«خردنامه» فردوسی دکتر محمدامین مروتی

اگر مثنوی نوعی عشق نامه یا کتاب عشق باشد، شاهنامه نوعی خردنامه و کتاب خرد است. شاعری را نمی شناسیم که به اندازه فردوسی بر اهمیت خرد تاکید کرده باشد. البته اشعار ناصر خسرو نیز خردپذیر و عقل محور است.

قبل از ورود محتوایی به شاهنامه، لازم است تفکیک ظریفی بین عقل و خرد بگذاریم. «عقل» در زبان عادی، به عقل سلیم و عرفی اشارت دارد و «خرد» به نوعی فرزانگی و حکمت که در برگزیدگان و عقلای هر قومی یافت می شود. همچنین عقل می تواند کارگزارِ نفسانیت گردد و خرد چنین نیست. اگر بخواهیم به زبان مولانا سخن بگوییم، اولی عقل جزئی و نفس مدار است و دومی، عقل کلی و حکیمانه. خرد نزد فردوسی از عقل جزئی متمایز است و بنابراین فرمانبر اهریمن و نفسانیت نیست:

به نیکی خرد رهنمای تو باد

زمین و زمان خاکپای تو باد

کسی کو خرد جوید و ایمنی

نیاید سوی کیش اهریمنی

اولین و بهترین آفریده خدا :

شاهنامه با نام خدایی شروع می شود که خرد را آفریده است و اگر داد و انصاف دهیم، خرد بهترین آفریده اوست:

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راهِ داد

رابطه خرد با چشم و گوش و زبان

اولین مخلوق خدا خرد است که هم محافظ زندگی ماست و هم محافظ سه پاسبان وجود که عبارتند از چشم و گوش و زبان. فردوسی معتقد است که خرد با پاسبانی و حفاظت از واردات و صادراتِ چشم و گوش و زبان، موجب سعادت بشر می شود:

نخست آفرینش، خرد را شناس

نگهبان جانست و آن سه پاس

سه پاس تو چشم است وگوش و زبان

کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان و

خردمند باش و بی آزار باش

همیشه زبان را نگهدار باش

خردمند سخن سنجیده می گوید و بادبان خرد را به کار می گیرد تا راه درست را بیابد و در عین حال به موقع هم از لنگر سخن استفاده

می کندو هر چه را به ذهنش می رسد، بر زبان

نمی راند:سخن لنگر و بادبان با خردبه دریا خردمند چو بگذرد دانش و قدرت:فردوسی مانند فوکو، دانش را با قدرت پیوند می دهد با این تفاوت که نگاه فردوسی به این رابطه، مثبت و نگاه فوکو منفی است:

توانا بود هر که دانا بود

ز دانش دل پیر برنا بود

خرد و نیکبختی

سعادت هر دو دنیای ما در گرو حسن استفاده از عقل است:

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد دست گیرد به هر دو سرای

ازو شادمانی وَزویت غمیست

وزویت فزونی، وزویت کمیست

انسان بی خرد، کور است و راهش را گم می کند:

خرد چشمِ جانست چون بنگری

تو بی‌چشم، شادان جهان نسپری

خرد و صلح طلبی

فردوسی بر آن است که به راه انداختنِ جنگ و کین توزی از سر بی خردی است و جنگ طلبی، آبروی انسان را بر باد می دهد. جنگ طلبی به کین توزی آغشته است و خردمندی بر حزم:

به دانش نیاید سر جنگجوی

نباید به جنگ اندرون، آبروی

سر مرد جنگی، خرد نسپرد

که هرگز نیامیخت کین با خرد

کینه از جنس آتش است و خرداز جنس آب و ابلیس هم بی خرد است و حاکمِ خوب به آشتی تمایل دارد نه به جنگ:

یکی پر ز آتش، یکی پر خرد

خرد با سرِ دیو کی برخورد

خرد باید اندر سر شهریار

که تندی و تیزی نیاید به کار

تو را خشم با آشتی گر یکیست

خرد بی گمان نزدِ تو، اندکیست

خرد و افزون طلبی

دشمن خرد، طمع و زیاده خواهی و به قول فردوسی،»آز» است و آزِ تاج و تخت هم خرد را نابود

می کند و هم عدالت را پایمال می کند. نمونه دارندگان این آز در شاهنامه، برادران ایرج(سلم و تور) و اسفندیار هستند:

پزشک تو پندست و داد و خرد

مگر آزِ تاج، از دلت بستُرَد

خردمند می داند که دنیا فانی است لذا فزون طلبی و زیاده خواهی پیشه نمی کند:

فزونی نجست آن که بودش خرد

که برما بد و نیک هم بگذرد

فردوسی می گوید نیاکان مانیزبرخردورزی تاکید موکد داشتند:

کسی را که کوتاه باشد خرد

به دین نیاکان خود ننگرد

حاکم ظالم، پاس خردمندی و خردمندان را نمی دارد:

به شهری که بیداد شد پادشا،

ندارد خردمند بودن روا

غرور و خردمندی

و اما خودرایی غیر از خردمندی است و مغرور شدن به خرد، عین بی خردی است و خردمند حقیقی کسی است که خرد دیگران را به خرد خود می افزاید. اگر گمان کنی داد و وام خرد را گزارده ای و همه چیز می دانی، روزگار بلایی به سرت می آورد که دوباره به کلاس اول بوی:

چو گویی که وامِ خرد توختم

همه هر چه بایستم آموختم

یکی نغز بازی کند روزگار

که بنشاندت پیش آموزگار

چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *