خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی،َ فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش: ( قسمت سی وششم مرحوم دکتر محمدجواد احمدیان قسمت دوم)

مطالبی که در ذیل ملاحظه میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت (تربت ما) درج شده و انشاالله پس از تکمیل ، مانند کتاب ( قند و قرووت ) مرحوم تهرانچی در دسترس همشهریان قرار گیرد .
دراین راستا منتظر انتقادات ، پیشنهادات و اطلاعات تکمیلی همشهریان هستیم .
تلفنهای تماس:۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳بختیاری

۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴آقای خطیبی باسپاس از همکاری صمیمانه شما

…با کوشش فراوان، عاقبت توانستم منزل پیشکارقدیمی دکتر را در یکی از کوچه های مرکز شهر پیداکنم . درب را که کوبیدم ، پیرمردی خوش چهره که دیدن چهره او ،من را به پنجاه سال قبل برد ، درب راباز کرد . خودم را معرفی کردم ، از طریق آشنایی با مرحوم پدرم ، من را شنا خت . و از فوت پدر اظهار تاسف کرد . با اوقرارگذاشتم که خاطرات خودش را جمع بندی کند تا شب ، تلفنی مطالب را بپرسم .
شب شد و من با یک صفحه پر سوال آماده بودم که پیرمرد را به سالها قبل ببرم ، ولی حوصله کم و جوابهای خیلی کوتاه او، آب یخی بر سر شوق من ریخت .
اما یک جمله در میان چند جمله کوتاه خود گفت که در عین خلاصه بودن ، دنیایی معنا در او بود .
حاج صادق مهری ، پیشکار و مسئول تزریقات دکتر، در سالهای حضوروی درتربت ، با لهجه شیرین تربتی این جمله را گفت :
– (( عمو ! بِرِی دکتر ، زن مُردُم ، زَن مُردُم بوُ وُ پوُلِ مُردُم ، پولِ مُردُم ))
( عموجان ! دکتر هیچ گاه به ناموس کسی خیانت نکرد و چشمش به جیب مردم نبود !…)
(( دُوُیِ نیصْبِ شَوُ بِریْ زن زاچ وِر دنبالِش مِیَمَیَن .وَخْتِه بِچَه به دنیا مِیَمَه ، داشتنْ ،مِگریفت، نِداشتن ، خدااااافظ))
( ساعت دو نیمه شب به جهت زنی که میخواست زایمان کند به دنبال دکتر می آمدند . وقتی بچه به دنیا می آمد اگر شوهر حق القدم وویزیت دکتر را داشت ، می گرفت و گرنه خداحافظی میکرد و به خانه برمیگشت !!!…)
حاجی مهری می گفت :
– اول ماه مبارک ( رمضان) کیسه برنج و قند و چایی کارکنان مطب به جهت گذران ماه رمضان براه بود و حتی همسایه های مستضف کوچه نیز از او بی نصیب نبودند .
آقای حاج غلامحسین احمدیان که قبلا ذکر ایشان رفت ، می گوید :
– آن زمان امکانات بهداشتی و داروخانه ها و درمانگاههای شبانه روزی در تربت وجود نداشت و تنها بیمارستان شهر، در فاصله خیلی دور از آبادی قرارداشت .شبی فرزندم به شدت بیمار بود . ساعت دو نیمه شب مجبور شدم ، درب خانه دکتر بیایم و اورا بیدار کنم .در تردید بودم که چگونه دکتررا از خوا ب بیدار کنم ؟
هنوز اولین دَقُّ الباب را نکرده بودم که دکتر ، لباس پوشیده و آماده دم در حاضر شد !…
گفتم : آقای دکتر ! جایی میخواستید تشریف ببرید ؟
گفت: نه! من معمولا در شبهایی که احتمال آمدن مریض را میدهم ، در راهرو می خوابم تا مریض معطل نشود و خجالت نکشد !!!…
مرحوم دکتر محمد جواد احمدیان در سال ۱۳۹۳بعد از یک بیماری دارفانی را وداع گفت و در جوار اربابش ، امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شد .
صَبیّه مرحوم، در نوشته ای برای پدر ،او را چنین توصیف کرده است :
– ((بارانی بر زمینِ تَرَک خورده قلبهای دردمند که هرروز در کوچه های دل دردمندان می گشت و عشق و محبت را جارو میزد و هرشب در منزل ( اسکناس لبخند بیماران ) و ( سکه های اعتماد) را می شمرد ….
کدامین دل بزرگی می تواند از سُفره فریبنده دنیا ، فقط عشق و عظمت را انتخاب کند ؟))!!!

دکتر احمدیان

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *