ماجرای طالبان و معامله سیاسی، نظامی و امنیتی استراتژیک در شرق ایران بیشتر معطوف به ابلاغ رسانهای و تبلیغات است. با این همه باید پذیرفت که از این پس ما به مثابه بزرگترین کشور خاورمیانه و وزنه تعادل منطقه، باید در مرزهای شرقی مراقب و محاسب سیاستها و معادلات حاشیه آنان باشیم.
اینکه از یاد ببریم یا سکوت کنیم یا لبخند مصلحت گرایانه بر لب آوریم و حتی بر اساس عرف و قواعد دیپلماتیک، به دولت نوپدید طالبان در کشور عزیز همسایه تبریک بگوییم، هیچ از نگرش ژرف، و نگرانی شگرف ما درباب همپیمانان این حکومت تازه نمیکاهد. نشستن طالبان بر سریر حاکمیت افغانستان، برای ما شرایطی متفاوت را رقم خواهد زد و این امر یکی دوماهی است آغاز شده است.
بنابر این، مصلحت دید ما این است که یاران مدتی بر این نکته و این منطقه تمرکز کنند و با کمک متخصصان و افراد دلسوز، به راهبرد مطمئن و کارآمدی دست یابند و بکوشند با لایه بندیهای قبیله ای، مذهبی، قومی، نژادی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در افغانستان آشنا شوند. سپس بر اساس این واقعیات و دادهها در «کوتاه مدت» با طالبان گفتگو و تعامل نمایند و در «درازمدت» نیز آرامشی زیر سایه هژمونی منطقی و طبیعی ایران ایجاد گردد. در واقع این آرامش طبیعی بازگردانده شود.
آنچه گفتیم، البته درخواست و تمایل ما در محیط منافع ملی و امنیت میهنی است. اما تضاد و گریز از این مرکز و محیط ممکن است بازیگران دیگر را در جنوب و جنوب شرقی ایران به تحرکاتی نامتناسب وا دارد و بر روی بُردار منفی، تعادل و آرامش را در کوران آشوب و سیاست ورزی، جایگزین صلح و آرامش کند.
این مسئله را باید به تفصیل و در یادداشتهای تحلیلی و توصیفی دیگری باز نماییم و بازگو کنیم. نوشتههای سردبیر و نویسندگان روزنامه، به ویژه استاد قاسم زاده و جناب شهیدی مؤدب از ماهها پیش در این زمینه به کارگزاران سیاست خارجی و بازیگران برون مرزی هشدار داده و لازم بود از جانب مقابل پاسخ خطیر دریافت کند.
دلسوزان و صاحب نظرانی که سالهای دراز مشغول رصد کردن اوضاع بوده اند، از اتفاقات و تغییرات دفعی در افغانستان حیرت نکردند، بلکه آن را به اجمال و در یک افق کلی پیش بینی کرده و هم اکنون نیز با نگرشی نگران در این سوی صفحات بازی سیاسی، در باره ضلع شمال غرب کشور و چینش ناهنجار در مرزهای مماس با ایران سخن میگویند و صراحتاً ابراز میکنند که احساس خوبی ندارند.
باری، در ایام پیش رو، بر مبنای مطالعات و محاسبات بهتر در این عرصه سخن گفته خواهد شد. اما هم اینک موضوع «پناهجویان» به یک بحران و معضل لاینحل و بسیار مهم و مؤثر در مناسبات منطقهای و جهانی بدل شده است. این مسئله یکی از پنج موضوع مهم است که در کوتاه مدت باید راه حل مناسبی برای آن بیابیم. از یک سو بیشترین سود و انتفاع را نصیب پناهجویان غمزده و مظلوم نماییم، و از طرف دیگر منافع مردم و کشورمان را تضمین کرده و سرزمینهای شرق و شهرهای کویر مرکزی و سیستان را امن سازیم و پایدار نماییم.
از خراسان جنوبی تا سیستان و بلوچستان میتوانیم به مثابه نقاط اوج فواره پناهندگان و گریختگان (از ترس ناامنی، انتقام، سخت گیری، تعصب، فقر و بیکاری و…) به مثابه حوضه طبیعی ریزش و پذیرش نام ببریم. سپس نقاط بلافاصله و مماس با آن، که مشهد مهمترین آنهاست و یزد و کرمان تا شرق هرمزگان را نیز شامل میشود. پس از آن ترکمن صحرا و گلستان است که پناهندگان و گریختگان از افغانستان را همچون سرند به سوی مرز ترکیه و تهران و قم و سایر مناطق جدا کرده و وارد اجتماع فشرده شهری و شهرستانی مینماید. در منطقه اول کنترل مرزبانی (نظامی – امنیتی) کارساز است. در حلقه دوم کنترل و شناسایی انتظامی مؤثرتر است و اما در سومین حلقه، این نیروها با پایشی توانفرسا روبه رو خواهند بود.
ترکیه با اطلاع و همدستی ناتو و سایر نیروهایی که در نمایش کابل دست داشتند، از مدتها پیش شروع به ساخت دیوار هوشمند مرزی کرده و مهمترین گلوگاه قاچاق و عبور و مرور خارج از نظارت را بسته است. ما فکر میکردیم این دیوار برای منظور دیگری بوده ولی اینک پردهها بر افتاده و مکاشفهکابل ما را رو در روی حقیقتی تلخ قرار داده است. کاشتن دوربینها و سنسورهای حرارتی متصل به ماهوارهها، همراه با افزایش نیروهای مرزبانی، این کشور را در موضع مدیریت مهاجران قدرتمندتر کرده است.
از سوی دیگر، افکار عمومی در ترکیه به شدت علیه پناهجویان سوری و افغان تحریک شده و بر خلاف مردم ایران که با مسالمت و دیگر پذیری انسانی، آوارگان کشور همسایه را در کنار خود پذیرفته و همزیستی در سلم و صفا را در سختترین شرایط دنبال نموده اند، متأسفانه فیلمها و اخبار وحشتناکی از همسایه پهناور ایران منتشر شده که از منظر اخلاقی و انسانی بسیار نامتناسب است. برخورد نژادی و اِعمال خشونت علیه پناهندگان بی دفاع هیچ وجه و توجیهی ندارد. همچنان که از جهت رعایت اصول و مبانی حقوق بشری نیز هیچ توجیهی ندارد و سازمان ملل و مجامع دیگر باید از این خشم کور و خشونت غیر قابل توجیه جلوگیری کنند. در غیر این صورت با محکوم ساختن یا پیگیری آن روشنگری نمایند.
برخی معتقدند که در حال حاضر افغانستان به سوی استیلای قوم پشتون و یا متحدان آنان از اقوام دیگر پیش میرود. اگر این پیش فرض درست باشد، لازم است خروج قومی و فرهنگی مردم افغانستان با شناسایی دقیق و بهرهگیری و آموزش و اسکان مناسب در ایران صورت گیرد و نیروهای متخصص، دانشجویان، هنرمندان، صاحبان سرمایه و کارآفرینان و حتی بوروکراتها و نظامیان و بالاخره مردم پناهجوی عادی شناخته شوند و متناسب با منزلت و کارآمدی و نیاز متقابل آنان و جامعه ایران پیوندی پیدا کنند یا جایگاهی برایشان تعریف شود.
ما بجز نیروهای نظامی نظیر فاطمیون، به متخصصان و کارگزاران برجسته در دانشگاهها و بورسیهها نیز نیاز داریم. در حال حاضر دانشگاه و مدارس فنی و غیره در افغانستان به حلقهای شکسته بدل شده است. زنان و دختران افغان نیز برخلاف ایران در هول و هراسند و نیاز به آموزش و حمایت گسترده دارند. همچنین مدارک اقامت و شرایط انسانی برای معاملات و مبادلات پولی و اسکان شرافتمندانه.
این راهبردها و برنامههای ادغام و بهره وری، یا “تبدیل تهدید به فرصت” را اگر سی یا بیست سال قبل آغاز میکردیم اینک شرایطی متفاوت میداشتیم. ما باید یک سرزمین بی زمین از همسایگان و پناهجویان داشته باشیم و این حق ماست زیرا چهل و اند سال است که بار سنگین پناهندگان به صورت میلیونی بر دوش ما بوده است. در جنگ و تحریم و سختی، در کنار هم بودهایم و انسانیت و عقل و منافع دراز مدت ما ایجاب میکند که مسئولانهتر و عاقبت اندیشتر عمل کنیم. اما فراتر از همه چیز آنان انساناند و دارای حقوقی که انسانیت بر آن تأکید کرده و همزبان ما و دارای تاریخ و ریشه و پیشهای مشترک با ما و نیاکانمان بوده و هستند. نه در فرمانروایی و جنگ، که در سخن و آیین و فرهنگ.