روزنامه نگاران تربت حیدریه

در تاریخ شهر «تربت حیدریه» همیشه شاهد نام روزنامه نگارانی  بودیم و هستیم که خوش درخشیدند و در سطح کشور مطرح شدند؛ از جمله اولین شهید راه آزادی «شیخ احمد روح القدس» است.

کاظم خطیبی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: در تاریخ شهر «تربت حیدریه» همیشه شاهد نام روزنامه نگارانی  بودیم و هستیم که خوش درخشیدند و در سطح کشور مطرح شدند؛ از جمله اولین شهید راه آزادی «شیخ احمد روح القدس» است که با انتشار روزنامه انتقادی روح القدس در تهران توانست با تلاش و کوشش خود،  تأثیرات زیادی از خویش برجای گذارد وبا شهادتش نهال روزنامه نگاری رادر کشور آبیاری کند.

همچنین یکی دیگر از فرزندان این دیار در عرصۀ روزنامه نگاری، زنده یاد «محمد جواد تربتی» است که ادیب، نویسنده، شاعر، روز نامه نگار و مدیر مسئول روزنامۀ  وزین پولاد بود. نشریه‌ای که در سال‌های ۱۳۲۱ الی ۱۳۲۵ در تهران منتشر می‌شد و توانست جایگاه رفیعی در میان روزنامه نگاران آن دوران به دست آورد. ایشان  علاوه برروزنامه نگاری، استاد دارالفنون نیز بود و توانست شاگردان خوبی تحویل اجتماع دهد.

دوستی و صمیمیت آن استاد بزرگوار به حدی بود که دفتر روزنامۀ پولاد، پناهگاهی برای دانش آموزان بی پناه بود. به طوری که که از این طریق افرادی توانستند به درجات علمی مؤثری  در کشور و دنیا برسند.  همچنین روانشاد «سیدعلی تمدن»، ادیب، نویسنده مدیر و صاحب امتیاز مجلات «تمدن» و» نیرو» که از دوستان مرحوم ملک الشعراء بهار  بود و در تهران با ایشان فعالیت می‌نمود و  در سال ۱۳۲۹ براثر سکته قلبی درگذشت و در امامزاده صالح تهران  آرام گرفت.  اودر این مقطع زمانی با توجه به تجربۀ نویسندگی و روزنامه نگاری برادرش  سیداحمد تمدن بود کار تدوین و انتشار نشریات را برعهده گرفت.

درشهرستان تربت حیدریه (در خرسان رضوی)، اولین روزنامۀ محلی به نام «ستاره قطب» توسط زنده یاد اسماعیل سهیلی  در سال ۱۳۲۷ انتشار یافت. ایشان  یکی از فرهنگ دوستان و افراد مؤثری بود که در تأسیس مدرسه دولتی نقش مهمی را ایفا کرد و با وجود  خساراتی که از ناحیۀ مهاجمانی کودتای ۲۸ مرداد به آن وارد گردید و منجر به تخریب و آسیب چاپخانه شد، اما سهیلی بار دیگر توانست  با تلاش فراوان، در انتشار  و استمرار روزنامه تا سال ۱۳۵۴ موفق شود.

براساس اطلاعات موجود، تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد هم روزنامه‌ای با عنوان «آژیر شرق» توسط دکتر محمدرضا معتمدی،  پزشک حاذق و مردمی در تربت حیدریه منتشر می‌گردید. همچنین روزنامه «سعادت» که به همت محمد علوی،  برادر زاده دکتر ابوالقاسم علوی، چند صباحی منتشر شد. دریک دورۀ کوتاهی هم روزنامه «قطب» توسط آقای  نجفی از اقوام شیخ عبدالسلام، ملقب به شهاب (پدر دکتر محمود شهابی) منتشر شده است.

البته از میان همشهریان علاقه‌مند ما  به مقولۀ فرهنگ و روزنامه نگاری هم کسانی  بوده اند که به دلیل علاقه و اشتیاق خود به این حرفه، به تهران رفته اند و در آنجا  فعالیت داشته اند. از جملۀ این اشخاص، آقای غلامرضا خان عظیمی است که نقش مؤثری در  روزنامۀ  کیهان آن زمان  داشت و توانست تعداد دیگری از همشهریان تربتی را وارد این حرفه  کند.

از جمله روانشادان  آقایان علی شکوهی و طاهر طاهریان که فعالیت‌های زیادی در این حوزه داشتند و نیز آقای حسن میلانی که از طریق این روزنامه برای فراگیری و کسب تخصص در زمینۀ روزنامه نگاری نوین، به خارج از کشور اعزام گردید.

یکی دیگر از همشهریانی که در حرفۀ روزنامه نگاری و نویسندگی خوش درخشید، آقای «محمود تربتی سنجابی»  خواهر زاده استاد محمد جواد تربتی، نویسندۀ روزنامه نگار است که مدتی در روز نامۀ پولاد  بود و بعد‌ها یکی  از خبرنگاران فعال در روزنامۀ اطلاعات شد. همچنین آقای «محمدباقر حجت پناه» پسر عموی استاد شهابی هم در دهه ۴۰ تا ۵۰ در روزنامه کیهان، مدتی مدیر تبلیغات بودند و خدمات زیادی در این خصوص داشت.

و، اما قبل از این که در خصوص همشهری عزیزم استادجلال رفیع بخواهم مطلبی بیان کنم، لازم است به پیشینۀ  خانوادگی ایشان اشاره‌ای داشته باشم. پدر بزرگ آقای رفیع، مرحوم میرزامحمد رفیعی است که از او به عنوان اولین مدیر مدرسۀ دولتی در تربت حیدریه نام می‌برند.  بر اساس تاریخ شفاهی وهمچنین کتاب «قند و قروت» زنده یاد مهدی تهرانچی، در سال ۱۲۹۵ که خانواده‌های حاج امین، ضیاءالاطبا و حاجی رئیس و کمک بعضی از همشهریان تربتی اقدام به تأسیس دبستانی در تربت حیدریه کردند، با توجه به نداشتن آمادگی برای پذیرش این مدارس نوین، از جانب اغلب مردمان آن زمان در برابر این مدارس نوین شهر  مقاومت‌هایی صورت می‌گرفت و کسی قادر به همکاری نبود.

با این حال، خوشبختانه آقای میرزا محمد رفیعی که مردی مؤمن، مردمی و علاقه‌مند به فرهنگ و معارف بود، با تلاش خود و تقاضای اهالی علاقه‌مند به گسترش فرهنگ، سر انجام پذیرفت تا مسؤولیت این دبستان تازه تأسیس را پذیرا باشد و تا سال  ۱۳۰۸ که به رحمت حق رفت، توانست خدمات شایانی به فرهنگ دیارمان تربت حیدریه داشته باشد.

بعد از ایشان نیز فرزندان آن مرحوم، حاج مصطفی و حاج  محمود رفیعی (رفیع زاده) هم در وزارت معارف آن زمان شروع به فعالیت کردند.  زنده یاد حاج محمود رفیع زاده، بازنشستۀ ادارۀ فرهنگ، فرزندان خوبی از خود به جای گذاشت؛ از جمله همین آقا جلال، حاج غلامعلی، مهندس محمدجواد و رضا  رفیع که همگی علاقه‌مند به فرهنگ و اصحاب رسانه اند.

دوستی و ارتباط من با جناب جلال رفیع از زمان تشکیل جامعه تربتی‌های مقیم تهران در سال ۱۳۷۰ شکل گرفت. در آن موقع، جلسات جامعه درطبقه دوم ساختمانی در خیابان تابان غربی  در محل دفتر کار همشهری عزیز مان آقای مهندس عباس فیاض تشکیل می‌شد. در آنجا  آقای دکتر محمد حسن ابریشمی که از ابتدا اصرار داشتند تا برای ارگان جامعه یک نشریه‌ای منتشر شود، گروهی را برای این کار انتخاب کردند. از جمله  آقایان:  مروّج، بهنام بهروز، جلال رفیع، علی سر افرازی و این جانب. زنده یاد علی غریانی  که از خوشنویسان همشهری بود، چند شمارۀ اول را با خط زیبای خودش نوشت و مورد استقبال همشهریان قرار گرفت.  اولین شماره این نشریه به نام  قطب و شماره‌های دوم به بعد روح القدس به یاد شیخ احمد روح القدس و بعد‌ها به نام «پیک تربت» ارگان جامعه تربتی‌های مقیم تهران منتشر گردید.

اولین جلسۀ دوستانه‌ای  که من استاد جلال رفیع را دیدم، در تابستان ۱۳۷۰ در دفتر همشهری عزیزمان آقای علی مروّج بود که قرار شد در خصوص نشریه مطالبی آماده کنیم. یادم هست در آن زمان جناب رفیع پیشنهاد بسیار جالبی  در خصوص مصاحبه با معماری قدیمی داشتند و من خیلی پیگیر شدم، ولی زمانی که قرار بود این موضوع را انجام دهم، متاسفانه آن شخص فوت نمود.

استاد جلال رفیع از معماری تربتی  که در تعمیرات اساسی مسجد الاقصی نقش مؤثری داشته سخن می‌گفت که هم اکنون [تابستان ۱۳۷۰]وی در تربت حیدریه اقامت دارد و می‌توان با او مصاحبه کرد و خاطراتش را نوشت؛ و البته که پیشنهاد خوبی بود. آن موقع دانستم که آقاجلال همیشه به دنبال سوژه‌های خوب می‌گردد و برای همین بود که بعد از انقلاب، اول در روزنامه کیهان  و سپس در روزنامه اطلاعات مورد استقبال همکارانش قرار گرفت و توانست خدمات بی بدیلی انجام دهد.

چاپ و انتشار کتاب «فضیلت‌های فراموش شده» نیز شاید یکی از بهترین کتاب‌هایی است که جلال رفیع توانست آن را به چاپ برساند و این خدمتی بزرگ برای دیارمان تربت حیدریه بود. جلال انسانی مهربان، بی ریا و با خلوص نیت و علاقه‌مند به همکاری با همشهریان است. دوست دارد خدمتی و حرکتی در جهت رفع مشکلات آن‌ها داشته باشد. البته ایشان کتاب‌های زیاد دیگری هم به چاپ رساندند؛ ازجمله «فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد»، «در بهشت شداد»، «از دانشگاه تا شکنجه گاه»، «ارتجاع مدرن و رسالت ما»، و مجموعه یاداشت‌هایی که در ستونی به نام «دریچه» ر روزنامه چاپ می‌شد و؛ که همگی این‌ها مورد استقبال خوانندگان واقع گردید.

حالا کمی از خاطرات دیگرخودم با استاد جلال رفیع یاد کنم. روزی که قرار بود میدان مرکزی شهر تربت حیدریه با تصمیم شورای شهر و شهرداری تخریب شود و درختان کاج قدیمی  آنجا را مانند میدان قدیمی باغسلطانی نابود کنند، در این خصوص موارد خوبی را بیان کرد. من مطالب و دلایل ایشان را در سایت مان برای عموم همشهریان منتشر کردم که عاقبت  موفق شدیم از اجرای این عمل غیر کارشناسی جلوگیری نماییم.

درشهریور  ۱۳۹۰ که پروفسور حسین ضیایی درگذشت، مجلس ویژه‌ای از سوی جامعه تربتی‌های مقیم تهران در محل تالار اجتماعات  جامعه برگزار گردید. در این جلسه که به دعوت هیأت مدیرۀ جامعه برای پاسداشت از این شخصیت علمی و همشهری فرهیخته مان از دکتر غلامرضا اعوانی ریاست محترم مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه به منظور ایراد سخنرانی دعوت به عمل آمد؛ من سعی کردم تمام سخنان ایشان را ضبط نموده و بعد از چند روز به پیشنهاد همشهری گرانقدرم استاد دکتر محمدحسن ابریشمی،  سخنان  آقای دکتر اعوانی را مکتوب کرده و قرار شد با هماهنگی با ایشان برای چاپ آماده نمایم.

همین کار هم شد و خوشبختانه همه چیز مهیا گردید. یادم هست موضوع با آقای جلال رفیع درمیان گذاشته شد و ایشان با علاقه پیگیر چاپ آن شدند و بعدش آن را در روز نامه اطلاعات به چاپ رساندند که خودش سندی است دربارۀ شخصیت و زندگینامۀ پروفسور حسین ضیایی. بله، آقای رفیع نقش مؤثری در این خصوص داشت و در واقع شاید بتوان این جمله را برای آقا جلال عزیز به کار برد که ایشان استاد شکار لحظه هاست.

البته برای اهداف فرهنگی. آن زمان بود  که همشهری عزیزمان دکتر محمدحسن ابریشمی و آقاجلال نازنین، مرا تشویق و علاقه‌مند  به نوشتن مطلب و  مقاله در رسانه‌ها کردند که از این بابت همیشه قدردان آن‌ها و همۀ کسانی هستم که مرا حمایت کردند.

در اواسط دهه هشتاد، مسؤول کتابخانه‌های تربت حیدریه، آقای اولیایی،  وقتی درخواست کمک برای داشتن کتاب‌های نویسندگان تربتی در کتابخانه‌های شهرستان کردند، من به ایشان  قول دادم که موضوع را با همشهریان مقیم تهران درمیان بگذارم و یادم هست آن موقع آقای جلال رفیع، تنها نویسندۀ همشهری بود که  از کتاب‌های چاپ شدۀ خود  به تعداد مورد نیاز برای کتابخانه‌های تربت حیدریه  فرستاد و من با وسیلۀ شخصی خود، شخصاً آن محمولۀ کتاب را به تربت حیدریه  برده و تحویل آن‌ها دادم که خیلی  مورد استقبال قرار گرفت.

همچنین درسال ۹۴ وقتی که  روانشاد  علی نجفی، خواهرزادۀ استاد شهابی، توسط آقای دکتر محمد حسن  ابریشمی،  به قصد چاپ مجموعه اشعارش به صورت کتاب در مؤسسه اطلاعات به آقای  رفیع معرفی شدند، ایشان خیلی استقبال کردند و در آن زمان جلسه‌ای به اتفاق آقای ابریشمی و نجفی و اینجانب در دفتر آقای رفیع که آن زمان در تحریریۀ روز نامه اطلاعات بین الملل بودند، حضور یافتیم و ایشان قبول کردند که درابتدا به مناسبت‌هایی این اشعار را در روز نامه چاپ نمایند و بعد‌ها آن را به صورت مجموعه‌ای به چاپ برسانند. آقای رفیع با علاقه مندی موضوع را پیگیری کردند، ولی، چون همزمان ایشان درگیر ناراحتی دیسک کمر گردیده و مدتی در محل کار حضور نداشتند، چاپ کتاب به تأخیر افتاد. با این حال، این اشعار به دفعات در روزنامه منتشر  گردید.

استاد جلال رفیع، علاقۀ وافری به هنر و هنرمندان بومی و همشهری خود داشت. چنان که بار‌ها از هنرمندان مقامی حمایت کرده و همچنین در برگزاری همایش قدرشناسی از استاد عثمان محمدپرست  گفت: «وقتی که زنده یاد حاج قربان، استاد دوتار موسیقی مقامی، در جشنوارۀ موسیقی شهر آوینیون فرانسه مقام ستاره  جشنواره را به دست آورد، روزنامه لوموند فرانسه، تصویر حاج قربان را  روی جلد خود چاپ کرد و زیر آن نوشت: کسی که در‌های بهشت را به روی غرب باز کرد.

ایشان می‌گفت که این قضیه، بیانگر آن است که جهانیان به هنرمندان موسیقی مقامی ما بیشتر از خودمان اهمیت می‌دهند. آقا جلال می‌گفت که‌ای کاش ما و دولتمردان ما قدر این عزیزان را بدانیم. این‌ها ذخیره‌های میراث فرهنگی ما هستند و به همین دلیل در دو مرحله از همایش بزرگداشت عثمان محمدپرست شرکت فعال کرد و در حمایت و معرفی این دوتار نواز همشهری مان سخنرانی کرد. او در حمایت و تشویق دیگر همشهریان به کار‌های فرهنگی، نویسندگی و هنری نیز نقش مؤثری داشته و عشق به همکاری و توجهش به تمامی زمینه‌ها او را از دیگران متمایز می‌نماید.

به عنوان مثال، تشویق خانم فرشته خدابنده و چاپ کتاب «گیسوی غزل» او هم باعث علاقه مندی بیشتر این شاعر همشهری مان شد که از جوانان مستعد و علاقه‌مند به ادبیات فارسی  و با استعداد در زمینۀ سرودن شعر  بود و در خصوص برگزاری مراسم یادبود استاد محمد قهرمان در زمان حیاط ایشان نیز تلاش بسیار کرد که محفل خوبی برگزار شد و با توجه به سن و سال خانم خدابنده در آن زمان، واقعاً قابل ستایش است و می‌دانم که جناب جلال رفیع در این خصوص خیلی مشوّق ایشان بودند.

در تبریک نوروزی امسال، وقتی با آقای رفیع تلفنی صحبت می‌کردم، همزمان با ویروس ناخواندۀ کرونا بود که دیدم آقا جلال در مشهد است و به قول خودش  قرار بوده برای دیدار مادر به تربت حیدریه بروند. کلی گپ زدیم و ایشان خوشحال بود که تجدید روحیه نموده و عازم موطن خویش است. همانطور که می‌دانید،  وی بسیار انسانی عاطفی و دوستدار شهر زادگاه خود تربت حیدریه است.

با آقای رفیع از خاطراتش دربارۀ استادانش که پرسیدم، ایشان از استاد محمود شهابی به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید که وقتی من در دانشکدۀ حقوق قبول شدم، به توصیۀ خانواده، خدمت استاد محمود شهابی رفتم و وقتی آشنایی دادم، ایشان خیلی خوشحال شدند و همیشه به من و تمام همشهریان توجه خاصی داشتند.

جلال رفیع از خاطرات زندانش نیز گاهی سخن می‌گوید. یادم هست شبی در جامعۀ تربتی‌ها از خاطره‌ای  می‌گفت که وقتی با آیت الله طالقانی و رفسنجانی و دیگران در زندان بودند، شبی قرار می‌شود که هرکس یک آوازی بخواند. والبته می‌گفتند که من خودم که همیشه برایشان آواز می‌خواندم. در آن شب بخصوص، اما نوبت آیت الله هاشمی رفسنجانی می‌شود که بخواند.

وقتی شروع به آواز خواندن می‌کنند، آقای طالقانی روبه دیگران می‌کنند و می‌گویند آن آوازی که در قران به نام غنا آمده و حرام است، همین است. مستمعین حاضر همگی خندیدند. ایشان همچنین از مصاحبتش با مرحوم آیت الله طالقانی و دکتر علی شریعتی نیز یاد می‌کند. در کل ایشان انسان مردم دوستی است و گاهی که در جامعۀ تربتی‌ها حضور پیدا می‌کرد، در انتهای جلسه،  همگی دور او حلقه زده  و لحظات خوشی را با او می‌گذراندند.

در طول سالیان گذشته، استاد رفیع به مناسبت‌های مختلف در جامعه تربتی‌های مقیم تهران سخنرانی کرده است و در هردفعه موارد جالبی را بیان کرده که هنوز در خاطرم ماندگار است.

در سال‌های حوالی ۹۰ که بار‌ها از طرف مدیریت جامعه، نام پلاک کوچه اردلان که ساختمان جامعه در آن قرار دارد، به تربت حیدریه  تغییر نام داده شد و شهرداری هم پلاک کوچه را تعویض می‌کرد؛ اما اهالی محل باز آن را تغییر می‌دادند و این موضوع روز شده بود؛ یادم هست در آن شب، آقا جلال با یک سخنرانی مطلوب و قانع کننده توانست اعضا و هیأت مدیرۀ جامعه را متقاعد کند تا در این خصوص برخلاف افکار عمومی اهالی کوچه اردلان حرکت  نکنند.

به هر حال، سخن گفتن در خصوص استاد جلال رفیع خیلی زیاد است، ولی من به همین مقدار اکتفا کرده و تندرستی و بهروزی استاد را از خداوند متعال آرزومندم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *