((دیدار دوباره با سپهبد آزموده بر گرفته از کتاب سه مرد در برابر فریب تاریخ نوشته همشهری گرانقدرا ستادمحمود تربتی سنجابی ))

اسکندر آزموده نظامیانی که نیمه شب  ۲۵مرداد ۱۳۳۲ دست به شورش و کودتا علیه دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی زدو با  نیروهای تحت فرماندهی  مرکز تلفن خانه بازار را از کار انداخت. ارتباط ستاد ارتش کشور،وزارت کشورو نیروی  انتظامی تبلیغات و رادیو رابا منزل دکتر مصدق که درعین حال وزیر دفاع بود قطع کرد، در فوریه سال ۲۰۰۰ میلادیدور از خانواده خود در شهر لندن درگذشت .

آزموده مرد تندخو ولی مودب و با نزاکت به شمار می رفت که پس از کودتای ۲۸ مردادبه مدت ۳ سال زندانبان دکتر مصدق بود. گفت و شنود ذیل در ژوئیه ۱۹۹۷ ساعت ۱۱ صبح در یکی از خیابانهای منطقه گفت و شنود ذیل در ژوئیه ۹۹۷ ۱بین نگارند و او برای ثبت در تاریخ صورت گرفته است .

در ۲۵ ژوئیه ۱۹۹۷ ساعت ۱۱ صبح در یکی از خیابان‌های منطقه کنزینگتون  برای بار دوم هم دیگر را دیدیم نخستین بار بعد از انقلاب ایران او را در اوت ۱۹۹۵ دیده بودم. لباس و وضع او چندان مرتب نبود.در راه رفتن مشکل داشت جثه اش بر روی پاهایش سنگینی می کردو موقع عبور از پیاده رو خودش را کنار کشیده بود تا دسته ای  از مبلغان دینی یک گروه مذهبی که ردا های بلند رنگ گلبهی بر تن داشتندو سنج  زنان سرودخوانان در حرکت بودند راه بدهد.

سلام کردم چون بار نخست مرا نشناخت خودم را معرفی کردم گفت باز هم مرابه بخشید  این ها نشانه ای از پیری و کهولت و سفری  بدون بازگشت است که عنقریب در پیش دارم .تا همسرم زنده بود غربت را حس نمی کردم مرگ او دردناک ترین حادثه زندگی من  بود .میدانید من از مرگ هراسی ندارم ولی دلم میخواست در ایران بمیرم. بعد دعوت کرد تا در کافه ایرانی پاریس به چای میهمانش باشم. هوا گرم بود میز های کافه پاریس در سایه   پیاده رو قرار داشت  پشت یکی از آن ها نشستیم به دخترک گارسون گواتمالایی دستور آوردن چای و کیک داد بعد گفت کتاب  مرحمتی شما ( کودتا سازان ) شمارا خواندم بی پرده بگویم بعضی از مطالب آن برایم خوشایند نبود. من کمی حرف دارم ،بعد در حالی که فنجان چای خود را برمی داشت ادامه داد :شما در کتابتان کینه خاصی را علیه  اعلیحضرت  شاه بر می انگیزید،فقط به خاطر اینکه از مصدق بت بسازید.

من تصور می کنم این کار شما اشتباه و گمراه کردن تاریخ است. شما در قسمت وقایع ۲۸ مرداد از مردانی که به استقلال و تمامیت کشور مان می اندیشیدند  وبه خاطر اشتباهات مصدق علیه او قیام کرده بودند به نام اراذل و اوباش  و مشتی مردم فرومایه یاد می کنیدواز آدم های ابن الوقت که دنبال مصدق بودند وروزی  جام شراب و خود رابه سلامتی تجزیه طلبان  زبان آذربایجان نوشیدند قهرمان ساخته اید. مصدق به حزب توده پر و بال داد می رفت تا کمونیست ها بر آن مسلط شوند و خود او هم به سرنوشتی چون دکتر بنش رئیس جمهور زمان جنگ چکوسلاواکی دچار شود. این مسئله را آیت الله بروجردی تشخیص داده بودند  که اگر رژیم  سلطنتی و هم بخورد رژیم چپ وابسته  به مسکو سرکار می آید مصلحت دیدند که در آن دوران رژیم سلطنتی عوض نشود و شاه بماند.

 بگذارید خاطره خرید برای شما نقد کنم:

 تقریباً یک هفته مانده به عملیات  ما در شب ۲۵ مرداد ۳۲ یک روز سر لشگر زاهدی مرا به  مخفیگاه خود فراخواند و گفت :اعلیحضرت از کلاردشت پیغام دادند و فرمودند  مایلم نظر آیت الله بروجردی را در مورد  برکناری مصدق بدانم شما به اتفاق سیف ناصری-آجودان  کشوری اعلیحضرت- آیت الله را ملاقات کنید  و ایشان رادر جریان قرار دهید. صبح روز بعد من با لباس شخصی به اتفاق  آقای ناصری راهی قم شدم . نزدیک ظهر به قم رسیدیم پس از ملاقات با آقای خادمی خادم  آیت الله  و صرف غذا بعد از نماز ظهر خدمتشان  رسیدیم -ناصر ی سمت راست و من سمت چپ ایشان جای گرفتیم .

 ناصری ابتدا از تبلیغات حزب توده  علیه دین و روحانیت و وضع بد مردم اقتصاد نابسامان مملکت  و امکان تسلط  توده ای ها  و کمونیستها بر مملکت سخن گفت و بعد تصمیم     اعلیحضرت را در برکناری دکتر مصدق مطرح ساخت.  آیت الله بی آنکه نگاهی به ما بیاندازند در حالیکه قصد اقامه نماز عصر را داشتندفر مودند (مملکت شاه می خواهد) پس ملاحظه می کنیدبه تشخیص  ایشان مصلحت بود که شاه بماند و هر کس دیگر که میخواهد برود.

 در پاسخ آزموده ضمن رد مطالبی که در مورد  اسطور سازی و دفاع  بیجا از مصدق و یارانش گفته بود گفتم :مثل اینکه شما ترجیح می دهید در اشتباه تاریخی خود بمانید. من کجا در کتابم بت سازی و اسطوره سازی کردم.بر داشت شما اشتباه است  و از او سوال کردم: آیاشما از عملیات آژاکس و یا بقول  انگلیسی هات (چکمه )اطلاع داشتید و آیا شاه یا زاهدی  شما را در جریان مقدمات کودتا قرار داده بودند شما و ناصری از آن طرح و نقشه مطلبی ب عرض آیت الله رساندید.

 کرمیت روز ولت اجرا کننده طرح آژاکس در کتاب خود کودتا در کودتا  می نویسد :”پس از خروج شاه از تهران و  عزیمتش  به رامسر  دو کارباقی مانده بود که شاه  ر انجام دهد کی بایستی فرمان عزل مصدق را امضا می کردو دیگری  فرمان نخست وزیری زاهدی را، مااین  دو فرمان را در تهران تهیه کردیم از وسپس  با وسایلی به رامسر فرستادیم که شاه امضا کرد و برای ما فرستاد”

 آزموده پس از شنیدن این مطالب کمی سکوت کرد و گفت شما در مورد گفته آیت اله چه نظری داری ؟ درپاسخ به او گفتم :آیا آن ایام مملکت  با قانون اساسی مشروطه اداره می شد که شاه  در آن  قانون مورد احترام است .شخص آیت الله هم به طور حتم و یقینبه استناد قانون اساسی آن جمله را عنوان کرده اند.  چون اگر می خواستند در مورد دولت  و اوضاع در پاسخ آقای ناصری سخن بگویند و اظهار نظر کنند با جمله ای  شما را از خود  نمیراندند

آزموده کلام خود را با خاطره از نهرو درباره مصدق پایان برد  وگفت در سال ۱۳۳۵ شاید هم قبل از آن زما ن زمامداری دکتر اقبال لعل نهرو نخست  زیر هندوستان همراه دخترش ایندیرا گاندی به ایران آمد، نهرو از اقبال درخواست تا در زندان با دکتر مصدق ملاقات کند ولی به خاطر مخالفت اعلیحضرت این ملاقات صورت نگرفت.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *