یادداشت سردبیر علیرضا خانی (جغرافیای فقر ) بیکاری یکی از معضلات حل نشده اقتصاد ایران در طول دهه‌های اخیر است.

این سخن سید حسن هاشمی وزیر بهداشت سخن کاملاً درستی است که البته تازه هم نیست و از زمان مرحوم ارسطو گفته شده و تقریباً تمامی پیامبران نیز به اشکال مختلف آن را تأیید کرده‌اند. جمله این بود: فقر زمینه تمام آسیب‌هاست. این جمله را سید حسن هاشمی در جلسه گزارش آسیب‌های اجتماعی در حضور رهبری گفته بود و البته رهبری تأکید کرده بودند که هر کس ایران را دوست دارد باید برای آسیب‌های اجتماعی کاری کند. تأکید ایشان نشان دهنده ملی و عمومی بودن مسئولیت در قبال آسیب‌های اجتماعی است و مسئولیت این آسیب‌ها و کنترل و مدیریت آن بر دوش گروه خاصی نیست…

البته که فقر منشاء آسیب، ناهنجاری، جرم و فساد است. هر چند این عبارت مطلق نیست، اما در اکثر موارد این زنجیره در پی فقر رخ می‌دهد. ما در روزگارانی نه چندان دور بسیار بزرگانی داشته‌ایم که با بلندای روح و طهارت باطن در اوج فقر، زندگی پاکیزه و بی‌آلایش و توأم با مناعت و تقوا و استغنا داشتند. بزرگانی که نه الزاماً به طیف و طبقه‌ای خاص از میان عرفا و فضلا و علما تعلق داشته باشند بلکه در میان عامه مردم کوچه و بازار بودند؛ از یک خرده دهقان تا پیله ور و خیاط و بقال و… در تاریخ ما حکایت‌های بسیاری دارد از بزرگان و فخرآورانی که قوت سالشان به اندازه دورریز هفتگی برخی طبقات اجتماعی نوساخته امروز نبود…

اما، به رغم همه این احوالات چاره‌ای نیست جز آن که بپذیریم دنیا و اوضاع تغییر یافته و روزگار و آدمیانش دگرگون شده‌اند و برای تأمین نیازهای نو، مدام احساس فقر می‌کنند و این احساس فقر البته فراتر از اصل فقر است. فقر گرفتاری کسی است که خوراک و پوشاک روزانه ندارد، اما در دنیای امروز و در میان نسل امروز تعاریف دگرگون شده و آن که نتوانسته است آخرین مدل گوشی هوشمند را جایگزین قبلی کند یا مسافرت خارجی برود یا اتومبیل باب میل داشته باشد «احساس فقر» می‌کند.

بنابراین احساس فقر از خود فقر بسیار بدتر است. فقر در میان یک طبقه جامعه، که ممکن است چندان هم بزرگ نباشد، وجود عینی دارد اما احساس فقر در میان همه طبقات می‌تواند باشد… که هست.

به هر حال، باید بپذیریم که تعاریف عوض شده‌اند و خواسته‌ها و مطالبات آدم‌ها افزایش یافته و دیگر روزگاران بزرگانی که با دانه خرمایی صبح را شب می‌کردند گذشته است و بشر امروزی، بر اساس آنچه به مدد ماهواره‌ها و اینترنت و شبکه‌های بزرگ اجتماعی می‌بیند، خواسته‌ها و توقعات بسیار بیشتری از زندگی دارد و بنابراین مدام احساس فقر می‌کند.

اینجا، قصد تشریح تفاوت‌های بین‌ فقر و احساس فقر نداریم. احساس فقر مقوله بسیطی است که نمی‌توان در این مقال و مقاله به آن پرداخت اما آنچه منظور وزیر محترم بهداشت بوده است، طبعاً همان فقر مطلق است. یعنی نداشتن نیازهای اولیه برای زیستن و حتی زنده ماندن؛ خوراک، پوشاک و درمان.

مهمترین عامل این فقر «بیکاری» است. بیکاری از دو راه می‌تواند به آسیب‌ اجتماعی منجر شود. راه اول واسطه «فقر» است. بیکاری فقر می‌آورد و هر چه اقتصاد منقبض‌تر و منجمدتر شود، بیکاری بیشتر می‌شود، بیکاری درآمد افراد و خانوارها را از بین می‌برد و این بی‌درآمدی فقر می‌آورد و فقر، در بسیاری موارد، به انحراف و آسیب‌ می‌انجامد… اما بیکاری به طور مستقیم نیز باعث انحراف و آسیب‌ می‌شود. برای تشریح این حالت، بهترین واژه «بطالت» است. بطالت آدم‌ها را برای سرگرمی یا رها شدن از رنج و غم به سوی انحراف و آسیب می‌برد.

پل ساموئلسون که برخی او را پدر علم اقتصاد نامیده‌اند می‌گوید اگر دولت با بیکاری مردم مواجه است، باید برای آنها کار ایجاد کند اما اگر نتوانست کار ایجاد کند باید بیکاران را بگمارد تا آب دریا را با کاسه بردارند و به ساحل بریزند و بابت آن به آنها حقوق بدهد. این، یعنی نباید اجازه دهد که بیکاری به بطالت برسد و بطالت زمینه آسیب اجتماعی و فساد را فراهم کند.

اما بیکاری یکی از معضلات حل نشده اقتصاد ایران در طول دهه‌های اخیر است. دولت‌ها علیرغم شعارهایی که می‌دهند و کارهای کارشناسی و سمینارها و همایش‌های پیاپی و استفاده از ظرفیت علمی دانشگاه‌ها و حتی کارشناسان بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول و نهادهای توسعه‌‌ای سازمان ملل و ترویج فرهنگ کارآفرینی و حتی اعطای وام و امکانات نسبی برای کارآفرینی یا خود اشتغالی، بازهم به طرز عجیبی در ایجاد شغل دچار ناتوانی مزمن‌اند.

دولت قبل شعار می‌داد که سالانه دو میلیون شغل ایجاد خواهد کرد اما بعد معلوم شد که حدود صد هزار شغل ایجاد شده و مقادیری بیشتر از آن، شغل از دست رفته‌ است و آمار کارآفرینی دولت منفی بوده است. دولت فعلی البته شعارهای اغواگرانه نمی‌دهد اما در برابر تصلب و انسدادی که در اقتصاد پدید آمده، چرت زده ایستاده است.اینک، کارآفرینی در اقتصاد رکودزده کاری بغایت دشوار است اما مشکل بزرگتر آنجاست که مشاغل موجود در خطر انقراضند. باورکردنی نیست آمار بیست میلیارد دلاری ورود کالای قاچاق که البته دولت اعلام کرده است با مبارزه‌ای که انجام شده به ۱۵ میلیارد دلار کاهش یافته است. ۱۵ میلیارد دلار یعنی عددی بیشتر از کل درآمد نفتی سالانه در دوران جنگ.

واردات ۱۵ میلیارد دلار کالای قاچاق به معنای از دست رفتن دست‌کم یک و نیم میلیون شغل است. وقتی شغل از بین می‌رود نه تنها بیکاری قبلی سامان نیافته‌اند بلکه شاغلان نیز بیکار می‌شوند و سلسله اتفاقات بعدی، رخ خواهد داد.

جامعه، مجموعه متصلی است. اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و سیاست منظومه پیچیده و تو در تو و اثرگذاری را تشکیل می‌دهند که دست بردن در هر بخش آثاری چرخشی و دومینو‌وار در پی دارد. اگر فساد در لایه‌هایی از مدیریت اجرایی کشور رسوخ کند، رانت قاچاق کالا رخ می‌نماید.

قاچاق منجر به از بین رفتن اشتغال می‌شود نرخ بیکاری بالا می‌رود، بیکاری فقر می‌آورد، فقر به آسیب‌های اجتماعی و جرائم و فساد منجر می‌شود. فساد، اخلاق جامعه را به تباهی می‌کشاند بی‌اخلاقی از قشری به قشر دیگر و از لایه‌ای به لایه دیگر سرایت می‌کند و به سمت بالا می‌رود وارد لایه حاکمیت می‌شود و از نو «باز تولید» می‌شود. همان که شده است و مرتب متولیان اخلاق از مراجع تا مسئولان دلسوز هشدار می‌دهند که باید جلوی بی‌اخلاقی را گرفت. بی‌اخلاقی منشاء فساد است. اگر اخلاق نباشد، هیچ چیز درست نمی‌شود. نه اقتصاد را می‌توان سامان داد، نه فرهنگ را و نه سیاست را ما دچار چرخه معیوبی شده‌ایم. برای شکستن این چرخه همه باید تلاش کنند. از اهالی فرهنگ تا مردم عادی، از مسئولان تا متولیان اخلاق، از مجلس تا دولت، از قوه قضائیه تا نهادهای دینی از رسانه‌های مکتوب تا صدا و سیما و از همه مهم‌تر آموزش و پرورش و خانواده‌ها و… هرکس ایران را دوست دارد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *