۵. شهر «سقز» کنونی، در نواحی کردستان، پیش از آنکه آبادیای در موضع آن احداث شود، جای استحصال صمغ سقز از انبوه درختان سقز (بنه) جنگلی بوده است. اما به لحاظ آمد و شدِ جماعاتی از مردمانِ شهرها و نواحیِ دور و نزدیک برای استحصال و جمعآوریِ سقز به این موضع و اینکه به خانوادهها و نزدیکانِ خود، پیش از عزیمت، میگفتهاند به «سقز» میروند، به تدریج بر اثرِ کثرت استعمال، «سقز» برای این موضع، به اصطلاحِ نحویون، عَلَمِ بالغَلبه شده است (ابریشمی، «خاستگاه نام سقز…»، ص ۲۸-۱۵). این مثالِ روشنِ واقعی درباره نام خاصّ «جنگل» واقع در ناحیه بین غزنه و بست قدیم نیز صدق میکند که، بر اثر کثرت استعمال، به تدریج در قلمروِ فرهنگیِایران و حوزه نفوذ زبان فارسی به خصوص در شبه قاره هند رواج یافته باشد.
در تأیید این نظر دلایلی وجود دارد: نام «جنگلآباد» در فاصله بین بست و غزنه به شرحی که گذشت؛ وجود شهرکیِ موسوم به «جنگلی» در همان موضع که جای آن روی نقشه مشخص شده است؛ مصطلح شدن واژه جنگل در زمان تألیف تاریخ جهانگشای در سال ۶۵۸ هجری و حدس علامه قزوینی دربارهمصحّف بودنِ «جنگی» در مصرع: «درختی است جنگی همیشه به بار» و صورتِ درستِ مصرع که پیشتر از آن یاد شد؛ خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی (وفات ۷۱۸ هجری) در جامعالتواریخ بخش تاریخ هندوسند و کشمیر، شرحی طولانی شبه قاره هند آورده و اسامی بلاد و نواحی آن را بر شمرده و از جمله نام «دیار جنگلی» را ثبت کرده است. بیگمان ناحیهای با نامِ خاصّ «دیارِجنگلی» در گستره فراتر از نواحی غزنه و بست قدیم تا سرحدات نواحی سند و هند که شامل میشده است، ناحیهای با بیشههای پراکنده انبوه یا کم درخت بوده مفهومِ امروزیِ واژه جنگل را داشته و شرح آن به روایت بناکتی چنین است (ص ۳۱۹-۳۲۱):
اکثر زمین هندوستان در اقلیم دوم است… و زمین سند بر غربیِ آن افتاده. از زمین ایران متوجه هندوستان شدن ممر بر زمین کابل افتد و شهر قنّوج… اما ولایتی که بسیار سیّاح است از قیس [کیش] نخست شهر هرموز است و بر ممرّ آن ساحلِ تیز [در ناحیه چاهبهارِ کنونی] و مکران است از مضافات کرمان تا قرب یک ماه را به پایِ پول [= پُل] رسند که واسطه است میان ممالک ایران و هندوستان … بعضی از آن در برّ و بعضی بر ساحل. شهرهای سواحل نخست سندابور است، آنگاه فاکنون منجرور بعد از آن ولایت دهلی، آنگاه ولایت فندرینا، آنگاه «دیار جنگلی»، و از آنجا گذشته ولایت کولم و بعد از آن دیار سوالک است.
اکنون، در فهرست آبادیهای ایران، فقط سه دهکده کوچک نامِ «جنگلآباد» دارند که در شمار توابع شهرستان جیرفت است. شیوه نامگذاریِ این دهکدهها، هر چند پیشینه قدیم ندارند، به همان طرز تسمیه «جنگلآباد» بوده است: ابتدا محدوده کوچکی از بیشههای نزدیک به آنها با دیوار کوتاه یا پرچین محصور و به اصطلاح قُرُق شده و به تملکِ بانیِ این اقدام درآمده و بعداً شکل دهکده کوچکی پیدا کرده است.
۶٫ در ترجمه فارسی راجترنگینی (از متون کهن هندی به زبان سنسکریت) کمتر میتوان واژه جنگل را یافت. در آن غالباً به جای بیشه و جنگل تعبیر درختان به کار رفته است: مثلاً «راجه در کوههای اطراف رفته و در سایه درختان اوقات میگذرانید»، ، «راجه لشکر خود را روان ساخته بر آن کوه برآورد و در سایه درختهای تاری [تار، درختی تناور با میوه شبیه نارگیل] با یکدیگر ملاقات کرده…» (راج ترنگینی، ص ۶۶، ۸۱). در موردی دیگر، مترجم فارسی واژه «جنگل» را به کار برده که ظاهراً ترجمه واژه سنسکریت «vana» است: «کلهن گفته که تاشوَن در قدیم جنگل عظیم بوده»؛ صابر آفاقی، مصححِ پاکستانیِ ترجمه فارسی راجترنگینی، نام موضع تاشوَن را در متن سنسکریتِ راج ترنگینی sadasiva آورده و، در توضیح، این موضع را از محلههای شهر سرینگار(سرینَگَر) و محل اقامت شاهآبادی، مترجم اکبرشاه در سال ۹۹۷ هجری، ذکر کرده (نک. راج ترنگینی، ص ۲۰۸، ۳۶۳) اما درباره واژههای «وَن» و «جنگل» توضیحی نداده است.
در نوشتههای ایرانیان و فارسیزبانانِ مقیمِ هند، واژه «جنگل» به معنای امروزیِ آن در قرن نهم هجری مصطلح بوده و در فرهنگ پنجبخشی (تألیف ۸۳۷) در تعریف بیشه: «دشت و نیستان و جنگل» (ص ۴۰)، و در شرفنامه منیری (تألیف ۸۷۸) عیناً همین تعریف
(ص ۲۱۴، با ذکر مأخذ) آمده است. نورالدّین محمد جهانگیر، پادشاه گورکانی هند، در توزک جهانگیری یا جهانگیر نامه، در سال ۱۰۲۰ هجری، واژه «جنگل» را در نوشتههای فارسیِ خود به دفعات آورده است، از باب نمونه، در چگونگی شکار فیل نوشت است: «پیش از این جمعی کثیر از سوار و پیاده، به طریق قمرغه، دور «جنگل» را احاطه نموده بودند و بیرون «جنگل» برفراز درختی به جهت نشستنِ من تختی از چوب ترتیب داده و در اطراف آن هم چند درخت دیگر، نشیمنها به جهت امرا ساخته بودند» (جهانگیر گورکانی، ص ۲۵۷).
همو، در جای دیگر مینویسد: «اگرچه از پرگنه داهوت داخل سرحدّ گجرات است غایتاً از این منزل در همهچیز اختلافِ صریح ظاهر میشود: صحرا و زمین نوعی دیگر، مردم به وضعی دیگر، زبانها به روش دیگر، «جنگلی» که در این راه به نظر درآمد درخت میوهدار مثل انبه، کهرنی و تمرهندی داشت» (ص ۲۳۶). جهانگیر واژه عربی «اَجَمَه» به معنیِ «درختستان» یا «بیشه پردرخت» را نیز به کار برده که ظاهراً در بین فارسیزبانانِ هند مصطلح بوده است: « در این سرزمین گُلی به نظر آمد سرخ آتشین به اندام گل ختمی اما ازو خُردتر… و درختش به مقدار درخت زردآلو میشود و درین دامنِ کوه بنفشه خودرو نیز بسیار بود… در این راه هم اَجَمَه بسیار بود» (ص ۳۲۹-۳۲۸).
۷٫ در برخی از نواحی خراسان، از جمله بیرجند، قاین، تربتِ حیدریه، زاوه، خواف و نیشابور واژه «تَنگَل» بر وزن «جنگل» به معنیِدره پردرخت و بزرگ (رضائی، ص ۳۷۵)، دره با درختان درهمپیچیده با جویبار طبیعی (خسروی، ذیل «تنگل») و در برخی از نواحی کرمان به معنی درّه است. اکنون پانزده آبادی در شهرستان بیرجند، دو در گناباد، دو در مشهد، یکی در باخزر، دو در کرمان، دو در سیرجان، دو در جیرفت، یکی در بافت نام «تنگل» بدون پسوند آباد و برخی با پسوندهای شور، مزار، برین، بالا و جز آن موجود است و چهار موضع به نام «تنگلو» و «تنگله» در نواحیِ سیرجان، کرمان و طبس داریم (فرهنگ آبادیها، ص ۱۵۰، ذیل «تنگل» تا «تنگله»). واژه «تنگل» در فرهنگهای فارسی درج نشده، اما در فرهنگهای گویشی ثبت شده است. این واژه در برخی از نواحیِ خراسان به صورت «تینگل» تلفظ میشود و «جنگل» نیز گویشی به صورت «جینگل» دارد. این کلمه ناشناخته با واژه «جنگل» چه نسبتی دارد؟ هر چند وجوهی به نظر میرسد، اولی آن است که عجالتاً آن را مسکوت گذاریم.
پانوشتها و منابع در روزنامه موجود است