فرزانه‌اى از خراسان/در باب مجازات‌هاى سنگین استاد اکبر ثبوت – بخش دهم

این ناچیز از سال‌های دور، در مقالات متعدد، حتی در پاره‌ای از نشریات حکومتی، سعی داشت نادرستی اِعمال مجازاتهای سنگین و مغایرت آنها با مصالح جامعه را تبیین کند؛ و استاد شهابی نیز که فقیهی مبرز بود، ضمن تقدیر از نگارش آن مقالات، با راهنمایی‌های خود به بارورتر شدنِ آنها مدد می‌رسانید. یک بار که با دو سه تن از دوستان در خدمت‌شان بودیم، یکی از حاضران، به ماجرای سوءقصد به پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۸۱ م. در میدان سنت‌پیترِ واتیکان اشاره کرد که بر اثر آن، پاپ به شدت زخمی شد ولی ضارب را که موسوم به محمدعلی و عضو گروه فاشیستی گرگ‌های خاکستریِ ترکیه بود بخشید و از اعدام او جلوگیری کرد. یکی دیگر از حاضران گفت:‌ وقتی مردم دنیا این برخورد را با آنچه در جامعه ما تحت عنوان اجرای مجازات‌های اسلامی انجام می‌گیرد مقایسه می‌کنند، چه می‌گویند؟
استاد شهابی گفتند: پاپ برای آنکه عملکردهای خشونت‌بار کلیسا در قرون وسطی را از یادها ببرد چنین رفتاری در پیش می‌گیرد؛ و ما هم برای آنکه رفتار سراسر عطوفت و مهربانی پیامبر(ص) پس از فتح مکه نسبت به تبهکاران مشرک؛ و سیاست رحمانی امیرمؤمنان(ع) در عفو تمامی دشمنان جنایتکارش پس از ختم جنگ جمل از خاطره‌ها محو شود، این‌گونه عمل می‌کنیم.
سپس استاد نمونه‌های متعددی از برخوردهای محبت‌آمیزِ پیشوایانِ بزرگ اسلام با بدترین مجرمان کینه‌توز را ذکر کردند و در آخر گفتند: روح گذشت از بزهکاران و ملاطفت با آنان، به‌گونه‌ای بر بزرگان ما غلبه داشته که حتی سیدحسن امامی، آخرین کسی که در دوره سلطنت به عنوان امام جمعه تهران منصوب شد، وقتی آن منصب دینی را به او سپردند، خود را ملزم دید که در عفو از گنهکاران و کینه‌توزان، تشبه به معصومان داشته باشد؛ و موقعی که یک نفر به قصد جان او با سلاح به وی حمله کرد و شدیداً جراحتی به دست او وارد آورد که هیچ‌گاه دستش به صورت اول بازنگشت، با این حال امامی از مجازات او چشم پوشید و وی را بخشید و در جرگه خدمتکاران خود جا داد.
یک بار استادِ حقوق جزا با شوخی به استاد شهابی گفت: پس آیه ولکم فی القصاص حیوه (شما را در قصاص زندگانی است ـ البقره۱۷۹) چه می‌شود؟ پاسخ داد: این آیه را در کنار بسیاری آیات دیگر باید خواند از جمله: ویدرؤن بالحسنه السیّئه (کسانی که خشنودی خدا را می‌جویند… بدی را با نیکی می‌زدایند ـ الرعد، ۲۲) و: ادفع بالتی هی احسن السیّئه (بدی را به شیوه‌ای نیکو دفع کن ـ المؤمنون ۹۶) و: و جزاء سیّئه سیئه مثلها فمن عفا و اصلح فاَجْره علی‌الله (و سزای بدی، مانند آن بدی است؛ پس هرکه گذشت کند و نیکوکاری نماید، پاداش او بر خداست ـ الشوری، ۴۰) و: و لمن صبر و غفر انّ ذلک لمن عزم الامور (و هرکه در برابر بدی شکیبائی نماید و گذشت کند، این رفتار نشانه اراده‌ای نیرومند است ـ همان، ۴۳) باری اگر حکم قصاص در قرآن آمده، ولی دستور به عفو از بدیهای عامّه، جایگاه چشمگیرتری در کتاب الهی دارد.
در اینجا من گفتم:
اگر چه در قصاص آب حیات است
ولی عفو از گناهِ مردمان به!
استاد افزودند: بسیاری از آقایان که بر اجرای حدود اصرار دارند، یا به دلیل خشونتی است که در طبیعت و خوی آنها نهادینه شده، یا اجرای حدود و هرگونه اقدام خشونت‌آمیز را نوعی ابراز وجود می‌پندارند که اگر نباشد و تعطیل شود، راه دیگری برای نشان دادنِ خود ندارند. سپس قصّه شیرینی نزدیک به این مضمون گفتند که: در یکی از شهرستانها دو محلّه بود و هر محلّه ملّایی داشت. ساکنان یک محلّه صلحا و متدیّنان بودند که مرتکب کار خلاف نمی‌شدند و ساکنان محلّه دیگر افراد لاابالی که از هیچ کار خلافی ابا نداشتند. در نتیجه ملّای محلّه دوّم هر روز چندین نفر را به عنوان اجرای حد مجازات می‌کرد و مدام اسمش بر سر زبانها بود که: آقا فلان کس را به جرم شرب خمر تازیانه زدند و آن یکی را به جرم بی‌عفّتی و از این قبیل. ولی ملّای محلّه دیگر کسی را برای مجازات نمی‌یافت و اسم و عنوانش بر سر زبانها نبود و از این جهت ناراضی بود تا یک روز بر سر منبر خطاب به اهل محلّه گفت: خاک بر سرتان! آخر مگر شما مرده‌اید که هیچ کدامتان کار خلاف نمی‌کنید؟ پس من چه کسی را مجازات کنم و آقائی‌ام را نشان دهم؟
نیز از خاطرات خود در سالهای اقامت در اصفهان یاد کردند که یکی از اراذل و اوباش آن شهر حسین دودی نام داشت و شرب خمر می‌کرد. یکی از دفعاتی که مست بود، او را به محضر آقا نجفی اصفهانی آوردند و چون صیغه استغفار بر زبان آورد، آقا نجفی برای تشویق او که توبه را نشکند عبای شانه‌زریِ خود را به او بخشید. پس از چندی شنیده شد که او عبا را فروخته و بابت بهایِ مشروب داده است. آقا‌نجفی احضارش کرد و پرسید عبا را چه کردی؟ او بی‌پروا گفت:
داده‌ام جامه نو را به میِ کهنه گرو!
که میِ کهنه مرا به بود از جامه نو!
از میِ کهنه مرا منع مکن ای زاهد
کِشته ما و تو معلوم شود وقت درو
آقا نجفی احساس کرد اگر دنبال ماجرا را بگیرد زبان حسین دودی باز می‌شود و حرفهایی می‌زند که مصلحت نیست پس گفت این مردک دیوانه است و حرجی بر او نیست رهایش کنید برود. اما سالها بعد آقازادگانِ بی‌سوادی که در هر محلّه از محلّات اصفهان، خود را به لحاظ نسبی یا سببی به خاندان آقا نجفی بسته بودند و ادّعای ریاست روحانی داشتند، برایِ نشان دادنِ این ریاست، کارهای عجیب و غریبی می‌کردند از جمله یکی‌شان پول داده بود که حسین دودی شراب بخورد تا آقازاده او را حد بزند.۱ برخی هم حسین دودی را از سر استهزا شیخ حسین خطاب می‌کردند و خود او این لقب را به ریش گرفته بود و به عنوان وصف حال خود می‌گفت:
چون شیخ سور بیند گوید ز روی مستی
این کیمیای هستی قارون کند گدا را!
استاد همچنین به گزارش آیت‌الله خمینی از رفتار خواجه بزرگ محقق طوسی اشاره کردند که وقتی یکی از بی‌ادبان نامه‌ای به او نوشت و از سرِ توهین، وی را سگِ پدرسگ خواند، خواجه با همه اقتداری که در صحنه سیاست داشت و می‌توانست هرگونه بخواهد او را به کیفر بی‌ادبی‌اش برساند، ولی به جای هر واکنش خشونت‌بار، در نامه‌ای که به وی نوشت ویژگی‌های جسمیِ سگ را بازگو کرد و تفاوت‌هایی را که با ویژگی‌های شخص خود داشت بازنمود تا خطای مخاطب آشکار گردد. همچنین موارد متعددی که معصومان به جای مجازات مجرمان، آنان را با اخلاق کریمه خود مشمول عفو و رحمت خویش قرار داده‌اند از جمله:
* امام علی(ع) سخنی گفت و مردی از خوارج وی را دشنام داد و به کفر متّهم کرد. حاضران بر سر او ریختند تا بکشندش. امام گفت: آرام!‌ دشنام را یا با دشنام پاسخ دهید یا با چشم‌پوشی از گناه.۲
* مردی مردی دیگر را به نزد امام علی(ع) آورد و گفت: من دیدم که اینان سخنانی تهدیدآمیز، به تو می‌گفتند و چون مرا دیدند گریختند و من این را گرفتم. امام گفت: آیا کسی که مرا نکشته است بکشم؟ گفت: ترا دشنام داد گفت: دشنامش ده یا رهایش کن۳
* مردی امام سجّاد(ع) را دشنام داد. حضرت جامه‌ای گلیم‌مانند را که بر دوش داشت به وی داد و بفرمود تا هزار درهم به وی بدهند. کسی گفت: امام با این واکنش پنج هدف پسندیده را آورد:‌ بردباری، دورکردن آسیب از خود، رهانیدن مرد از آنچه وی را از خدا دور می‌داشت، واداشتن او به پشیمانی و توبه بازگرداندن او از نکوهشگری امام به ستایشگر وی۴ یکی از حاضران پرسید: پس اینکه فقیهان می‌گویند اهانت به معصوم مجازاتش اعدام است، با این روایات که در منابع شیعی یافت می‌شود چگونه قابل جمع است؟
استاد گفتند: ظاهراً آنان این روایات را در استنباط آن حکم فقهی مورد نظر قرار نداده و حتّی به آنها توجه نکرده‌اند و بقیّه بحث که بماند.

پی‌نویس:
۱ـ این ماجرا را شیخ حسن جابری انصاری هم در کتاب تاریخ اصفهان و ری (ص ۳۶۲) نقل کرده است.
۲ـ نهج‌البلاغه، حکمت ش ۴۲۰
۳ـ کنزالعمّال، متّقی، حیدرآباد، ج۱۱، ص ۳۰۸
۴ـ احیاء العلوم، غزالی، دارالفکر، دمشق، ج۳، ص ۱۹۵۳ ـ نیز بنگرید به صواعق محرقه ابن حجر هیتمی، ص ۲۳۷٫
این ناچیز از سال‌های دور، در مقالات متعدد، حتی در پاره‌ای از نشریات حکومتی، سعی داشت نادرستی اِعمال مجازاتهای سنگین و مغایرت آنها با مصالح جامعه را تبیین کند؛ و استاد شهابی نیز که فقیهی مبرز بود، ضمن تقدیر از نگارش آن مقالات، با راهنمایی‌های خود به بارورتر شدنِ آنها مدد می‌رسانید. یک بار که با دو سه تن از دوستان در خدمت‌شان بودیم، یکی از حاضران، به ماجرای سوءقصد به پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۸۱ م. در میدان سنت‌پیترِ واتیکان اشاره کرد که بر اثر آن، پاپ به شدت زخمی شد ولی ضارب را که موسوم به محمدعلی و عضو گروه فاشیستی گرگ‌های خاکستریِ ترکیه بود بخشید و از اعدام او جلوگیری کرد. یکی دیگر از حاضران گفت:‌ وقتی مردم دنیا این برخورد را با آنچه در جامعه ما تحت عنوان اجرای مجازات‌های اسلامی انجام می‌گیرد مقایسه می‌کنند، چه می‌گویند؟
استاد شهابی گفتند: پاپ برای آنکه عملکردهای خشونت‌بار کلیسا در قرون وسطی را از یادها ببرد چنین رفتاری در پیش می‌گیرد؛ و ما هم برای آنکه رفتار سراسر عطوفت و مهربانی پیامبر(ص) پس از فتح مکه نسبت به تبهکاران مشرک؛ و سیاست رحمانی امیرمؤمنان(ع) در عفو تمامی دشمنان جنایتکارش پس از ختم جنگ جمل از خاطره‌ها محو شود، این‌گونه عمل می‌کنیم.
سپس استاد نمونه‌های متعددی از برخوردهای محبت‌آمیزِ پیشوایانِ بزرگ اسلام با بدترین مجرمان کینه‌توز را ذکر کردند و در آخر گفتند: روح گذشت از بزهکاران و ملاطفت با آنان، به‌گونه‌ای بر بزرگان ما غلبه داشته که حتی سیدحسن امامی، آخرین کسی که در دوره سلطنت به عنوان امام جمعه تهران منصوب شد، وقتی آن منصب دینی را به او سپردند، خود را ملزم دید که در عفو از گنهکاران و کینه‌توزان، تشبه به معصومان داشته باشد؛ و موقعی که یک نفر به قصد جان او با سلاح به وی حمله کرد و شدیداً جراحتی به دست او وارد آورد که هیچ‌گاه دستش به صورت اول بازنگشت، با این حال امامی از مجازات او چشم پوشید و وی را بخشید و در جرگه خدمتکاران خود جا داد.
یک بار استادِ حقوق جزا با شوخی به استاد شهابی گفت: پس آیه ولکم فی القصاص حیوه (شما را در قصاص زندگانی است ـ البقره۱۷۹) چه می‌شود؟ پاسخ داد: این آیه را در کنار بسیاری آیات دیگر باید خواند از جمله: ویدرؤن بالحسنه السیّئه (کسانی که خشنودی خدا را می‌جویند… بدی را با نیکی می‌زدایند ـ الرعد، ۲۲) و: ادفع بالتی هی احسن السیّئه (بدی را به شیوه‌ای نیکو دفع کن ـ المؤمنون ۹۶) و: و جزاء سیّئه سیئه مثلها فمن عفا و اصلح فاَجْره علی‌الله (و سزای بدی، مانند آن بدی است؛ پس هرکه گذشت کند و نیکوکاری نماید، پاداش او بر خداست ـ الشوری، ۴۰) و: و لمن صبر و غفر انّ ذلک لمن عزم الامور (و هرکه در برابر بدی شکیبائی نماید و گذشت کند، این رفتار نشانه اراده‌ای نیرومند است ـ همان، ۴۳) باری اگر حکم قصاص در قرآن آمده، ولی دستور به عفو از بدیهای عامّه، جایگاه چشمگیرتری در کتاب الهی دارد.
در اینجا من گفتم:
اگر چه در قصاص آب حیات است
ولی عفو از گناهِ مردمان به!
استاد افزودند: بسیاری از آقایان که بر اجرای حدود اصرار دارند، یا به دلیل خشونتی است که در طبیعت و خوی آنها نهادینه شده، یا اجرای حدود و هرگونه اقدام خشونت‌آمیز را نوعی ابراز وجود می‌پندارند که اگر نباشد و تعطیل شود، راه دیگری برای نشان دادنِ خود ندارند. سپس قصّه شیرینی نزدیک به این مضمون گفتند که: در یکی از شهرستانها دو محلّه بود و هر محلّه ملّایی داشت. ساکنان یک محلّه صلحا و متدیّنان بودند که مرتکب کار خلاف نمی‌شدند و ساکنان محلّه دیگر افراد لاابالی که از هیچ کار خلافی ابا نداشتند. در نتیجه ملّای محلّه دوّم هر روز چندین نفر را به عنوان اجرای حد مجازات می‌کرد و مدام اسمش بر سر زبانها بود که: آقا فلان کس را به جرم شرب خمر تازیانه زدند و آن یکی را به جرم بی‌عفّتی و از این قبیل. ولی ملّای محلّه دیگر کسی را برای مجازات نمی‌یافت و اسم و عنوانش بر سر زبانها نبود و از این جهت ناراضی بود تا یک روز بر سر منبر خطاب به اهل محلّه گفت: خاک بر سرتان! آخر مگر شما مرده‌اید که هیچ کدامتان کار خلاف نمی‌کنید؟ پس من چه کسی را مجازات کنم و آقائی‌ام را نشان دهم؟
نیز از خاطرات خود در سالهای اقامت در اصفهان یاد کردند که یکی از اراذل و اوباش آن شهر حسین دودی نام داشت و شرب خمر می‌کرد. یکی از دفعاتی که مست بود، او را به محضر آقا نجفی اصفهانی آوردند و چون صیغه استغفار بر زبان آورد، آقا نجفی برای تشویق او که توبه را نشکند عبای شانه‌زریِ خود را به او بخشید. پس از چندی شنیده شد که او عبا را فروخته و بابت بهایِ مشروب داده است. آقا‌نجفی احضارش کرد و پرسید عبا را چه کردی؟ او بی‌پروا گفت:
داده‌ام جامه نو را به میِ کهنه گرو!
که میِ کهنه مرا به بود از جامه نو!
از میِ کهنه مرا منع مکن ای زاهد
کِشته ما و تو معلوم شود وقت درو
آقا نجفی احساس کرد اگر دنبال ماجرا را بگیرد زبان حسین دودی باز می‌شود و حرفهایی می‌زند که مصلحت نیست پس گفت این مردک دیوانه است و حرجی بر او نیست رهایش کنید برود. اما سالها بعد آقازادگانِ بی‌سوادی که در هر محلّه از محلّات اصفهان، خود را به لحاظ نسبی یا سببی به خاندان آقا نجفی بسته بودند و ادّعای ریاست روحانی داشتند، برایِ نشان دادنِ این ریاست، کارهای عجیب و غریبی می‌کردند از جمله یکی‌شان پول داده بود که حسین دودی شراب بخورد تا آقازاده او را حد بزند.۱ برخی هم حسین دودی را از سر استهزا شیخ حسین خطاب می‌کردند و خود او این لقب را به ریش گرفته بود و به عنوان وصف حال خود می‌گفت:
چون شیخ سور بیند گوید ز روی مستی
این کیمیای هستی قارون کند گدا را!
استاد همچنین به گزارش آیت‌الله خمینی از رفتار خواجه بزرگ محقق طوسی اشاره کردند که وقتی یکی از بی‌ادبان نامه‌ای به او نوشت و از سرِ توهین، وی را سگِ پدرسگ خواند، خواجه با همه اقتداری که در صحنه سیاست داشت و می‌توانست هرگونه بخواهد او را به کیفر بی‌ادبی‌اش برساند، ولی به جای هر واکنش خشونت‌بار، در نامه‌ای که به وی نوشت ویژگی‌های جسمیِ سگ را بازگو کرد و تفاوت‌هایی را که با ویژگی‌های شخص خود داشت بازنمود تا خطای مخاطب آشکار گردد. همچنین موارد متعددی که معصومان به جای مجازات مجرمان، آنان را با اخلاق کریمه خود مشمول عفو و رحمت خویش قرار داده‌اند از جمله:
* امام علی(ع) سخنی گفت و مردی از خوارج وی را دشنام داد و به کفر متّهم کرد. حاضران بر سر او ریختند تا بکشندش. امام گفت: آرام!‌ دشنام را یا با دشنام پاسخ دهید یا با چشم‌پوشی از گناه.۲
* مردی مردی دیگر را به نزد امام علی(ع) آورد و گفت: من دیدم که اینان سخنانی تهدیدآمیز، به تو می‌گفتند و چون مرا دیدند گریختند و من این را گرفتم. امام گفت: آیا کسی که مرا نکشته است بکشم؟ گفت: ترا دشنام داد گفت: دشنامش ده یا رهایش کن۳
* مردی امام سجّاد(ع) را دشنام داد. حضرت جامه‌ای گلیم‌مانند را که بر دوش داشت به وی داد و بفرمود تا هزار درهم به وی بدهند. کسی گفت: امام با این واکنش پنج هدف پسندیده را آورد:‌ بردباری، دورکردن آسیب از خود، رهانیدن مرد از آنچه وی را از خدا دور می‌داشت، واداشتن او به پشیمانی و توبه بازگرداندن او از نکوهشگری امام به ستایشگر وی۴ یکی از حاضران پرسید: پس اینکه فقیهان می‌گویند اهانت به معصوم مجازاتش اعدام است، با این روایات که در منابع شیعی یافت می‌شود چگونه قابل جمع است؟
استاد گفتند: ظاهراً آنان این روایات را در استنباط آن حکم فقهی مورد نظر قرار نداده و حتّی به آنها توجه نکرده‌اند و بقیّه بحث که بماند.
پی‌نویس:
۱ـ این ماجرا را شیخ حسن جابری انصاری هم در کتاب تاریخ اصفهان و ری (ص ۳۶۲) نقل کرده است.
۲ـ نهج‌البلاغه، حکمت ش ۴۲۰
۳ـ کنزالعمّال، متّقی، حیدرآباد، ج۱۱، ص ۳۰۸
۴ـ احیاء العلوم، غزالی، دارالفکر، دمشق، ج۳، ص ۱۹۵۳ ـ نیز بنگرید به صواعق محرقه ابن حجر هیتمی، ص ۲۳۷٫

چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰  روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *