هوشمندی ‌های رفتاری حشرات بخش سیزدهم – دکتر محمدحسن ابریشمى

خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی، در آثار و احیاء (تألیف ۷۰۰)، ضمن توصیه‌ هایی در باب پرورش درختان توت، و نیز تربیت و نگهداری «کرم پیله ابریشم»‌ به نکته در خور اهمیت از باورهای عامه پرداخته، که قابل توجه و نیز تحقیق و بررسی بیشتر است:
… و مشهور است که کرم از «آواز رعد» بترسد و بمیرد؛ و آن [مرگ کرم‌های پیله]نه از رعد است، بلکه چون رعد باشد در هوا تغییری بازدید: [پدید]شده باشد و به سبب تغییر هوا، چون حیوانی نازک است، رنجور شود، و تدارکی: [ سبب یا اسبابی]که ممکن است [مرگ کرم پیله را فراهم آورد]، این است که گفته شد. و چون کرم بزرگ شود و موسم گرما درآید اگر گرما نیز زیاده از معهود شود و یا ابری پدید آید که به واسطه آن تغییر هوا و زیادتی بخارات بود آن نیز مضر باشد.[۱]
برخی نویسندگان دانشنامه‌های عجایب و غرایب قدیم، از نوعی «ملخ» یا شبیه به این حشره، در نواحی اهواز یاد کرده‌اند که آوایی خوش و دلنشین داشته و شبانگاهان تَرنّم می‌کرده است. از آن جمله ابن محدث تبریزی در عجایب الدنیا (تألیف نیمه اول قرن هفتم)
نوشته است:
در حدود اهواز دیهی است و در آن دیه نیشکر بسیار باشد و ملخی باشد در میان آن نیشکر سخت بزرگ. در شب بانگ کند خوش و نواها گوید چون «هزار دستان» و به روز هرگز بانگ نکند و چون دست آدمی بدو رسد در حال بمیرد، و جز بدان ناحیت جایی
دیگر نیست.[۲]
دنیسری، در نوار التبادر (تألیف ۶۶۹) نیز، پس از ابن‌محدث تبریزی، از ملخ سبز با نوای خوش یاد کرده است: “اندر حدّ اهواز یکی دیه هست و بدان دیه «نیشکر» باشد، و در میان آن «ملخ سبز» باشد که به شب دَستان [نوا، نوازندگی]هاکند که مردم بنشینند و به نوای آن «ملخ» عیش و تماشا و عشرت کنند… .”[۳]
حمدالله مستوفی، در ذیل عناوین «جراد» و «جراده» به معنی «ملخ» مطلبی در باب هوش و ادراک این حشره مطلبی ندارد. اما در ذیل عنوان «بلوط» از درختان، از جمله نوشته است: “«رماد [خاکستر]» چوبش بر موضع «ملخ» افشانند همدیگر را بخورند.”[۴]به نوشته همو، در معرفی «خفاش: شب‌پره»: اگر آن را از درختی درآویزند «ملخ» از آن حدود بگریزد.[۵]

۳٫ زنبور عسل(نَحل: مگس انگبین)
ایرانیان در ادوار کهن حشرات مضر را اهریمنی و مضموم می‌دانسته و برای از بین بردن هر چه بیشتر آنها ثواب یا پاداشِ اهورایی قائل بوده‌اند.
در روایات تاریخی بسیار کهن حتی دو حشره مفید، یعنی کرم ابریشم و زنبور انگبین در زمره ارمغان‌های دیوان به تهمورث آمده و طبعاً اهریمنی قلمداد شده است.[۶] در منابع اوستایی و متون پهلوی عصر ساسانی و نیز در شاهنامه و برخی از متون کهن عربی و فارسی بعد از اسلام روایاتی درباره چگونگی اهدای این ارمغان‌ها از جانب دیوان یا اهریمن به تهمورث در عصر اساطیری مندرج است. این روایات از جنبه‌های داستانی آنها که بگذریم دلالت بر شناخت ایرانیان از این دو حشره مفید در روزگاران پیش از تاریخ دارد.

[۱]. رشیدالدین فضل‌الله همدانی، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده، ایرج افشار، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، ۱۳۶۸، ص ۳۵٫
[۲]. ابن محدث تبریزی، عجایب الدنیا، ص ۱۴۳٫
[۳]. شمس‌الدین محمد دنیسری، نوا در التبادر لتحفهالبهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه؛ ایرج افشار، تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۵۰، ص ۱۹۹٫
[۴]. حمدالله مستوفی، نزهت القلوب، ص ۳۳۰٫
[۵].همو، همان کتاب، ص ۵۰۰٫
[۶].نامه فرهنگستان (دوره ششم، شماره ۱، تیر ۱۳۸۲، ص ۴۱۳-۲۰۵) مقاله «پژوهشی در باب القاب طهمورث: زیناوند، دیوبند…» از محمدحسن ابریشمی.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *