گزارش جلسه‌ی انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۳۹۹/۰۴/۰۷ (گزارش از سرکار خانم سیده مهناز مهدوی)

اسمش را گذاشته‌ام: «شنبه‌های شعر»، شنبه‌هایی که به خاطر آن غروب جمعه را با آن همه دلگیر بودنش سر می‌کنم تا هفته‌ی جدید برسد و شنبه شود و ساعت حوالی ۶ برویم «تهمینه»
از در که وارد می‌شوی بوی نم و خاک چنان می‌خورد توی صورتت که دلت می‌خواهد ناخودآگاه نفس‌هایت را عمیق‌تر بکشی، چند قدم که روی خِشت‌های فرش شده‌ی کف رباط برمی‌داری، چشمت به دیدن درختان و گُل و بلبل‌های وسط حیاط روشن می‌شود، تازه جایی سرِ ذوق می‌آیی که صدای آبشار کوچک وسط حوض هم می‌شود ضمیمه‌ی آن همه قشنگی!
پیش‌تر که می‌رویم می‌رسیم به صندلی و نیمکت‌های چوبی و سنّتی که آقای کرمانی با کلّی ذوق و سلیقه برای‌مان در دو طرفِ راهرو چیده و میزها را با رومیزی‌های پُرنقش و نگارِ گل‌بوته‌دار و گلدان‌های گل‌آراسته. چقدر فضای سنتی و اصیل «تهمینه» دوست‌داشتنی است.

بچه‌ها یکی یکی می‌آیند و هر کدام جایی برای نشستن انتخاب می‌کنند، استاد که همیشه یک تنه و با عشقْ بارِ آوردن و سر هم کردن لوازم صوتی و میکروفن‌ها را به دوش کشیده، نگاهی به ساعتش می‌کند و حالا که دوستان سرجمع شده‌اند از استادِ حافظ‌خوان آقای نجف‌زاده‌یمان می‌خواهد که بیایند و یک غزل از خواجه بخوانند. استاد با آن لبخند همیشگی‌شان می‌آیند و غزل را می‌خوانند، زحمت شرح غزل بر دوش بهمن صباغ زاده است. تکه‌کاغذهای کوچکش را درمی‌آورد، نیم‌نگاهی می‌اندازد و برای‌مان می‌گوید که این‌جا منظور خواجه چه بوده و آن‌جا چه!
دیگر نوبتی هم که باشد نوبت بچه‌هاست که یکی یکی بیایند و کارهای‌شان را با هم به اشتراک بگذارند. همان‌طور که معین جلالی دارد می‌گوید: «به نام آن‌که پیرامون پرگار…» نگاهم می‌رود سمتِ دوربین میثم تاتاری که با چه ظرافتی دنبال شکار لحظه‌ها می‌گردد، همه‌ی تلاشش این است که بهترین زاویه را برای گرفتن عکس‌هایش انتخاب کند.
از شعرهای عاشقانه‌ی حجت یداللهی که بگذریم می‌رسیم به کودکانه‌های اسدالله اسحاقی و زینب نجفی که الحق و الانصاف از شنیدن‌شان سیر نمی‌شویم، حقیقتا که شاگردان بزرگ‌مردی چون استاد موسوی خوب دارند درس پس می‌دهند.
استاد عباسی هم وقتی هست بساط خنده‌ی جلسه جور است، می‌آید و با آن لهجه‌ی شیرینِ تربتی‌اش برای‌مان شعر طنز می‌خواند. هر وقت هم که استاد علمداران را می‌بینم در ذهنم این می‌آید که مبادا موزون نباشم!
در شنبه‌های شعر به جمع ما دوستان جدیدی هم اضافه می‌شوند مثلا همین یکی دو جلسه پیش فرنیا کوچولو، دختر ۶ ساله‌ی خوش‌صدایی آمد، اضافه شد به جلسه و برای‌مان بداهه خواند. یک بانوی شاعر داریم که فرزند بزرگ‌مرد شعر تربت است، سرکار خانم بهشتی. حسین شعبانی هم از آن دسته شاعرهایی است که از شعرخوانی‌اش سیر نمی‌شوی بس که خوش‌صدا و متبحر است. خانم‌ها جهانشیری، احمدزاده و یعقوبی هم که از بچه‌های ثابت قطب هستند. خلاصه این‌جا جمع‌مان جمع است و کیف‌مان کوک اگر دوست داشتید بیایید و این حس‌های خوب را در کنار ما تجربه کنید هر شنبه حول و حوش ساعت ۶ دعوتید به اقامتگاه بومگردی تهمینه یا جاهایی دیگر که از قبل در گروه انجمن اطلاع‌رسانی می‌شود. منتظرتان هستیم.

سیده مهناز مهدوی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *