درنگی درآموزه‌های عزاداری عاشورا:برخی از ما مردم یعنی برخی از همین «ما مَردُم»ی که در ایّام عزاداری تا مرز اظهار تمایل به ریختن خون خویش بر خاک عزاداری و تا مرتبه‌ بوسه زدن بر غبار کفش‌های عزاداران پیش می‌رویم، فردای روزهای سوگواری را فقط خدا می‌داند که چگونه می‌گذرانیم؟! در حوزه رانندگی، در کادر اداری، در دکان کاسبی، در حجره بازرگانی، در اینجا و آنجا و هر جای دیگر. ایثار؟ انگار نه انگار. ایثار چیست؟ همطرازی با دیگران هم برای‌مان قانع‌کننده نیست. تساوی چیست؟ پایمال کردن حقّ دیگری نیز برای‌مان ناراحت‌کننده نیست. همکاری چیست؟ کارشکنی هم کم است! (از همشهری عزیزمان آقای جلال رفیع)

همه می‌دانیم و می‌بینیم که «عاشورا» در فرهنگ تاریخی ما به انگیزه‌ای بزرگ و فراگیر تبدیل شده است. موتور محرّک جامعه و خالق حرکت‌های مردمی و باعث و بانی نهضت‌های اجتماعی است.
ناگهان در بستر ظلم‌ستیزی و مظلوم‌گرایی عاشورا، سخاوت و دیگرنوازی، جمع‌گرایی و همکاری گروهی، نگرش عاطفی و لطافت روحی، ایثارستایی و احسان‌فزایی، وفاداری و پیمان‌ْدوستی، میل به کار خیر و تمایل به خوب بودن نیز در میان ما مردم (از هر سنخ و صنفی که هستیم) کم و بیش رونق می‌گیرد و رواج پیدا می‌کند.
این همه، اموری است که در میان تمام ملّت‌ها و جوامع بشری، خواستنی است. گاهی هم (یا اغلب هم) حکم کیمیا را پیدا می‌کند. امّا با وجود همه محاسن و کرامت‌های مترتّب بر این اوصاف و حالات، دو اشکال اساسی هم موجود
است:
نخست ـ این صفات و سجایای روحی و رفتاری (یا می‌توان گفت نقطه‌های اوج و اعتلایش) با پایان گرفتن ماه محرّم فروکش می‌کند یا لااقل میل به صعود را از دست می‌دهد. اگر می‌گویید در همه جا و در مورد همگان چنین چیزی نیست، لابُد قدر مسلّمش را که به بعضی از ما آدمیزادگان و به برخی از محیط‌های زندگی‌مان مربوط می‌شود می‌پذیرید. و اگر آن را هم به صورت قطعی نمی‌پذیرید، لابد وقوعش را محتمل
می‌دانید!
البته منظور، تأسف خوردن بر ترک سیاهپوشی و قطع صدای گریه و مرثیه نیست. همچنین منظور، دریغ گفتن برای عدم استمرار حالت غم و اندوه عمومی در جامعه نیست. همان حالات و همان اوصاف مورد نظر است، که پیشتر اشاره شد. حالات و اوصافی که زیبایی و کارآیی‌اش را همه یا اکثریّت انسان‌ها باور دارند.
دیگر ـ این صفات و سجایای مثبت و مفید و محرّک، در فرصت محرّم و صفر، عمدتاً و غالباً، به روضه‌خوانی و مرثیه‌خوانی، سینه‌زنی و زنجیرزنی، قیمه پلو دادن و شله‌زرد پختن، شربت توزیع کردن و اسپند دود کردن و قبل از آن هم به خیمه و خرگاه مخصوص برپا کردن و بساط تعزیه و شبیه‌خوانی به راه انداختن و طبیعتاً هزینه این امور را پرداختن‌،
معطوف می‌شود.
این همه به هر حال جلوه‌هایی از روح جمع‌گرایی و دین باوری و خیرخواهی و عدالت‌طلبی و آزادی‌ستایی است، امّا در موارد و مصادیق، متأسفانه منطق «اَلْأَهمُّ فَالْأهمّ» به کار گرفته نمی‌شود.
البته در اینجا به انگیزه‌های احتمالاً منفی و مضرّ یا معمولی و متفاوت نیز که ممکن است در هر مورد و موضوع دیگری هم پشت صحنه را در اختیار بگیرد، کاری نداریم. ما هم دیده‌ایم عزاداری‌های تهی از قصد قربت ولی آلوده با اغراض نفسانی و کاسبکارانه یا سیاسی و ریاسی! (مخلوطی از ریاکاری و
ریاست طلبی)را.
امّا همچنین دیده‌ایم سوگواری‌های معتقدانه و مخلصانه و بی‌غرض و مرض را، اعمّ از اینکه اشکال فنّی دیگری را واجد یا فاقد بوده است. البته آنچه پس از این می‌گوییم، دامن هر دو نوع را می‌تواند بگیرد. هر نوع را به اعتباری.
اکنون با توجه به «نخست» و «دیگر»، جای این پرسش‌ها خالی است که:
به راستی آیا اولاً، نمی‌توان و نمی‌باید برای تداوم و توسعه و تقویت همین صفات و سجایای ارجمندِ عاشورایی در همه زمان‌ها و همه مکان‌ها کاری کرد کارستان یا لااقل نیمه کارستان؟
نمی‌توان آیا، سوختن و شعله‌ور شدن آتشگیره‌های اولیه را به فراهم شدن «سوخت» دائمی و آتش همیشگی و انرژی مستمر و حرارت ثابت و روشنای پایدار(بالفعل نه بالقوّه، موجود، نه مطلوب)در زمان‌ها و مکان‌های بعدی پیوند زد؟
و نیز به راستی آیا ثانیاً، نمی‌توان و نمی‌باید این منبع عظیم مالی و تدارکاتی را به سمت و سوی مصادیق و موضوعات دیگری که«مهم تر» و جامعه‌گراتر و حسین‌پسندتر باشد، نشانه‌گیری و جهت‌دهی کرد؟ نمی‌گوییم که باید مصادیق و موضوعات دیگری را جانشین و جایگزین کنیم. می‌گوییم آیا نمی‌توان مصادیق و موضوعات مهمتری را «هم». و این «هم» در اینجا با همه کوتاهی‌اش، بلندگویی‌های بسیار دارد.
بله، آزادی عمل عاشقانه آدم‌ها نباید سلب شود. امّا علاوه بر این، آیا توجه و تفکّر آنان نباید به سمت و سوی علمی‌تر و پاسخگوتر و مطالعه‌شده تری هم جلب شود؟
کدام شخص(حقیقی یا حقوقی) تاکنون به آمار و ارقام درست و دقیق در باب هزینه‌های محرّم دست یافته است؟ البته که ما به هزینه‌ لازم، نه به چشم هزینه‌پردازی بلکه به چشم سرمایه و سرمایه‌گذاری می‌نگریم. یعنی خوب است و ضروری است که چنین بنگریم. امّا چه کسی گفته یا شنفته است که نباید تصویر درست و درشتی هم از این واقعیّت داشته باشیم؟
در باب «نخست»، برخی از ما مردم یعنی برخی از همین «ما مَردُم»ی که در ایّام عزاداری تا مرز اظهار تمایل به ریختن خون خویش بر خاک عزاداری و تا مرتبه‌ بوسه زدن بر غبار کفش‌های عزاداران پیش می‌رویم، فردای روزهای سوگواری را فقط خدا می‌داند که چگونه می‌گذرانیم؟! در حوزه رانندگی، در کادر اداری، در دکان کاسبی، در حجره بازرگانی، در اینجا و آنجا و هر جای دیگر. ایثار؟ انگار نه انگار. ایثار چیست؟ همطرازی با دیگران هم برای‌مان قانع‌کننده نیست. تساوی چیست؟ پایمال کردن حقّ دیگری نیز برای‌مان ناراحت‌کننده نیست. همکاری چیست؟ کارشکنی هم کم است!
امّا در باب «دیگر»، برخی از همین «ما مَردُم»ی که مبالغ مالی کم و زیادی را برای شعله‌ورتر شدن زیر دیگ پلوپزی حاضریم خرج کنیم یا با تقبّل بخشی از هزینه هیأت در زمینه مشابه بر سر آنیم که نام خود را در فهرست سوگواران درج کنیم، به این فرض کمتر می اندیشیم که شاید به همین ترتیب بتوانیم در حدّ قابل ملاحظه‌ای مثلاً برای بعضی از بیکاران عزّتمند و کاردان «هم» در سراسر کشور کاری بکنیم. و برای بعضی از خانواده‌های دارای همین اوصاف «هم» امکان ازدواج را فراهم سازیم. و برای بعضی دیگر «هم» مسکن مناسب را تدارک نماییم.
مؤسسات خیریّه مردمی یا به قول امروزی‌ها «ان‌.جی.اُ»ها می‌توانند در عرصه‌های اجتماعی و در امدادرسانی‌های انسانی هم البته به طریق علمی و تخصصّی و تحقیقی گره‌گشایی کنند.
گره‌گشایی کربلایی و مظلوم‌گرایی عاشورایی و وفاداری اجتماعی و خدمت‌رسانی عمومی و ایثارپروری حسینی از اینگونه هم که برشمردیم، هست. از اینگونه «هم»!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *