شعری از شاعر همشهری عزیزمان جناب آقای علی اکبر عباسی فهندری

زخم برخود میزند خودکرده را تدبیر نیست
شعله درخود می کشد دیوانه را تقصیر نیست
خشت خشت خانه اش را دزد غارت کرد وبرد
گفت این ویرانه دیگر قابل تعمیر نیست

روزگاری در نگاهش باغی از امید بود
حال در این آینه نقشی ازان تصویر نیست

خرمن خود را به کبریت حماقت سوخته
درجنون خود زنی احساس بی تاثیر نیست

سهم او از خواب غفلت سالها کابوس بود
آه این خواب پریشان را چرا تعبیر نیست
چون به زنجیر حماقت انس کرده سالها
دردلش میل رها گشتن ازین زنجیر نیست
لحظه ای از خواب. شوم مرگ بیدارش کنید

یک نفس حتی برای زنده ماندن دیر نیست
بس که دنیا شیر تو شیر است گاهی یک شغال
پادشاهی می کند درجنگلی که شیر نیست
وای از آن ماهی بدبختی که باور کرده است

هیچ جایی امن تر از تور ماهیگیر نیست

علی اکبر عباسی فهندری

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *