سرگذشت استاد دکتر سادات ناصری ای بسا آرزو که خاک شد ( نوشته دکتر سرمد قباد متخصص و جراح مغز و اعصاب)

 دکترسید حسن سادات ناصری استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی است.
عشق به زبان و ادبیات فارسی از کودکی در او رخنه کرده و شیفته‌ی شاهنامه‌ی فردوسی بود. وی دوره‌ی لیسانس تاریخ را در دانشسرای عالی سپری کرد و برای گذراندن دوره‌ی فوق لیسانس ادبیات فارسی پا به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران گذاشت. سپس برای ادامه‌ی تحصیل در دوره‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی اقدام کرد و با رساله‌ی تحت عنوان «ارتباط افکار حافظ و مولانا»، آن دوران را هم به خوبی به پایان برد. استاد سادات ناصری از یک سو در مقام استاد در مدارس قم، دانشگاه‌های تهران، تربیت مدرس، شهید بهشتی و علامه طباطبایی تدریس می‌کرد و از سوی دیگر در مقام یک نویسنده و شاعر، واژگان جاری در قلب و ذهنش را به رشته‌ی تحریر درمی‌آورد. ایشان با نشریاتی چون وحید، یغما، ارمغان و آموزش و پرورش نیز همکاری داشتند.
بدیع و قافیه (تألیف)، اشعار علی اصغر حکمت (طبع)، دیوان ملأ محمّد رفیع واعظ قزوینی (تصحیح و طبع)، دیوان لطفعلی بیگ آذر بیگدلی (تصحیح و طبع)، سرآمدان فرهنگ و تاریخ ایران در دوره اسلامی (تألیف) و کتاب هزار سال تفسیر فارسی (تألیف) از آثار ارزشمند آن استاد بزرگ به شمار می‌روند

اینک متن ذیل که در روز نامه شرق روز سه شنبه اول شهریور در صفحه ۶ و ۷   توسط  دوست فرهیخته جناب دکتر سرمد قباد نوشته شده ومنتشر شده جهت علاقمندان  به اشتراک می گذارم  ارادتمند کاظم خطیبی

روی اولین سنگ مزار دکتر سادات ناصری تاریخ تولد اول اردیبهشت ۱۳۰۵ نقش بست، آنچه همسر ایشان بر اساس قول شفاهی استاد و مادر و برادران و خواهر آقای دکتر اظهار کرده بودند؛ هرچند در شناسنامه تاریخ تولدشان اول اردیبهشت ۱۳۰۴ شمسی در تهران ثبت شده است. پدر و مادرش هردو دبیر و معلم بودند که نخستین بذر شوق معلمی را در عمق جان فرزند اولشان به جای گذاشتند. دکتر سادات پیش از آنکه سواد روخوانی شاهنامه

و اشعار فارسی را کسب کند، پرشمار بیت از حفظ بود؛ شیوه خواندنش چنان محکم و جذاب بود که پیوسته همسالان، بزر گتر و کوچکترها دورش حلقه می شدند. دکتر سادات در داشتن انواع گوناگون دوستان همیشه غنی بودند؛ یاران دبستانی، دوستان هم درس دانشکده و دانشگاه، استاد ومعلمان قدیمش، شاگردان مدرسه مروی و حکیم نظامی، همکاران دانشگاهی، شعرای بزرگ که بی سمت دانشگاهی نزد او جایی بس والا داشتند و

در انجمن ها همنشین بودند، ناشران قدیم و جدیدش که اگر نشر اثر هم نافرجام می ماند، الفتشان برقرار میماند. آقای دکتر برای همه این دوستی ها در تمام عمر دقت و توجه بیدریغ میگذاشت.با دکتر سیدحسن سادات ناصری توسط مهدی سهیلی آشنا شدم. آن سا لها در » : از خاطرات خود نوشته اند در کتاب « در جستجوی صبح » روانشاد عبدالرحیم جعفری، مؤسس انتشارات امیرکبیر دانشکد ه ادبیات از شاگردان استاد بدیع الزمان فروزانفر بود و در بعضی از مدارس تدریس میکرد، از مدرسان کلا سهای شبانه دکتر خزائلی هم بود و به او ارادت میورزید. قامت متوسط، صورت نسبتا سفید و سبیلی چارلی چاپلینی داشت و گاهی مثل چارلی کلاه شاپو هم سرش میگذاشت. سخنانش با صمیمیت بود و به همه احترام میگذاشت. بسیار مباد ی آداب بود و با شیو های خاص وبا ادب سخن میگفت… سا لها بعد استاد دانشگاه شد و بین رجال ادبی گل کرد. کتاب منطق و فلسفه را با همکاری دکتر خزائلی تألیف کرد که توسط امیرکبیر چاپ شد. در تألیف یک دوره کتا بهای فارسی برای دور ه اول دبیرستان با دکتر خزائلی و ایرج تیمورتاش و میرمیرانی و آقای عبدالباقی تنکابنی همکاری داشت که آن کتا بها را هم امیرکبیر چاپ کرد. دکتر سادات به من پیشنهاد کرد که

کتاب آتشکد ه آذر بیگدلی را که مد تها برایش وقت صرف کرده و زحمت کشیده بود چاپ کنم. چاپ جلد اول آتشکد ه آذر را در سال ۱۳۳۲ به چاپخانه گیلان سفارش دادم که هشت صفحه هشت صفحه حروفچینی میکرد و نمونه میداد؛ نمونه های اول و دوم را خودم غلط گیری و تصحیح میکردم و نمونه نهایی را دکتر سادات میبرد و سه باره و چهارباره تصحیح میکرد و بعد از هفت هشت روز م یآورد. چاپ سه جلد کتاب آتشکد ه آذر حدود پنج سال طول کشید، تا سال ۱۳۳۷ ! دکتر سادات وسواس عجیبی در کار تصحیح کتاب به خرج میداد و روی هر بیت و هر شعری نهایت دقت را به کار م یبرد و مرتب به کتابخانهای مختلف مراجعه میکرد. یادم هست بیست، سی صفحه ای از جلد سوم کتاب مانده بود که دکتر سادات غیبش زد! حروف چاپخانه برای این کتاب محدود بود، وقتی چاپ صفحات حروفچینی شده طول میکشید کارگرها بیکار میشدند، باید هشت صفحه چید ه شده چاپ شود و بعد حروف آن را پخش کنند تا بتوانند دوباره هشت صفحه حروفبچنی شد و چون بر اثر وسوا سهای دکتر سادات فرم حروفچین یشده معطل م یماند این بود که ه را زچن دگاهی من دچار خشم و غضب مدیر چاپخانه و حروفچی نها می شدم. آن سا لها چاپ افست هنوز رواج پیدا نکرده بود و هزینه اش بسیار بالا بود؛ حتی برای چاپ مجدد هر کتاب بسیار مقرون به صرفه تر بود که کتاب را از نو با حروف سربی حروفچینی کنیم. به هر تقدیر، د وماهی گذشت و بازاز دکتر خبری نشد تا اینکه روزی سروکله اش در کتابفروشی ناصرخسرو پیدا شد، شاد و شنگول! گفتم: آقای دکتر، نگران شدم، خیال کردم مبادا خدا ی نکرده اتفاقی برایتان افتاده باشد! دکتر با همان

شیو ه مخصوص و آمیخته به ادب گفت: راستش، آقای جعفری، سر یک بیت از فلان شاعر گیر کرده بودم، مردد بودم، بعد شنیدم نسخ های از کتاب به خط خود بیگدلی در یزد نزد خانواد ه ای است.

رفتم یزد. سرپرست خانواده نبود، یک هفته ای در آن شهر در مسافرخانه ماندم و منتظرش شدم تا آمد. کتاب او را گرفتم و تطبیق کردم. دیگر خیالم راحت شد، حالا دیگر مطمئنم! من د رعین حال که ناراحت بودم، از این همه دقت و وسواس و احساس مسئولیت لذت میبردم. او بسیار مایل بود جلد چهارم آتشکد ه آذر را هم امیرکبیر چاپ کند، ولی من با توجه به آن سابقه و وسواس زیاد، با تمام ارادتی که به او و علاقه ای که به ادامه چاپ آن کتاب داشتم، پیشنهاد کردم که اول تمام کار کتاب را از مطابقه و مقابله و تنقیح متن انجام دهد و بعد کار حروفچینی را شروع کنیم که زود به سامان.« برسد. به هر حال دکتر سادات تا زنده بود نتوانست جلد چهارم را به چاپ برساند. ظاهرا مشغله زیاد مانع از این کار بود

به راستی، آشنایی و مجذوبیت من به دکتر سادات از کتا بها و آثار مکتوبش شروع نشده بود؛ شیفته منش او شده بودم و پس از آن هرچه را با نامشان همراه می شد، پی میگرفتم. در نزدیکی خانه ما در خیابان وصا ل شیرازی کتابفروشی با ویترینی چوبی و طراحی خاص بود، جنب آنجایی که امروز سازمان انتقال خون برپاست. نام فروشگاه کتاب آزاد متعلق به خانم شیرین اتحادیه بود. عنوان سرآمدان تاریخ و فرهنگ ایران » : کتا بها و چینش آنها  به گونه ای بود که رهگذر را دعوت به خواندن میکرد. هربار از آنجا رد  می شدم اندکی میایستادم و جلد کتابی از آقای دکتر را تماشا میکردم

با گذر ایام نه کتاب بر ویترین و نه کتابخانه باقی ماند. سا لها بعد جلدی بر گبر گشده از آن کتاب به دستم رسید. کتابی تألیف دکتر سادات که در آذرماه ۱۳۵۳ توسط .« در دوره اسلامی بخش نخست در آذر ماه ۱۳۵۱ دکتر ذبیح الله صفا تلفنی از من خواستند تا فهرست » شورای عالی فرهنگ و هنر مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی منتشر شده است. دکتر سادات در مقدمه کتاب نوش ه اند که نام های از هزاران تن سرآمدان فرهنگ و تاریخ ایران را در دوره اسلامی به دید و دیدار و گزینش خود  به ویژه از روی کتاب تاریخ ادبیات ایران بیرون آورم و سال به جهان آمدن و درگذشتن آن نا م آوران را به تاریخ هجری قمری و میلادی به درستی پیدا کنم و به ترتیب الفبایی منظم داشته و به دبیرخانه شورا یعالی فرهنگ و هنر تقدیم دارم و خواستند تا در این کار،  بی آنکه جانب دقت را از دست دهم، بر سرعت بیفزایم و به یک دو ماه جدول گو نه ای در جزوه ای مختصر به تألیف آورم. نظر استاد را که به روزگاران کیمیا اثر یافته ام به جان و دل پذیرفتار آمدم و دوست یگانه و فاضل گرا نقدر

جناب منوچهر آدمیت که نمودار تما معیار نام ستود ه خویش است در این مهم از دل و جان مرا یاری نمود و در همان مدتی که مقرر بود، کاری درخور آماده و تقدیم گشت. در این گزینش یا  به گزینی،

کوشیدم رادمردانی را که به فرهنگ گسترده ایران به معنی عام کلمه خدمتی والا کرد ه اند و در پیشبرد دانش و ادب و هنر و اندیشه و همت و مردم دوستی و میهندوستی، کوششی ثمربخش و گرانمایه داشت ه اند،  به اختصاری که شاید معرفی کنم، البته این بزرگان بسیار بیشتر از هزار تن و چندین هزار تن هستند ولی در آن فرصت اندک و پیمانی که با شورای عالی فرهنگ و هنر داشتم، بی آنکه .« در پی استقراء و استقصاء باشم، شماره سرآمدان را در این کاری که میکنم به بیش از یکهزار و پانصد تن بلکه نزدیک به دوهزار تن رسید

در این تألیف هر سرآمدی از مردم ایران بزرگ بی در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی و دانش و فن کاری که در آن کوشیده است و والایی » : در مجلد اول استاد ۷۱۳ تن را نام برد ه اند و در ادامه نوشته اند یافته به ترتیبی که یاد شد، در پی هم آمده، اعم از آنکه دانشمند، فیلسوف، فقیه ادیب، شاعر، صوفی، نقاش، موسیقیدان، خطاط، معمار، نیکوکار، پهلوان، سردار، شهریار، مورخ، جغرافیدان یا سیاستمدار به اینجای مقدمه که میرسم همان منش رفتار در معاشرت با آد مها را در روش گزینش و تحقیق دکتر سادات میبینم. همان برابرنشاندن آد مها .« یا فدایی و فداکار نسبت به مردم کشور خود بوده است

در نگارش این نامه به منش خود، نهایت » : از جنسهای گوناگون در هر مقام در خانه اش را در کنار هم فهرست کردن خادمان فرهنگ در کتابش میبینم. و سپس استاد با فروتنی در ادامه میافزایند

بیطرفی و انصاف را معمول داشتم و جانب احساسات و عواطف را بدان حدی که در توانم بود و زیبنده تحقیقی درست مینمود، فروگذاشتم و تنها شدت تأثیر و نامداری خدمتگزاری بهتری و برتری و مهتری هریک از سرآمدان را به نظر آوردم. در این نوشته گاهی اگر کسی را عیبی بوده است و دانستهام بر من ثابت شده و یادآوری آن لازم می نموده است، از آوردن آن عیب و زشتی که پوشنده خوبیها

در دادن مآخذ به هیچ روی کوتاهی نشد و اگرچه بعضی از کتب مشهور و استوار چون تاریخ ادبیات در ایران، فرهنگ معین، دائر ه المعارف » : اما مراجع و مآخذ .« و نامداری او نیست، روی در نکشید ه ام

فارسی، آتشکده آذر، کارنامه بزرگان ایران، تاریخ خوشنویسان، اطلس خط، تاریخ موسیقی درگیر کتب ادب، تاریخ رجال، از عمده مآخذ بشمارند ولی اگر در این کتاب به تورقی بازنگریسته شود، دانسته

اما استاد عزمی بالاتر از مجلد اول مجموعه داشت که به انجام نرسید و مصداق همان بیتی شد که در متن مقدمه آورد ه اند: ای بسا آرزو که خاک شد. .« خواهد شد که مآخذ آن از چند صد تألیف درمیگذرد را از مادر همسرم، خانم حکیمه شریفیان، همسر آقای دکتر سادات ناصری در سال ۱۳۷۱ ، دو سال و اندی پس از درگذشت استاد هدیه گرفتم؛ کتاب در سال ۱۳۷۱ « قصص الخاقانی » جلد اول کتاب

توسط سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چاپ شد. از مقدمه کتاب دریافتم، کتاب که تألیف ولی قلی بیگ شاملو در دوره صفویه است، بخشی از تاریخ مختصر صفویه است تا پایان شاه صفی از ۱۰۳۸ ه ق تا ۱۰۵۲ ه ق و تاریخ مفصلی از دوره شاه عباس ثانی از ولادت تا وفات این پادشاه در دامغان از ۱۰۵۲ تا ۱۰۷۷ ه ق؛ مشتمل بر یک دیباچه و سه باب و خاتم های محتوی بر سه تذکره که شر ح احوال جمعی از دراویش و فضلا و شعرای آن دوره است. کتاب با متنی ادیبانه، درست و استوار در تاریخ صفویان و بهت فصیل به عصر شاه عباس دوم صفوی و فتح قندهار و پایداری بعد از فتح آن در برابر انبوه ارتش شاه جهان پادشاه مغولی هندوستان میپردازد. در جا ی جای کتاب نمونه های چشمگیری از نثر فنی نیمه دوم سده یازدهم هجری میتوان یافت و از لحاظ

به کار بردن ترکی بها و واژ ههای عصری و نوساخته زمان خود و به کار بردن صنایع بدیع در نظم و نثر شایان پژوه شهای دقیق است. همچنین برای پژوهشگران فرهنگ عامه منبعی سودمند و دلپذیر است. طبع مؤلف شاعر به حماس هسرایی تمایلی ویژه دارد و کاملا آشکار است که فاضلی شاهنامه خوان و شاه نامه دان است. دکتر سادات ناصری برای تصحیح و چاپ این کتاب از هفت دستنویس به تصحیح دکتر سادات سرنوشت عجیب و تلخی مییابد؛ چاپ کتاب که در سا لهای ابتدای دهه « قصصالخاقانی » استفاده کرده و در حواشی متن چا پ شده، تفاو تهای نسخ را برشمردند. کتاب ۵۰ با انجمن آثار ملی قرارداد داشته تا سال ۵۶ به تأخیر میافتد با وقوع انقلاب اسلامی و تغییرات بنیادین در تشکیلات انجمن آثار ملی؛ قرارداد کتاب به وزارت ارشاد اسلامی منتقل میشود؛ تغییر مدیریتها و انتقال مسئولی تها ادامه کار چاپ را طولانی تر م یکند؛ سال ۱۳۶۸ که استاد از دست میروند نزدیک به نیمی از کتاب حروفچینی و در چند نوبت به تصحیح مصحح رسیده میشود؛

عاقبت سال ۱۳۷۱ اولین جلد کتاب چاپ میشود در حالیکه گویی مانده کتاب از آخرین صفحه چا پ شده، شتابزده بریده شده است. دو سال بعد بخش دیگری از کتاب با عنوان جلد دوم چاپ میشود در حالی که حدود ۳۰۰ صفحه از قطع کتاب از چاپ جا افتاده است. دی ماه سال ۱۴۰۰ بهمت صادف در یک کتابفروشی چاپ دوجلدی از کتاب قصصالخاقانی را دیدم به تصحیح جناب آقای دکتر سیدسعید میرمحمدصادق و چاپ انتشارات نگارستان اندیشه. خوشبختانه این چاپ کامل با فونتی خوانا و دلپذیر واجد فهرست اعلام با حضور مصحح حی و شایسته بر قفسه کتابفروشیها به تصحیح دکتر سادات پس از مرگ استاد، در دوپاره با پاره ای جاافتاده مایه دریغ و افسوس به ثمر نرسیدن کوشش سالیان استاد به همراهی تنی چند از « قصصالخاقانی » نشسته است. هرچند چاپ

دانشجویانش است؛ اما وجود این چاپ از متن کامل کتاب جای تبریک به مصحح ارجمند آن را دارد. شاید میشد که چاپخانه محترم وزارت ارشاد آرشیو اصل دستنویسها را در اختیار مصحح دوم

قرار دهد یا ایشان را با خانواد ه استاد مرتبط کند و کار کوتا هتری برای تکمیل چاپ ناقص این اثر صورت گیرد؛ چراکه بخشهای چا پ شده نسخه استاد و نسخه تصحیح شده جناب آقای دکتر سیدسعید میرمحمدصادق بسیار همخوان و همانند و یکسان مینمایند.

تألیف لطفعلی بیگ بن آقاخان بیگدلی شاملو متخلص به آذر است که در سال ۱۳۳۶ جلد اول آن را انتشارات « آتشکده آذر » اما شاهکار استاد و شا هبیت کتب تصحیح شده توسط ایشان کتاب نخستین بار در کلکته به چاپ رسیده است. در مقدمه جلد اول کتاب به قلم دکتر « آتشکده آذر » . امیرکبیر منتشر کرده است. این کتاب شامل شرح حال و گلچینی از اشعار ۸۴۲ شاعر پارسی گوست .از آتشکده آذر با همه شهرتی که دارد تاکنون متن استوار و پسندید ه ای به چاپ نرسیده بود. دوست دانشمند مهربان آقای دکتر سیدحسن سادا ت ناصری یک سال است که » : صادق کیا آمده است

برای فراهم کردن چنین متنی همت گماشته اند و مایه شادمانی است که اینک به چاپ نخستین بخش آن کامیاب شده و پژوهندگان و دوستداران ادب فارسی را به داشتن متن درستی ازین تذکرهه بر همند کرد ه اند. آقای دکتر سادات ناصری در چاپ این کتاب هرجا که لازم دانسته یا دسترسی به دیوان گویندگان داشته اند، متن شعرهای تذکره را با متن دیوا نها برابر و فر قهایی را که در میان

بوده در پانویس یادداشت کرد ه اند، چنین کاری که وقت فراوان برده بسیار سودمند و ارزنده و بجا بوده است. همچنین ایشان کوشید ه اند که ذیل نام هر گویند های همه نوشت ههایی را که از او ذکری

کرده یا درباره او و شعر و زندگان یاش به گف توگو پرداخته یاد کنند… در بسیاری جا یها نیز خود با افزودن یادداش تهایی در شرح حال و اندیشه ها و شیوه آثار گویندگان و گشودن معنی دشوار برخی

از شعرهای آن پرداخته اند. بدین روش ایشان نه تنها متن درست و استواری از تذکره آتشکده فراهم کرده بلکه با یادداش تهای فراوان خود تذکره تازه و سودمندی به دست داده که در آن نوشت ههای .« فراوان با دیده بررسی و پژوهش دیده و یاد شده است

آذری که خداوند یزدان در آتشکده دل گویندگان سوخته چراغی که روشنگر گیتی در این تیره خاکدان » : در مقدمه جلد دوم که در سال ۱۳۳۷ به قلم استاد عل یاصغر حکمت چاپ شده، آمده است

به دست سخنوران برافروخته، جام های که درزی جهان بر اندام چام هسرایان دوخته، همانا از بهترین خودنمای یهای پیکرنگار هستی و از زیباترین پرد ههای هنروری آفریدگار کیهان است. آذر بیگدلی

نیز در آتشکد ه خود زبان های از همان چراغ نمایان ساخته که گاهی سوز آن آتشی بر خرمن هستی دلدادگان میافروزد و دیگرگاه پرتو آن تیرگی از دل دوستداران فرهنگ میزداید. به ویژه در این روزها که خامه هنرمند دانشمند گرامی دکتر حسن سادات ناصری آن نامه دیرینه را تازگی دیگری بخشیده و بر آن گفته کهن زیوری از نو افزوده… به راستی می توان گفت که در نگارش سرگذشت زندگی

بزرگان سخن و سنجش گفته های ایشان و نیز در فراهم ساختن دست نو شته های آتشکده و پژوهش در آنها و گردآوری نبشته ها و نام ها ی سخنوران رنج بیشمار برد ه اند، در بررسی روش چامه سرایان

و شیوه سخن ایشان خون د لهای فراوان خورده اند… آ ن قدر وقت ثمین و عمر قیمتی نکه این فاضل فرزانه در تحقیق کلمات و تدقیق ابیات و تتبع مآخذ و تصفح منابع و تفحص دواوین و مطالعه

دفاتر و مراجعه به محابر و امحای اغلاط و اثبات حقایق و توضیح مشکلات و تشریح مبهمات به کار برده، بیش از آن است که به حساب آید و شکر آن گفته شود. هرجا کلمتی و بیانی در حق شاعری

یا اشارتی و نشانی در باب صاحب سخنی با جمال یافته اند به فراخور مقام به تفصیل در حواشی کتاب از آن بابت ذکری مستوفی کرد ه اند، چنا نکه با نقل اصطلاح خود ایشان این طبع جدید آتشکده

آذر علاوه بر آنکه از نقادان سخن است، خود » : در مقدمه دکتر ذبیح الله صفا نیز آمده است .« را م یتوان کاملترین کاری دانست که در زمینه مأخذشناسی شعر و شاعری فارسی صورت گرفته است

دارای دیوانی از قصاید و غز لها و مقطعات و یک مثنوی عاشقانه به نام یوسف و زلیخاست که هر دو دلیل بارز استادی وی در سخنوری میتواند بود. اما کار بسیار پرارزش وی تألیف تذکره است که

متأسفانه چاپ دقیق تحقیقی از آن در دست نبود و میبایست در این راه همتی به کار رود و وقتی موسع صرف شود و از میان فاضلان صاحب ذوق معاصر دوست ارجمندم آقای دکتر سیدحسن .« سادات ناصری این خدمت شگرف را برعهده گرفت

چند سالی بعد از انقلاب در زمان حکومت نجی با لله خان در افغانستان از دکتر سادات دعوت شد که با چند نفر از استادان ادبیات به کابل برود و در یک سمینار دربار ه زبان و ادبیات فارسی سخنرانی

کند. بعد از پایان سخنرانی حاضران در جلسه ب هشدت برای او ابراز احساسات م یکنند، ب هحدی که دکتر سادات دچار هیجان م یشود و ناگهان قلبش از حرکت بازم یایستد. شرح ماجرا را از مقاله

استاد به دعوت مقامات فرهنگی دانشگاهی افغانستان » : به کوشش آقای ابراهیم زارعی چاپ شده است « در حرم دوست » استاد فقید دکتر اسماعیل حاکمی والا می آورم که در یادواره استاد به نام

همراه هیئتی فرهنگی-دانشگاهی رهسپار افغانستان شدند و در س هشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۶۸ به کابل رسیدند و طبق برنامه بازدید از مراکز علمی و فرهنگی انجام شد. ما همه از استاد به عنوان بزر گتر و

نماینده هیئت خواهش میکردیم که مطالبی بفرمایند و آ نچنان سخنانشان در د لها م ینشست و مورد توجه واقع می شد که هیچگاه استاد را تنها نمیگذاشتند. بارها شد که با صراحت لهجه منتها

در نهایت درایت و استادی چندی نبار در حضور مقامات دانشگاهی آنجا میگفتند: شما که ما را برادران خود میدانید، میگویید ما همکیش و از یک نژاد و برادریم… در این شکی نیست، ما هم همین باور را داریم ولی دوستان آیا درست است که با آنکه زبان مشترک داریم، یکی از ما به زبان دیگری سخن بگوییم و یا چیزی بنویسیم که دیگری درنیابد؟ میگفتند اگر زبان پشتو ای نقدر اهمیت دارد

و شاعرانی در حد سعدی، حافظ، مولانا دارد؛ چرا ما نمیشناسیم؟ یا تقصیر از ماست یا قصور از شماست. اگر داریم چرا معرفی نکرد ه اید، اگر دارید معرفی کنید. ما هم میکوشیم بیشتر بیاموزیم.

دوستان افغانی یا سکوت میکردند یا جواب این بود که البته در حد سعدی و حافظ شاعرانی به این زبان نداریم ولی البته شعرایی به زبان هم به استادی شعر سرود ه اند. او هرگز از رسالت واقعی خود

یک لحظه غافل نبود. در شب شنبه ۱۴ بهمن در پایان این مأموریت موفقیت آمیز در محل سفارت جمهوری اسلامی ایران در کابل و شاید به تعبیری بتوان گفت در خانه خود استاد با آرامش وجدان

و آسودگ یخاطر دیده از جهان فروبست. در ۱۶ بهمن ماه به تهران انتقال مییابد و در همان روز از طریق مسجد دانشگاه تهران، دانشگاهی که سال ها در آن با کوشش و جوشش به تعلیم مشتاقان

.« رشته ادبیات فارسی اشتغال داشت به ابن بابویه تشییع و به مغاک خاک سپرده میشو

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *