به مناسبت ۱۳۱امین سالگرد تولد ابوالقاسم لاهوتی ابوالقاسم لاهوتی، شاعر اندیشه و مبارزه دکترعلی‌ اشرف مجتهد شبستری*

ابوالقاسم الهامی(متخلص به لاهوتی )در ۲۰ مهر ١٢۶۶ هـ ش در کرمانشاه ایران درخانواده ای فقیر ولی آزادیخواه و اهل شعرو ادب چشم به جهان گشود. پدرش میرزا احمد الهامی به سال ۱۲۶۴ ه ق. در تویسرکان متولد شد و در پنج سالگی به همراه خانواده، به کرمانشاه مهاجرت نمودند. اجداد الهامی همه مروّج شریعت بودند. میرزا احمد بعد از ازدواج وداشتن چند فرزند به شدت دچار درماندگی شد متوسل به حسین بن علی (ع) شد و چون حاجتش برآورده شد پس از آن در مدح و مصیبت اهل بیت شروع به سرودن اشعار نمود.

الهامی، زمانی به نظم کتاب «باغ فردوس» پرداخت که نه از شعر و شاعری چیزی می‌دانست و نه با سخن آشنایی داشت و نه در تحصیل علوم رسمی کاری کرده بود. امّا این کتاب در سلامت الفاظ و نفاست معانی و فصاحت بیان و حسن ایجاز مشهور ادبا بوده است. الهامی این کتاب را در مراثی امام حسین (ع) به وزن و سبک شاهنامه فردوسی سرود.استاد جلال الدین کزازیدرباره این شعر می گوید:«گرانسنگ‌ترین و مایه‌ورترین سروده در خصوص رخداد سترگ عاشورا حماسه « باغ فردوس» سخنور کرمانشاهی میرزا احمد الهامی است …….این حماسه که نزدیک به چهل هزار بیت دارد ،در گونه‌ خود می‌تواند برترین حماسه دینی در زمینه ادب عاشورایی برشمرده می‌شود.»

ابوالقاسم لاهوتی در دامن خانواده با شعر و محیط ادبی آشنایی یافت. در ١۶ سالگی به یاری مالی دوستان پدرش برای ادامه تحصیل به تهران رفت. تا ١٩ سالگی به درویشان و اشعار مذهبی گرایش داشت و خودش نیز اشعار دینی وعرفانی می‌سرود. بنا بر بعضی از اشعارش در سنین جوانی از حیران علیشاه که از درویشان نامدار کرمانشاه بود پیروی می کرد.

لاهوتی در اواخر عمر( یازدهم خرداد ۱۳۳۵)در یکی از نامه هایش به شخصی به نام عیسایف که خواسته بود از شرح حال خویش بگوید می نویسد:

«مادرم از قبیله کلخانی (قلخانی) بود که یکی از قبایل جسور کرد زبان می باشد. آنها علی اللهی هستند. مادرم خودش هم نمی دانست که کدام وقت با بابایم به کرمانشاه آمده اند… نام پدرم احمد. در ایام جوانی شعر می گفت و برای تامین معاش گیوه کشی می کرد… سال های ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۸ (۱۲۸۵ تا ۱۲۸۸ ش) تهران با نوشتن اشعار انقلابی و نطق های ساده و صمیمانه به انقلابی های آن زمانه یاری می دادم… شبنامه ها با ژلاتین چاپ می کردیم و همراه دیگران پنهانی منتشر می کردیم.

نام همه روزنامه ها در یادم نیست، اما در “چنته پابرهنه” که روزنامه خلقی بود، اشتراک می کردم و به “حبل المتین” در کلکته شعر می فرستادم. مشهور و مهمترین روزنامه های آن دوره در ایران “صور اسرافیل” و “ایران نو” بودند. سال ۱۹۰۸ در بمب انداختن به محمد علی شاه با حیدر عمو اوغلی اشتراک داشتم. سال ۱۹۱۴ در عرفه جنگ جهانی اهل هر مسلک جداگانه تشکیلاتی داشتند، پنهان از یکدیگر. حکومت ایران که زود زود تغییر می کرد، گاهی طرفدار روس، گاهی انگلیس، بیشتر آلمانوفیل، بعضی پن اسلامیست و طرفدار ترکیه بودند.»

«از انقلابیان قدیمی که در دست این یا آن حکومت نابود شده بودند، فقط من زنده مانده بودم: دارای شغلی و نفوذی بودم. گناه کبیر من این بود که کله شق بودم و به جز ایران هیچ چیزی را نمی پرستیدم.»

«با کمال افتخار می گویم که از هیچ دولتی پول قبول نکرده ام و به هیچ دولتی تکیه ننموده ام، مگر به خلق ایران خودم. با این سبب دولت خارج پرست ایران وظیفه خود می دانست که مرا نابود کند…»

اوج گیری جنبش مشروطه و تحولات سریع منطقه و جهان بر زندگی و روان لاهوتی اثر به سزایی گذاشت؛چنان که او با رشته های مذهبی‌اش وداع گفت و به صف مشروطه خواهان پیوست.ابو القاسم لاهوتی از زمره آن چهره های انقلابی و فرهنگی یی است که با اشعار آتشین و پیکار انقلابی خویش در روند انقلاب مشروطه ایران و رشد خودآگاهی توده ها سهم بسزایی گذاشته است.

اشعار انقلابی و وطنی ابوالقاسم لاهوتی نیز در زمره سروده های وطنی ملک الشعرا بهار، اشرف الدین حسینی (گیلانی)، عارف قزوینی، فرخی یزدی در این دوران سر زبان مردم زحمت کش و ستم کشیده ایران بوده است.

ادیبان دوران مشروطه،همچون جارچیان راه استقلال و آزادی ملت و کشور، به میدان آمدند و اغلب ایشان را انقلاب بیدار کرد و به عرصه پرجوش و خروش مبارزات اجتماعی و طبقاتی سوق داد، تا استعداد و قریحه شاعری آنها درخدمت مردم و میهن قراربگیرد. آنها بودند که شعر فارسی را از محیط دربار و محافل معدود به کوچه و بازار و سر منبرها برده در آن مضامین اجتماعی و سیاسی و وطنی ، درد و رنج و آمال و آرزوی توده های ستم کش را بیان کردند.

وجه مشترکی که در آثار خلاقانه این شعرا به چشم می خورد، موضوع استقبال پرشور آنها از تصویب قانون اساسی ایران از جانب مظفر الدین شاه و امید فراوان از مجلس ملی و وکلای آن بود. طی همین سالها اشعارلاهوتی در روزنامه های «حبل‌المتین» و «ایران نوین» با نام مستعار میرزا احمد الهام چاپ می‌گردید که سبب شهرت و معروفیتش در بین اهل قلم شد. زبان روان، سادگی کلام، رک گویی، قاطعیت، وطندوستی و آزادیخواهی لاهوتی که در تمام اشعارش از آغاز تا پایان با محتوا و فرم شعر جوشش می‌یابد و او را زبانزد محافل روشنفکری ایران کرد.

این شاعر خلاق،همانگونه که در اشعارش افشاگر بی عدالتی ها و استبداد حاکم زمانش بود، از نخستین پیشگامان شعر نو در ایران نیز محسوب می‌شد. چنانچه شمس لنگرودی می‌نویسد: «نخستین شعر نو را در ایران، ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۲۸۸ خورشیدی سروده است. هرچند بسیاری این صفت را به تقی رفعت نسبت می دهند.»

لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران در دهه ۱۹۲۰ میلادی بود. درسالهای ١٢٨٨-١٢٩٠که نیروهای مرزی ایران تحت فرمان افسران سوئدی فعالیت داشتند،لاهوتی مدتی به ژاندارمری (که در آغاز از دل مشروطه بیرون آمده بود و در برابر قزاق‌های روسی- ایرانی،نیرویی «مردمی» انگاشته می‌شد)پیوست و با گروه افسران انقلایی ارگان امنیه همراه گردید. در زمانی که رئیس ژاندارمری قم بود، بر اثر یک سوءتفاهم، میانه اش با سوئدی ها به هم خورد و به جرم اقدام به خرابکاری، محکوم به اعدام شد, ولی او به خاک عثمانی گریخت.

در آنجا تحت تاثیر شاعر انقلابی و سوسیالیست آذری زبان،‌ علی اکبر صابر – شاعر به نام قفقاز – قرار گرفت و شیوه رئالیسم و به کار بردن شعر طنز چون حربه مبارزه سیاسی را از او آموخت. اگرچه زندگی در تبعید برایش نهایت دشوار بود، اما آرام نگرفت و با نوشتن اشعار، طنز و فکاهی سیاسی سهم خود را در جنبش مشروطه خواهی ایران از راه دور ادا نمود.

لاهوتی،پس از سه سال به ایران بازگشت و در دو سال آغاز جنگ جهانی اول، در کرمانشاه روزنامه‌ بیستون را انتشار داد. او در سال ۱۹۱۷ میلادی، فرقه کارگر(سازمان کارگر) را در شهر کرمانشاه بنیانگذاری کرد. بعد از شکست قوای اروپای مرکزی، دوباره به ترکیه رفت.

تا این که در آغاز سال ۱۳۴۰ ه.ق به شفاعت مخبرالسلطنه فرمانفرمای تبریز، به ایران بازگشت و با همان درجه سابق وارد ژاندارمری آذربایجان شد. لاهوتی در راس ژاندارمری تبریز رشادت ها از خود نشان داد. او در سال

۱۹۲۱ میلادی با گروهی از افسران ژاندارمری با ملیون تبریز هم پیمان شد وبا رهبری شورشی که به نام «شورش لاهوتی خان» مشهور شد،به تبریز حمله کرد. حمله کنندگان، کل شهر را گرفتند،به جز باغ شمال – مرکز قزاقخانه تبریز٫

بعد ازشکست و فرو نشانده شدن این شورش،لاهوتی به همراه گروهی از افسران به اتحاد شوروی پناه برد. سال های نخست زندگی لاهوتی در بادکوبه و مسکو به دشواری گذشت،ولی به زودی زندگی اش سرو سامان گرفت و به انجمن های علمی آنجا راه یافت و بسیار زود سرشناس و پرآوازه گشت. در سال ۱۹۲۵ به تاجیکستان سفر کرد و به یکی از پایه گذاران ادبیات نوین در این جمهوری سابق شوروی تبدیل شد. وی تا آخر عمر نتوانست به زادگاهش برگردد.

شورانگیز ترین دیدگاه لاهوتی در اشعار دوره جوانی، مبارزه او با دیکتاتوری حاکم بر ایران است. اوبه مانند یک کمونیست، یک دم از مردم رنجبر دنیای خود غافل نشد. از جمله اشعار وی در باره انقلاب مشروطه:

در ایران ، چون به ضد ظلم شاهی

به پا شد بیرق مشروطه خواهی

مجاهدها ز هر سو دسته دسته

به زیر سرخ پرچم عهد بسته

به دفع خصم آزادیی مردم

مسلح آمدند اندر تهاجم

کنون از چهل شد سال از آن دم

ولی چون روز پیش آید به یادم

که من هم رهبر یک دسته بودم

به راه خلق پیمان بسته بودم

آهنگ میهن پرستی و مضامین ضد استعماری در غزل ها و سروده های لاهوتی، به مانند دیگر شاعران انقلابی دوران مشروطیت، مقام ویژه ای را کسب می کند. به تایید ادوارد براون، مستشرق معروف، شعر وطنی و سیاسی اساساً در دوران انقلاب مشروطه در ادب فارسی،عرض وجود کرد. این هم نمونه ای از اشعارلاهوتی دربارۀ میهن که در میان ایرانیان وفارسی زبانان ازشهرت زیادی برخوردار است:

تنیده یاد تو در تارو پودم، میهن ای میهن

بود لبریز از عشقت وجودم، میهن ای میهن

تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی

فدای نام تو بود و نبودم، میهن ای میهن

به هر مجلس به هر زندان، به هر شادی، به هر ماتم

به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن ای میهن

به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمی روید

من این زیبا زمین را آزمودم،میهن ای میهن

یا در این شعر که لاهوتی خطاب به ملت ایران می گوید:

وطن خواهان، وطن ویرانه گردید

وطن منزلگه بیگانه گردید

به خاک ما تجاوزهای اغیار

بر اهل جهان افسانه گردید

لاهوتی همیشه از ویرانی و بی سر و سامانی ایران اندوهگین بود. اوزندگی پر جدل آن سالهای عمرش را چنین سرود:

به نامه ات وطنم را نوشته ام آزاد

به رخ ز دیده ام از شادی آب می آید

من آن مبارز ایرانم که از وطنم

فقط به یادم تیر و طناب می آید

کنم چو فکر از آن خلق و آن ستم کانجاست

به دل غم و به تنم اضطراب می آید

لاهوتی و تاجیکستان

پیشینه زبانی، فرهنگی و آیینی تاجیکستان با ایران، سبب گرایش لاهوتی به فرهنگ آن کشور شد. درآن ایام، لاهوتی در محافل سیاسی شوروی که انقلاب ایران را کلید انقلاب های دیگر شرق می دانستند و برای سوسیالیستی کردن کشور می کوشیدند، مشهور بود و می توانست در هر گوشه ای از شوروی آسوده زندگی و کار بکند. ولی چنان که خود او در شرح حالش ذکر می کند، سخت است حال شاعری که از دیار خود، از خلق همزبان خود دور افتاده باشد:«چون شنیدم که کشوری با نام تاجیکستان شوروی است که در آنجا آثار فردوسی و سعدی را خلق همچون در ایرانِ من می خواند و عزیز می‌دارد، ازپارتیا (حزب)خواهش نمودم که مرا آنجا بفرستد.»

لاهوتی در دوران سرنوشت ساز تقسیمات مرزی آسیای میانه که نزدیک بود تاجیکان بدون سرزمین بمانند،همدم و همقدم استاد صدرالدین عینی شد و با تمام وجود برای احقاق حقوق مردم تاجیک مبارزه ‌کرد.

در سال ۱۹۲۴متعاقب با تأسیس جمهوری خود مختارتاجیکستان، یکی‌ از نخستین کارهائی که رئیس وقت شورای وزیران خلق(عبدالقادرمحی

الدین اف)کرد،این بود که به استاد خود صدر الدین عینی سفارش داد کتابی به نام «نمونه ادبیات تاجیک» تالیف کند. عینی می گوید که به جان و دل، این خدمت مقدس را قبول نمودم.

ابولقاسم لاهوتی در پیش گفتار این کتاب اشاره کرده است که:«استاد عینی برای یافتن بعضی‌ از نسخه‌های خطی‌ شاعران تاجیک، بسا روز‌ها که در به در و کوچه به کوچه رفته تا آن را یافته و به دست آورده و درنتیجه زمینه حاضری برای تنقید و تحلیلات ادب تاجیکان آماده نمود.» او می‌‌افزاید:«ماه اوت ۱۹۳۵ در شهر سمرقند به زیارت فاضل محترم نایل شدم. استاد در اتاق خود، درون صد‌ها کتاب غرق بود و نسخه‌ای در دست داشت که می‌‌نوشت. آن همین نمونه ادبیات تاجیک بود….. یک سال بود که به جمع و ترتیب آن پرداخته بود. آن روز ها کتب به پایان رسیده و مشغول پاکنویس آن بودند.»

استاد عینی، نیروی بزرگ جسمی‌ و روحی‌ داشت و می‌‌توانست آن را برای اجرای به قول خودش «فرموده تاریخ»(رسالت تاریخی) به کار برد. او«نمونه ادبیات تاجیک» را خیلی‌ زود به پایان رسانید و لاهوتی آن را در مسکو در سال۱۹۳۶ به سرعت چاپ کرد. لاهوتی در آن زمان در نشریات مرکزی خلق‌های شوروی کار می‌‌کرد. وی در چاپخانه در حروفچینی و

نمونه خوانی‌ و غلط گیری‌های «نمونه ادبیات تاجیک» شرکت داشت. از همان هنگام، دوستی‌ استاد عینی و لاهوتی مستحکم شد و تا آخر عمر برای خدمت به مردم تاجیک همکاری کردند.

شایان ذکر است که مقصود از نوشتن این کتاب، اثبات این امر بود که تاجیکان، پارسی زبانان آسیای میانه، با این که پارسی زبانند، اما ریشه و اصالت خاص خود را دارند. تمام نیروی آنها بر سر ادبیات کلاسیک پارسی بود، اما روس ها و ازبکان، پافشاری می کردند که این چهره ها ایرانی یا

افغانستانی اند و تاجیکان،ازبکان فارسی شده اند. از اینجا نقش اصلی صدرالدین عینی به عنوان بنیانگذار ادبیات معاصر تاجیک شروع می شود. او توانست در طول کمتر از ده سال ملتی را متحد سازد، ادبیات برایشان بنویسد، مدرسه سبک جدید بسازد و کتاب های درسی تولید کند. تلاش ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی را نیز نباید در این ده سال ملت سازی تاجیکان، نادیده گرفت.

لاهوتی به خاطر مقام سیاسی بالایی که داشت، توانست«صدرالدین عینی»را از بسیاری از مشکلات و تهدیدها رهایی بخشد. او همچنین با همکاری همسرش«شاهنامه»را به زبان روسی ترجمه کرد که چندسال پس از مرگش در مسکو به چاپ رسید.

به گفنه بسیاری از فرهیختگان تاجیک،از جمله گل‌نظر کلدی، شاعر سرشناس و مؤلف سرود ملی تاجیکستان بعد از استقلال(اولین سرود ملی‌ تاجیکستان در زمان شوروی توسط لاهوتی سروده شده بود)؛لاهوتی زمانی به تاجیکستان آمد که بسیاری از شعرای دیوان دار اوایل قرن ۲۰، مثل مهری استروشنی و ظهرخان جوهری، با توجه به انقلاب و تحولات ادبی و فرهنگی که رخ داد، «دست و پا گم کردند» و نوشتن را متوقف کردند. زیرا نمی دانستند که در باره واقعیت های نو و آنجا «حیات نو» نامیده می شد، چه بنویسند.

با توجه به اینکه لاهوتی به هنگام زندگی‌ در ایران از پیشگامان تحول ادبی‌ دوران مشروطیت بود، حضورش در تاجیکستان نیز در تحولات ادبی‌ و آغاز شعر سیاسی-‌اجتماعی در آن کشور بسیار مؤثر بود و توانست الگویی برای دیگر شاعران باشد.

لاهوتی مضامین تازه را در قالب شعر کهن پارسی و با استفاده از صنایع شعری کهن بیان می کرد و به این وسیله راهگشا و راهنمای نسل جدیدی از شاعران در تاجیکستان شد. زمانی که مبارزه با هرچه کهنه است، در اوج بود، این باعث شد ارتباط با شعر کهن فارسی در ورارود حفظ شود و نوپردازی هایی هم در شعر صورت بگیرد.

او اصطلاحات و واژگانی را که تا پیش از آن راهی در شعر فارسی نداشت به زبان شعر وارد کرد.

در شعر وی واژگانی از قبیل سوسیالیزم، فاشیسم، کالخوز، کامسومول، فابریک، کالکتیو، آیروپلان و … به وفور به چشم می‌خورد و افزون بر واژگان می‌توان استعاره‌ها و تشبیهات بی‌سابقه‌ای را نیز مشاهده نمود. در مجموع زبان شعر وی ساده و عامه فهم و نزدیک به زبان گفتار است، اما در غزل زبانی نزدیک به زبان رایج در ادبیات کلاسیک فارسی را به کار گرفته‌است. لاهوتی پیش از آن که به اوزان شعر روسی، فرانسوی و ترکی نظر داشته باشد، به سنت‌های وزنی شعر بومی ایران نظر داشته و با الهام از آن‌ها دست به نوآوری درشعر فارسی زده است.

لاهوتی نه تنها در رواج شعر و ادبیات و تربیت ادیبان جوان، بلکه در تاسیس اتحادیه نویسندگان تاجیکستان، برگزاری نخستین انجمن نویسندگان هم سهیم بوده است. وی رئیس افتخاری این اتحادیه اعلام شده بود.

او نخستین دستگاه چاپ را به جمهوری مختار تاجیکستان به ارمغان آورد.استاد عینی می نویسد: “لاهوتی به لای و چل غوتیده” برای خلق تاجیک (اولین) ماشین چاپ را که در حالت آن روز تاجیکستان (۱۹۲۵) از کوه طلا هم عزیزتر بود، آورده و برای تاسیس نشریات تاجیکی هم کوشیده است و مدیر نشریات هم بوده است.”

بعدها لاهوتی مدیر شعبه ترغیبات و تشویقات (روابط عمومی) کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری و معاون وزیر معارف هم بود. کتابهای درسی هم نوشته و در تاسیس مکتب و دارالفنون ها نیز سهم ارزنده‌ای گذاشته است.او در تالیف لیبرتوها که ژانری تازه در ادبیات فارسی و برای تئاترهای تاجیکستان بسیار مهم محسوب می‌شد، در ترجمه آثار نمایش نامه نویسان خارجی برای تئاترها، آموختن شیوه های بیان به هنرپیشگان، در نوشتن متن سرود و ترانه های مدرن و ساختن آهنگها برای آنها نقش بارزی داشت.

لاهوتی برای مردم تاجیکستان اهمیت و احترام ملی بالایی دارد و خانه وی در یکی از محله‌های خوب شهر دوشنبه که در جنگ جهانی دوم از

بمب باران در امان بوده به آثارخانه ( موزه) لاهوتی تبدیل شده و بر ورودی آن نوشته‌است «یک‌نفس در زندگانی فارغ از کوشش نبودم». جایزه سالانه اتحادیه خبرنگاران تاجیکستان نیز به نام لاهوتی نامگذاری شده‌است.

نامه های لاهوتی، شاعر محزون

در ایامی که در تاجیکستان مأموریت داشتم، فرصت پیدا کردم تا در انستیتوی نسخ خطی‌، نامه‌های لاهوتی را مرور کنم. از نوشته‌های وی استنباط می شد که با گذشت ایام،به ویژه بعد از میانسالی، تحولاتی در وی پیدا شده است.

گزارش خانم شهزاده نظروا،پژوهشگر ادب تاجیک، حاکی از اینست که مجموعه نامه های استاد لاهوتی در ۱۳۸۳با کوشش خانم خورشیده عطاخانوا آماده شده و توسط انتشارات ادیب در تاجیکستان به چاپ رسیده است. انتشار نسبتاً مفصل نامه های خصوصی ابوالقاسم لاهوتی که به عده ای ازادیبان و روشنفکران تاجیک نوشته شده، به خواننده دید تازه ای از روزگار این پشتیبان و دلسوز اهل ادب و ادبیات تاجیک می دهد.

ویراستار مجموعه در پیشگفتار آورده است که نامه های لاهوتی اولین بار است بدون سانسور و ملاحظه های سیاسی به طبع می رسند. خانم عطاخانوا آورده است: «لاهوتی خصوصاً بعد از حادثه های ۱۹۳۷(اوج جنایات استالین)، نسبت به افضلیت حکومت شوروی و حزب کمونیست، شبهه پیدا شده باشد هم، آن را به کسی اظهار کرده نمی توانست. بنابراین نامه های او نیز مثل اثرهای بدیعی اش افاده گر(بیان کننده) وضع و روحیه زمان زندگی او می باشند.»

او بیشتر نامه های خودرا از مسکو و از بیمارستان های کنار دریای خزر یا از استراحتگاه های روستایی اطراف مسکو نوشته است. اغلب نامه ها بیانگر لحن محزون و تنهایی اوست. گاهی هم عصبانیت او از «دشمنان دوست نما» که به قول خودش مرتب در پی اغوا انگیزی و بدنامی اویند، در سطرهای نامه هایش موج می زند. خانم نظروا، بخش هایی از این نامه ها را مرور کرده است:

به جز ایران هیچ چیز را نمی پرستیدم

یکم ژوئن سال ۱۹۵۶( یازدهم خرداد۱۳۳۵)،لاهوتی دراواخر عمرش در یکی از نامه هایش به شخصی به نام عیسایف که خواسته بود از شرح حال خویش بگوید(بخشی ازمطلبی که لاهوتی نوشته در ابتدای این مقاله آمده است.)

نامه ها به استاد عینی

لاهوتی بعد از فرار طولانی و گرفتاری های بسیار، خود را به خاک شوروی می رساند و آنجا با خلق تاجیک و روشنفکران و ادیبان آن روابط دوستانه و صمیمانه پیدا می کند. خصوصاً با صدر الدین عینی، سرآمد ادبیات شوروی تاجیک. دوستی و صمیمیت این دو مرد فاضل، تا جایی می رسد که دشمنان رشد ادبیات تاجیکی، بین این دو نیروی بزرگ فاصله بسیار می اندازند و لاهوتی را در مسکو با کارهای حزبی دست و پای بند می کنند. وی در یکی از نامه هایش به عینی می نویسد:

«استادمحترم،خط عزیزشمارا گرفته از یادآوری دوستانه شما ممنون شدم.

خودتان البته می دانید که چی قدر آرزو دارم در سمرقند باشم و از حضور شما درک علم وفضل کنم. اما چی چاره، که بیماری (در نتیجه خیانت و جنایت و کارهای چاپلوسانه دشمنان دوست نما) کار خودرا کرده و بر خلاف آرزو، مرا هزاران فرسنگ از شما دور انداخت. خوب باشد، دوری راه، مانع نزدیکی دل نمی شود.»لاهوتی همیشه برای خلاقیت، وقت فراهم می کرد ونوشته هایش را به استاد عینی ارسال می نمود. او در نامه دیگری می نویسد:«حالا ساعت پنج است. وقتی که تماماً مأیوس شده، مشغول کارهای دیگر شدم، سه بیت زیرین خود به خود آمدند. در حال نوشتن آنها خط شمارا خواندم و این بیت ها را نوشتن گرفتم. نمی دانم می پسندید یا نه:

یا وصل تو قسمت بشر نیست

یا طالع من هنر ندارد

یا عشق خط امان به او داد

یا دل ز شرر حذر ندارد

یا مونس صبر من خزان شد

یا نخل امید بر ندارد

همین شعر است که او در نامه دیگری به تاریخ اول نوامبر ۱۹۳۹ آن را تکمیل می کند و می نویسد:

یا باز ستم هوا گرفته است

یا طائر صدق پر ندارد

یا جنس وفا شده است نابود

یا جیب زمانه زر ندارد

یا گوش سخن شنو نمانده است

یا گفتن من اثر ندارد…

دوپهلو گفتن لاهوتی

بسیاری از نامه های لاهوتی که به همسرش و یا استاد عینی نوشته است، پر از عباراتی است که معنای دوگانه دارند. و این،جاهایی است که او می خواهد از خدا و از ایمان خویش حرف بزند یا از نا امیدی های خود از حزب سوسیالیست بگوید و از خستگی های خود از دشمنانی که سالهای آخر حتی موفق شده بودند نام کوچه ها و خیابان ها و مدارسی را که نام لاهوتی را داشت، عوض کنند و او را دشمن خلق اعلام کنند.

در برخی از نوشته هایش کاملاً احساس می شود که استاد لاهوتی فقط نام و اصطلاحات را عوض کرده است و گویا همان مؤمنی است که هیچ وقت به خود و خدای خود خیانت نکرده است. در نامه ای که به استاد عینی نوشته است، جایی که می خواهد برای کمال عینی مریض احوال از خدا سلامت و شفا بطلبد، می گوید:«سلامتی کمال الدین سمرقندی را از طبیعت منتظرم.» ودر نامه دیگر: «حالا از کسل بدن شما متأثرم. امید است که پرتیای لنین- ستالین(پارتیرحزب)کسالت جسم شمارا هم شفا دهد. آمین.»

«استاد جان، قسم بر مسلک لنینیسم، به قدر سر مویی به این کارها اهمیت نمی دهم. در مثال نام نبردن در شعر تماماً درست می گویید و بعد از این نام هیچ جنبنده ای را(نام معین یک کس را)در شعر نخواهم آورد. که می داند پهلوان امروز فردا به چی رنگ می درآید؟»

در مقاله ای که تحت عنوان «آخرین کلام لاهوتی»درمجله صدای شرق(شماره ۶ سال ۲۰۱۰) تاجیکستان به قلم قاسم نور بادوف، نویسنده ترکمن، به چاپ رسیده، نویسنده به نقل از پرستار روسی که آخرین لحظات عمر لاهوتی بالای سرش بوده و نیز همسرش سلسله بانو(سیسیلیا)می نویسد که وی در لحظه جان سپردن، شهادتین را به زبان آورده

است.

در اینجا ذکر این نکته بی مناسبت نیست که بسیاری از اهالی مسلمان کشور‌های آسیای میانه و قفقاز که در ایام سلطه شوروی به عضویت حزب کمونیست در آمده بودند، گرچه در ظاهربه خاطر الزامات حزب، اجباراً نمی توانستند شعایر دینی رارعایت کنند، ولی‌ در باطن، اعتقادات اسلامی خود را داشتند.مثال‌های فراوانی از مردم بویژه معمرین تاجیک در این باره شنیدم که در اینجا به یکی‌ از آنها اشاره می‌‌شود. پیر مردی می گفت وکه قتی‌ مادرم بندگی(فوت)کرد، از ترس رؤسای روس نتوانستیم مراسم کفن و دفن اسلامی به جا آوریم. نصف شب به کمک چند تن از زنان فامیل نبش قبر کرده و پس از تغسیل و اقامه نماز میت، او را دفن کردیم.

در ماه‌های اول مأموریتم در تاجیکستان، در مراسمی که برای بزرگداشت جبار رسول اف(رئیس جمهور سابق تاجیکستان در زمان شوروی)برگزار شده بود، بانوی کهنسالی در پایان سخنرانی‌ خود گفت:«چهل سال است کمونیست هستم، کمونیست می مانم ….جای رسول جباراف جنت باشد. آمین!» به هنگام ختم همان جلسه هم، یکی‌ از رؤسای حزب کمونیست تاجیکستان، به افرادی که در اطرافش نشسته بودند، گفت: «رویم خانه رسول جباراف یک فاتحه بدهیم!»

یکی‌ از فرهیختگان تاجیک،شرایط آن سالهای تاجیکان را چنین توصیف می کرد:«اندرونی مان تاجیک مانده، بیرونی مان روس شده بود!»

آفتاب و سیسیلیا بانو

لاهوتی در نامه عاشقانه ای از شهر کسلاوادسک به همسرش سیسیلیا، تصویر یک پرنده در باد و باران مانده را رسم می کند و می نویسد:

«…مرغک از این ثانیه استفاده نموده با قهقهه و خنده می پرد. می پرد بالا و بالاتر. او می داند که در بالای ابرها آفتاب است. او می داند که هیچ آفتاب را نمی تواند از میان ببرد. فقط موقتاً میان ما و آفتاب، بعضی مانع های تصادفی می تواند حایل شوند.»

نامه ها گویاست که بهترین همصحبت و همدل او در آن سال های غربت، تنها همسرش سلسیلیا بانو بوده است. سلسیلیا بانو، یکی از مترجمان با استعداد و پرکار آن سال هاست که کل اشعار لاهوتی و نمایشنامه های او و همچنین بسیاری از برجسته ترین نمونه های ادبیات تاجیک را به زبان روسی برگردانیده است. آنها دو فرزند داشتند که به دلیل اقامت طولانی در مسکو و محیط روسی، هیچگاه نتوانستند زبان پدری شان فارسی را فرا بگیرند.هرچند مادرشان سلسیلیا بانو فارسی را روان و سلیس صحبت می کرد.

لاهوتی، دور از ایران و تاجیکستان، در۲۵ اسفند ۱۳۳۶ در یکی از بیمارستان های مسکو، دارفانی را وداع گفت. شاید این مصرع ها که از فراغ خورشید می گوید، بیانگر احوال او باشد که از وطن و از زبان فارسی و هم از تاجیکان که دوستشان می داشت، دور افتاده بود. شعری که تاجیکان، آن را با آهنگ غمناکی به ترانه می خوانند:

خورشید من کجایی؟سرد است خانۀ من

دور از رخت سرای درد است خانۀ من…

سال گذشته، اهل علم و فرهنگ و هنر تاجیکستان، با برگزاری مراسمی از یکصد و سی امین سالگرد تولد ابوالقاسم لاهوتی، شاعر انقلابی عصر مشروطیت ایران و از پایه گذاران ادبیات نو در تاجیکستان، تجلیل کردند.

به این مناسبت روزهای ۱۳ و ۱۴ آذرماه، همایشی علمی در پژوهشگاه زبان و ادبیات فرهنگستان علوم تاجیکستان و برنامه ای فرهنگی در تئاتر لاهوتی شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، برگزار شد. اولین تئاتر حرفه ای تاجیک که خود لاهوتی از پایه‌گذارانش بود و در زمان زندگی اش در سال ۱۹۳۴ به نام او نامگذاری شد.

شرکت کنندگان در این مراسم، پیشنهادهایی داشتند که به نظربنده، فرهیختگان ایرانی‌ نیزبه طورجداگانه یا مشترکاً با اساتید تاجیکی، در تحقق برخی ازآنها باید سهیم باشند. از جمله نکات وپیشنهادهای مطروحه،این موارد بود:

ــ با گذشت شصت سال از درگذشت این «شاعر انقلابی و میهن پرست ایرانی و تاجیک»،صفحات زیادی از کارنامه سیاسی و ادبی او همچنان ناروشن باقی مانده است.

ــ اشعار عرفانی لاهوتی که در دوران جوانی اش می‌نوشت و این که چگونه جهان بینی او و آثارش متحول شد و از عرفان تا به جریان انقلابی و کمونیستی رسید، نیازمند تحقیق است.

ــ دیگر مسئله ای که باید بررسی شود، اشعار عاشقانه لاهوتی است. او در شعر عاشقانه اش انسانی تر، طبیعی تر و شاعرتر است. از مسایل دیگر، لاهوتی و فردوسی، لاهوتی و ایران(بعد از مهاجرتش به شوروی) و دیدگاه ایرانی ها نسبت به لاهوتی است که باید تحقیق و بررسی شود.

ــ مسئله دیگر، لاهوتی و استالین است. اگر امروز بایگانی های استالین را زیر و رو کنیم، آنجا نامه های لاهوتی هست. تصمیمات استالین در مورد نامه های لاهوتی هست. مثلاً نامۀ لاهوتی به استالین چاپ شده بود که به مناسبات(روابط) اهل سیاست وقت تاجیکستان نسبت به لاهوتی روشنی می اندازد.

ــ کلیه آثار، نامه ها و اسناد مربوط به لاهوتی از بایگانی های مسکو، جمهوری آذربایجان، گرجستان، سمرقند و بخارا، تاشکند و ترکیه جمع آوری و فهرستی از آثار و نوشته های او و مقالات و نوشته های دیگران در باره لاهوتی منتشر شود.

ــ به جز این، تحقیق در بایگانی های مقامات نظامی و امنیتی که استاد لاهوتی گویا با آنها همکاری داشته است، خیلی از مسایل مربوط به تاریخ خلق تاجیک، ادبیات و فرهنگ تاجیک، به خصوص مسئله از جمهوری مختار به جمهوری مستقل تبدیل شدن تاجیکستان را روشن می کند.

ــ در سالهای سی ام میلادی در مجلس های هیأت رئیسه مقامات دولتی و حزبی و سیاسی تاجیکستان، همیشه سه عضو افتخاری – استالین، مولوتوف و لاهوتی – انتخاب می شدند. یعنی استاد لاهوتی این اندازه مقام و مرتبه بلندی داشته است. از این رو جمع آوری این اسناد بسیار مهم است.ابوالقاسم لاهوتی، سالهای زیادی در تاجیکستان زیست و سال ۱۹۴۶ دیوان اشعارش را چاپ کرد. بعد از مدتی تاجیکستان راعلیرغم میل باطنی خود ترک کرد و در مسکو مقیم شد و ۱۰ سال بعد در مسکو درگذشت. به گفته پژوهشگران، او وصیت کرده بود که اگر در ایران انقلاب سوسیالیستی پیروز نشود، جسدش به تاجیکستان منتقل شود، ولی چنین نشد.

لازم به ذکر است که دیوان لاهوتی با کوشش و مقدمه احمد بشیری برای اولین بار در ایران بعد از انقلاب، در سال ۱۳۵۸ توسط انتشارت امیر کبیر به چاپ رسید. باید تأکید نمود که غرض ازتحقیقات و پژوهش‌های پیشنهادی این است که زندگی‌ و آثار لاهوتی، بدون تعصب و پیشداوری و با نظرداشت شرایط زمانی‌ و مکانی، مورد نقد و بر رسی‌ قرار گیرد تا به سؤالات مطرح پاسخ داده شده و رفع ابهام شود.

بی تردید، با عنایت به اینکه لاهوتی به عنوان یک ایرانی‌، خدمات فراوانی به تاجیکان و فرهنگ مشترک انجام داده، این گونه تحقیقات در تحکیم و تقویت روابط دو کشور نیز می‌‌تواند مؤثر واقع شودو همچنین موجب روشنگری بیشتر در مورد وضعیت سیاسی اجتماعی کشورمان و نیزروابط ایران و شوروی در آن ایام گردد. ضمناً بجا خواهد بود با همکاری مستند سازان دو کشور، مستندی در باره لاهوتی ساخته شود.

۲۰ر۷ر۱۳۹۷

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*رئیس انجمن دوستی‌ ایران و تاجیکستان و نخستین سفیر جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *