درنگی بر شاعری و روزگار پدر شعر نو فارسی نیما و خشم حقیقت بهنود بهادری

نام نیما، بغض را بر گلوی ناطق جاری می‌کند. نطقِ ناطق اگر از منطق و سرچشمه یک دیدگاهِ فلسفی جاری شود، اشک میراث این بغض خواهد شد و اگر نطقِ ناطق از کج فهمی باشد، این بغض بر گلویش استخوان می‌شود برای رهایی از خفگی، تف خواهد کرد. کما اینکه بر چهره نیما و کسانِ دیگر در تاریخ اندیشگانی ایران، از این هتاکی‌ها بسیار شد؛ اما آیندگان، این بی‌حرمتی را بی پاسخ نگذاشتند و این تف، تف سربالایی شد: «گاوی که در نامه نوشته است، دیر یا زود ضربه شاخش را متوجه خود او خواهد کرد. انسان از شبحی که به جهان می‌آورد، گریزی ندارد. شرّ، همیشه به نقطه شروعش باز می‌گردد» (۱) .

تاریخ اندیشه ایران، در حافظه‌اش تقابل میان خواص و شبه‌خواص را در خود بسیار به ثبت رسانده است. از به‌دار کشیدن حلاج تا قتل سهروردی و عین القضات و سرنوشت نامعلوم شمس تبریزی که به روایتی به قتل رسیده است. برای رسیدن به قله‌های رفیع اندیشه، اندیشمندان با سنت‌ها و باورهای اجتماع همیشه در ستیز بوده‌اند اما برای جنگیدن سپاه لازم است و جنگجوی بی سپاه، یا یاغی قلمداد می‌شود و یا پارتیزان. سرنوشت هر دو حالت تنهایی است و بروزش همراه با خشونت. شعر کلاسیک فارسی به دلیل فرم و مجرای اوزان عروضی‌اش شاعران بزرگ را هم به تنگ آورده بود. مثال‌هایی از مولانا را می‌خوانیم: «رُستم از این بیت و غزل، این شه سلطان ازل/ مُفتعلُن مُفتعلُن مُفتعلُن کشت مرا/ قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر/ پوست بُود پوست بُود در خور مغز شعرا» و یا «بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن/ که فارغ است معانی ز حرف و باد و هوا».اشعار بالا نشان‌دهنده این است که نیما نه اینکه خنجر به میراث ادبیات فارسی بکشید، او فرزند خلف شعرای پیش از خود بوده است. شعر کلاسیک با دیدگاه سنتی‌اش از لحاظ فلسفی با رفتاری خود محورانه به دلیل تک روایی بودن نگاهی مجرامند را به همراه خود داشته یا تاکید کرده و یا رد. نگاهی یک سونگرانه و خیر و شری بعضا.

درست است که نیما از سن ۱۲ سالگی در مدرسه «سن لویی» فرانسوی‌ها در تهران شروع به تحصیل کرده است و در بیست سالگی در سال ۱۲۹۶ فارغ‌التحصیل با مدرکی به زبان فرانسوی شده اما بدعت‌های او ریشه در اندیشه ادیبان ایرانی دارد. آشنایی نیما با زبان فرانسه دریچه‌های متفاوتی را در ذهن و نگاه او باز کرد. آشنایی با شاعران سمبولیست فرانسه مانند مالارمه و بودلر به او آموخت که استعاره و ایجاز که از امکانات اساسی شعر فارسی هستند، باید پُررنگ‌تر در شعر به کار روند. نیما با خوانش صحیح از ادبیات ایران و آموزه‌های فرنگی‌اش می‌خواست شعر را از کوچه و قهوه‌خانه‌ها جمع کند و در قاب زرین تاریخ ادبیات و محافل تخصصی شعر قرار دهد. یکی از این محافل دانشگاه ادبیات بود؛ اما این رفتار مدرن با دیوارهای خشتی فراوانی در این محفل روبه‌رو شد. خواص و ادیبانی که جز محافظه‌کاری چیز دیگری توشه نداشتند. اما محافظه کار کیست؟
محافظه‌کار کسی است که راه را برای اندیشیدن و نااندیشه می‌بندد. (۲) دانشگاه در تسخیر عده‌ای دکتر محافظه کار بود که پذیرای تفکر مترقی نبودند. کسانی چون دکتر فرامرزی، رعد آذرخشی و …

ستیز با این نام‌ها و دستگاه رسمی آموزش هزینه‌های روحی بسیاری برای نیما داشت. سرخوردگی و عصبیت نیما در سال‌های آخر عمرش ناشی از این فرسایش بوده: «من با خاطرات گذشته‌ام می‌گذرانم. اکثرا صبح‌ها گریه می‌کنم. (۳) . این جملات نیما از تنهایی غم‌انگیز این مرد تنها پرده برمی‌دارد. هرچند چون هر نابغه‌ای به خوبی می‌داند زمان و بذرهای پاشیده‌اش از او احقاق حق خواهند کرد. چنان که خود به صراحت می‌گوید امیدوار است «نسل جوان آینده» خون‌بهای او را بگیرد. (۴) نیما در زمانی چشم به آینده داشت که می‌‌پنداشت در نهایت بی‌مهری قرار گرفته: «در این زمانه من مثل سگ به دور انداخته شده‌ام…» (۵) . نفرت و خشم او از حقیقتی بود که انکار می‌شد. خشم نیما هرچند که مانند هوشنگ ایرانی یا تندرکیا بروز نکرد اما او با تظلم‌خواهی این ندیدن‌ها و ستیزها را به نسل‌های بعد از خود واگذار کرد. هرچند که از نیش زدن و جدال کلامی و قلمی ابایی نداشت و در این زمینه یادگارهایی از ستیزهای خود به جا گذاشته است. تعریف و تبصره…» نیما پس از نیم‌قرن بی‌شک یکی از متون بنیادین شعر فارسی است که شعر را با ریشه‌های عمیق اندیشه و زیبایی‌شناسی مبتنی با دیدی مدرن و شاعرانه نیما پیوند می‌دهد.

پی‌نوشت:

۱ – گفت‌وگو با کافکا-گوستاو یانوش-ص ۵۲

۲ – پرسش‌های بنیادین- مارتین هایدگر- بابک احمدی

۳ – یادداشت‌های روزانه نیما به کوشش شراگیم یوشیج

۴ – همان

۵ – همان

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *