بمناسبت درگذشت زنده یاد بانو حاجیه راضیه خانم _بهرامی که تمام لحظات زندگیش را در راه خدمت به مردم دیارش گذاشت

 بانو حاجیه  راضیه خانم بهرامی متولد ۱۳۲۸ دارای مدرک کارشناسی بازنشسته آموزش و پرورش در سال ۸۰ بود که پس از آن مسئول کانون فرهنگی اجتماعی بانوان شد و در سال ۸۱ به جهت رسیدگی مشکلات بانوان  اشتغال زائی آنان به عنوان مشاور فرماندار در امور بانوان انتخاب گردید. عضو فعال اولین و دومین دوره  شورای روستائی زرمهر نیز بودند و ۲۰ سال   با جهادکشاورزی مه ولات و تربت حیدریه همکاری داشت نهایتا در  نیمه دوم اسفند ماه ۹۸ به دیار معبود شتافت روانش شاد متن ذیل توسط  یکی از علاقمندان ایشان  نوشته شده 

» بسم الله الرحمن الرحیم «

این روزها اندوه بزرگی بر فامیل محترم سایه افکنده است . و شاید غم این دوری ها و عدم امکان حضوری

برای عرض تسلیت و عرض ادب ، همپای آن غم بزرگ فامیل را در ماتم فروبرده است .

حال که سوگوارانه و غمگنانه امکان حضوری برای ابراز همدردی نیست بر آن شدم تا با تقدیم دل نوشته ای

به ساحت پاک و نورانی این بانوی با فضیلت و به فرزندان عزیزش ، در این غم بزرگ با آنان تشریک مساعی

نموده تا عرض ادبی نسبت به این خاندان بزرگ محسوب گردد.

او را در کجا باید جستجو کرد ، آدرسش کجاست چه کسانی امروز عزادار اویند به نظر می رسد :

❖ بانویی که گرد روستا و خاک روستا و صداقت و پاکی روستا و سختی ها و مشقات طاقت فرسای

روستا و مشارکت در اداره و ساماندهی روستا را بر یک زندگی تجملی ، راحت و بی دغدغه شهری

ترجیح داد و تا آخرین نفس با یاد و با عشق به این مردم زندگی کرد

❖ شاید برای خانمی که سالها در تهران زندگی کرده و در طبقات شهری و اداری جایگاه درخوری را

برای خود باز کرده ، رها کردن آن پیوندها و تن دادن و قبول مسئولیت در یک زندگی با شرایط

بسیار سخت از هر انسانی امکان پذیر نباشد . مطمئناً در ابتدای این راه ناپیدا و ناهموار و در سرگشتگی

های سالهای اولیه ی انقلاب، آنچه به زندگی دوباره آنها امید و گرمی بخشید نباید چیزی جز همراهی

، همدلی ، و غمگساری این بانو در کنار همسرش ودر زندگی مشترکشان و پذیرش همه شرایط جدید

و مسئولیت های سنگینی که پیش رو داشتند، بوده باشد . باید این گرما و امید و عشق به همسر و

زندگی باشد که پذیرش این شرایط سخت را آسان نماید و همه ی آن را تبدیل به فرصتی برای خود

و همسرش نماید تا پله پله آن را به نقطه های بلند رستگاری برساند. انتخاب ا ین مسیرهای ناهموار

در زندگی فقط از یک با نوی با اراده و تلاشگر بر می آید. بسیار پیش می آید که مردان در حوادث

روزگار زود تر از زنان خود را می با زند و قدرت جمع کردن امور را از دست می دهند . اگر همسری

شجاع ؛ توانمند و امید آفرینی در کنارشان نباشد ، این حواد ث بزودی مردان را از پای در می آورد .

لذا باید سهم بزرگی ازروند صعودی این زندگی تا بلندای سعادتی که نصیب این زوج محترم گردید ،

مرهون همسر و مادری دلسوز با محبت ، فداکار ، شجاع ، مقاوم دانست.

❖ من اطلاعات دقیقی ندارم ولی مطمئنم که این روزها ) و تا سالهای متمادی( دختران روستا، نوجوانان

و جوانان تحصیلکرده روستا که نتوانسته اند برای خود شغل و کاری دست و پا کنند و سرگشته و

حیران بوده اند در این غم شریک خواهند بود.

❖ دختران و پسرانی که پای دار قالی نقش هستی و جهان را خلق می کنند .

❖ پیرزنان ، و پیرمردان رنج کشیده با دستان کپر بسته در مزرعه یا در کارگاه خانگی یا در کنار دیواری

زیر سایه ی آفتاب نیمروزی که امیدشان به او بود و او از کار بسته آنان گره گشایی می کرد . برای

حقوق آنان ، کار آنها ؛ بازنشسگی آنان دل می سوزاند و امید را به خانه ی دل آنها باز می گرداند.

❖ دخترانی که چراغ زندگی مشترکشان با نوری که او در آن می دمید روشن می شد و روشنی بخش

زندگی شان می گردید. چه دختران و پسرانی که با دستان توانمند او و بامشورت ها ، دلسوزی ها و

کمک های او صاحب کار ، شغل و زندگی گردیدند.

❖ آنچه مریض ، درمانده ، ومایوس از درمان بود راه خانه او را می پیمود وکوبه درب او را می نواخت ،

چقدر تلاش داشت تا افراد مریض ) هرچند مریض های سخت و ناعلاج و جواب داده شده( را با

پیگیری به دکتری ، درمانگاهی ، بیمارستانی برساند ، از خودش آبرو خرج کند ، معرف آنها باشد ،

کمک های بلاعوض برای آنان جستجو کند ، دوا و داروی آنان را به طریقی تهیه نماید . پرستاری ،

مراقبت ، سرزدن واحوال پرسی را تا بهبودی آنان دنبال کند . آنگاه خاطر ش جمع می شد و آرام

گرفت .

❖ خدا می داند در این روزهای پایانی سال چه خانواده های بی بضاعتی چشم به راه کمک ها و نوازش

ها او هستند و چشمشان بدر است که خانم بهرامی به فکر آنان هست ، و هر آن از در می رسد و

نمی گذاردکه شب عید آنان سخت و ناگوار بگذرد وخنده را بر لب آنان می نشاند.

❖ تحقیقاً یکی از دغدغه های همواره او اول مهر بوده است ، فکر کیف و کفش و دفتر و لباس برای

بی بضاعت ها یا کمک ومشورت در امر تحصیل دانش آموزی سرگردان .

تلاش و دلسوزی او برای تحصیل فرزندان روستا و ارتقاء جایگاهی علمی آنان که فرایندی برای جایگاه

علم و دانش در این مملکت بود ، زبانزد بود . همیشه از آمار غرور آفرین وافتخار آفرین روستا نسبت به

جمعیت تحصیل کرده آن مباهات می کرد و دلشاد بود.

❖ او مشاور و راهنمایی برای مردم روستا بود ، کسانی که در پیچ و خم کار اداری و بروکراسی ادارات

برای کوچکترین کارهای خود نیاز به به راهنما ، مشاوره ، کمک ، داشتند از خود مایه می گذاشت ،

با تماسی ، گفتگویی .وچه بسا همراهی حضوری با آ نان گره از کار بسته آنان می گشود.

❖ امروز آموزش و پروش باید سوگوارتر از هر کسی باشد ، معلمی که درس محبت داد. و تحصیل

کردگانی امید آفرین به جامعه دانش آموختگان تحویل داد. آنچه از خلق وخوی این معلم فرهیخه و

دلسوز بر می آید باید معلمی بوده باشدکه غم نان وقلم دانش آموز را به جان تحمل کرده ، دست

نوازش در امر فراگیری دانش بر سرآنان کشیده ، در اداره کلاس و مدرسه بیش از دیگران بار سختی

و کار را بر دوش خود گزارده و جلودار اداره و مدیریت مدرسه بیش از توان و طاقت و حتی وظیفه

اداری خود بوده است. و حلقه ی وصلی مطمئن و مشاوری دلسوز بین مربیان واولیاء بوده است.

❖ او در حلقه فامیل بی بدیل بود . بعید می دانم که خلاء اورا در فامیل فرد دیگری بتواند پر نماید. در

تمامی مناسبت ها ) در شادی ها ،در غمها ( او بود که غم می خورد ، غم همه را هم می خورد.

شادی اش هم فدای غم خوردن دیگران بود .دغدغه همیشگی او جمع کردن فامیل ، و دلبستگی

و همبستگی آنان بود . بچه های فامیل بچه های خودش بودند. جملگی فامیل در چشم او برادران و

خواهرانش محسوب می شدند . همچون نخ تسبیح تک تک را در حلقه وجودی خود گرد می آورد و

رسالت حفظ همه را وظیفه خود می دانست. عشق به خانواده و فامیل کانون محبت دل او بود ، با

همین عشق زندگی می کرد. چقدر ذوق می کرد ، چقدر مسرور می شد ، وقتی کانون جمع فامیل

را می دید. تلاشش این بود که به هر بهانه ای و به هر مناسبتی که امکان دارد فامیل را کنار هم جمع

کند. و بار مسئولیت سنگین آن را هم بدوش بکشد.

❖ مسئولیت های سنگین اداری و اجتماعی داشت ، معلمی فرهیخته ، مدیری توانمند، عضو شورا ،

مسئولیت های فراوان اداری دیگر ، که برخی از تقدیر نامه ها گویای این تلاش خستگی ناپذیر او

است ) فرزندان محترمش این تقدیر نامه ها را در سایت بگذارند (. اما در عین حال انسانی به معنای

واقعی وارسته ، پرهیزگار و ساده زیست بود. بغایت فروتن ، بی تکلف، بی ادعا ، بدون هیچ غرور و

تکبر، خود پسندی، و به رخ کشیدن ها – ذره ای از کبر و غرور در سیمای این بانوی بزرگوار مشاهده

نمی شد. چرا که با روستایی همان برخورد و نشست و برخاست را روا می داشت که با فرماندار و یا

فلان مدیر عالی رتبه دولتی داشت) یا بالعکس. تفاوتی بین آنان قائل نبود( . درب خانه اش به روی

ضعیف ترین فرد روستا باز بود با آنان می نشست غُصه و قِصه آنان را به جان دل گوش می کرد ،

غذای سفره اش را با آنان تقسیم می کرد. و با آنان سر یک سفره غذا می خورد. در هنگام رفتن انبان

آنان را با کالایی که در خانه داشت پر می کرد. اگر کارگر بود بیش از کارگر، خود کار می کرد و کمتر

از او به فکر جان خودش بود.همواره شریک غم وشادی آنان بود .

❖ بود . » رحمان ورحیم و عبدالله « دلش دریا بود خانه اش دریا بود . دست ودل باز و بخشنده بود

❖ با همه ی کسالت ها ومریضی های جسمانی که داشت ) عمل قلب- دیابت( آنچه او را سر پا نگه می

داشت عشق به خدمت مردم ، عشق به فرزندان و خانواده وفامیل بود . این عشق بود که دمی او را

» عاش سعیدا و مات سعیداً « . آرام نمی گذاشت و دلش را شوریده خدمت کرده بود

❖ خداوند بزرگ این بانوی پرهیزگار و وارسته را مشمول و مصداق عینی و واقعی این آیه شریفه که نام

او برگرفته و متبرک به آن بوده است قراردهدو در بهشت ابدی خود جای دهد:

» مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی » راضیه « یا ایتها النفس مطمئنه ارجعی الی ربک «

ارادتمند ناطقی ۲۰ اسفند ۱۳۹۸__

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *