گزارش انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۹ در محل کتابخانه‌ی شهید بهشتی (نوشته شاعر همشهری عزیزمان خانم نازنین مرادی)

(غرق خون، از کربلا، شام غریبان سر به سر/ قلب زینب می‌رود بر نیزه، دنبال حسین)
بعد از حدود دو فصل به لطف سوغات پاییز (سرما) از آغوش باغ تهمینه جدا شده بودیم و به کتابخانه پناه آورده بودیم. وارد کتابخانه که شدم با چهره‌ی بشاش خانم تورچی روبه‌رو شدم. کمی هم‌صحبت خانم زبردست بودم تا بقیه‌ی دوستان آمدند و تا حدودی خانواده‌ی قطب تکمیل شده بود اما باز هم عزیزانی غایب بودند.

استاد صباغ زاده پشت میکروفون نشستند و جلسه را شروع کردند. در ابتدا یک ترکیب‌بند عالی و بی‌نظیر از علیرضا قزوه خواندند. قرار بود این جلسه به شعر عاشورایی اختصاص داده بشود و طبق روال هر هفته شعرخوانی با موضوع آزاد هم داشته باشیم.

مهمان حافظ‌خوانی استاد نجف زاده شدیم و کمی بعد ایشان شعری از یار قدیمی انجمن، جناب سید حسین سیدی خواندند این شعر قصیده‌ای عاشورایی بود.

آقای شریفی برای شعرخوانی آماده شدند و ما را به شنیدن سروده‌ی آئینی خود دعوت کردند: «دیدار ما به روز قیامت برادرم» انصاف نیست که از این شعر تمجید نشود، واقعا عالی و بی‌نقص بود.

بعد از ایشان استاد صباغ زاده در جستجوی داوطلب بعدی بود، از استاد اصرار و از دوستان انکار، مقاومت‌های دوستان برای ماندن تنها در قالب یک شنونده ادامه داشت تا اینکه جناب احمد حسن زاده به این مقاومت پایان داد: «فریادهایی با دهان قفل، انگشت‌هایی بی‌اثر داریم» این شعر بسیار دلچسب و تحسین‌برانگیز بود.

محیط کتابخانه شاید نسبت به رباط، دلگیر بود و روح را محبوس به دیوارها می‌کرد اما شعرخوانی و حضور گرم عزیزان، تنگنا را از بین می‌برد و به روح بالِ پرواز می‌داد.

خانم بهنام شعری مهمان از استاد قهرمان خواندند: «غنچه خون خوردن پنهان از دل من آموخت» ایشان علاوه بر خوانش بسیار عالی صدای گیرایی هم دارند.

خانم زبردست دو شعر از سروده‌های خود را خواندند که بی‌نظیر بود: «یک دست صدا ندارد اما دارد»

خانم فرزانه علمداران از انجمن کیانوش افتخار دادند و به انجمن قطب آمدند و شعری کودک با عنوان «سرباز» از سروده‌های خود خواندند. بعد از مدت‌ها شاهد حضور خانم زهرا کرمانی بودیم و شعری از فاضل نظری خواندند.

آقای اعتقادی طبق روال، اول کمی از شوخ‌طبعی خود را به رخ دوستداران طنز کشیدند و بعد، شعری از خود برایمان خواندند. خانم شهابی با همان صدای گرم و دلنشین ما را به شنیدن غزلی مهمان، دعوت کردند.

در این میان، صدای غزل کوچولو توجه من را به خود جلب کرد. فارغ از دوستان در حال کشیدن نقاشی بود و جناب وفاپور با صبر و حوصله، ذوق هنری‌اش همراه غزل کوچولو بود و حواسش به انجمن. هر چند دقیقه یک بار غزل کوچولو برای نشان دادن نقاشی‌اش به سمت استاد می‌رفت و از گونه‌های سرخ و لبخند شیطنت‌آمیزش معلوم بود که با تحسین و تشویق روبه‌رو شده.

این بار مجری برنامه، استاد صباغ زاده شعری از سیف فرغانی خواندند. در پایان استاد علمداران لطف کردند و برای دقایقی ما را دعوت به شنیدن سخن‌ خود کردند. موضوع صحبت ایشان در مورد شعر عاشورایی بود. آن‌قدر غرق صحبت استاد بودم که فارغ از ساعت و زمان شدم و با شتاب و البته با اجبار و بی‌میلی جلسه را ترک کردم و از بقیه صحبت‌های استاد علمداران محروم ماندم.

امیدوارم در جلسات بعد تمام اعضای خانواده قطب حضور داشته باشند. به قول استاد صباغ زاده: «یار باقی، دیدار باقی.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *