در سوگ سومین روز درگذشت روانشاد دکتر علی ابریشمی نوشته ای در باره شخصیت انسانی این پزشک مهربان از همشهری عزیزمان آقای جلال رفیع

دوست و برادر و همشهری ارجمند،جناب آقای خطیبی
با سلام به شما و همه همشهریان، خبر درگذشت شادروان دکتر علی ابریشمی بنده را هم متاثر کرد. دوران کودکی ام را به یاد آوردم که با احساس کمترین مشکلی در چشم،  پدرم مرا به مطب دکتر علی ابریشمی می برد که در طبقه دوم ساختمان استیجاری مدرسه هراتی و روبه روی مسجدجامع تربت قرار داشت. نیازی به تلفن زدن و نوبت گرفتن نبود. مطب، طبق انتظار و توقع، بسیار پاکیزه و جذاب به نظر می آمد. چند دقیقه ای بیش نمی نشستیم که به داخل اتاق دکتر دعوت می شدیم. در آن زمان هرگاه تربتی ها عنوانِ دکتر را به کار می بردند، مثل اروپایی ها ، مرادشان پزشک بود و جمله ی “بریم دکتر”، معنای مراجعه به پزشک را داشت.
پدرم سه چهار سالی از دکتر ابریشمی بزرگتر بود، و با وجود این، به دکتر ابریشمی بسیار احترام می گذاشت. هم به علمش و هم به شخصیتش. و دکتر نیز متقابلا نسبت به پدرِ فرهنگیِ من که در اداره فرهنگ کار می کرد، حرمت می نهاد.
–سلام، اجازه می فرمایید آقای دکتر؟
–سلام، خواهش می کنم بفرمایید. خوش آمدید. حالتان چه طور است آقای رفیعی؟
— برای بنده زاده خدمت رسیده ام.
دکتر ابریشمی با دقت و مسئولیتِ تمام وقت می گذاشت و چشم های مرا معاینه می کرد. در ضمن معاینه می پرسید کدام مدرسه می روی؟ و من می گفتم مدرسه علی تمدن. همان دبستانی که خود شما گاهی به آنجا تشریف می برید و جایزه شاگرداول ها را با دست خودتان به آنها می دهید. من و برادرانم هم از دست شما جایزه گرفته ایم. برادرکوچکم جواد با شما ، سرِ صف، عکسِ یادگاری دارد. در حالی که از دست تان جایزه می گیرد.
چشمان نافذ دکتر ابریشمی و لبخند دلگرم کننده و چهره ی مصمّم و مطمئنش مرا تحت تاثیر قرار می داد. در عوالم کودکی آرزو می کردم که روزی مثل او باشم.
دکتر از ما حق ویزیت نمی گرفت و پدرم هرچه اصرار می کرد،نمی پذیرفت. پدرم می گفت، آقای دکتر، هم از آشنایان و دوستان ویزیت نمی گیرد و هم از عموم مردمی که نیاز دارند.
داستان دیگری را نیز از پدرم شنیده بودم. می گفت در زمان نخست وزیری دکتر مصدق، گاهی در باغ ملی میتینگ برگزار می شد. دکتر ابریشمی در دفاع از دولت ملی و نهضت ملی شدن نفت و نیز در دفاع از حقوق ملت به ویژه طبقات محروم و زحمتکش سخنرانی می کرد. آن روزها بسیاری از حق جویان و عدالت خواهان، از نوعی سوسیالیسم انسانی تاثیر پذیرفته بودند. یکی از روزها جمعی از جوانان هیاتی به مدیریت مرحوم حاج محمد ابراهیم که لوطی و به قول تربتی ها “عمو” ی محله بود و ازقضا نام خانوادگی “کارگران” داشت، چاقوی ضامن دار در دست ، خطاب به سخنران فریاد زد و با هیاتی های همراهش پیش دوید و میتینگ را به هم زد.
دکتر به قدری انسانی می اندیشید که همان حمله کنندگان و تجمع برهم زنان را وقتی به عنوان بیمار به مطبش مراجعه می کردند، به گرمی می پذیرفت و گذشته را به روی خودش نمی آورد……
روحش شاد باد.

مطالب مرتبط

۲ دیدگاه‌

  1. دكتر على مصدق گفت:

    مرحوم دکتر على ابریشمى قبل از پزشک بودن،مصداق عینى؛انسان شایسته؛بودن. روحشون شاد و با اولیاءالله محشور باد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *