در بخشی از شاهنامه، در نبرد دورانساز و بزرگ کیخسرو با افراسیاب، داستان رسیدن رستم به کوه هماون و نجات یافتن باقی مانده سپاه ایران، لحظه روبرو شدن گودرز و رستم نگارهای بسیار زیبا و شورانگیز است:
چو گودرز روی تهمتن بدیدر شد از آب دیده رخش ناپدیدر پیاده شد از اسب و رستم همان ر پیاده بیامد چو باد دمانر گرفتند مریکدگر را کنارر ز هر دو برآمد خروشی به زار
پس از دورهای از عسرت و رنج و خسارتهای بسیار، بالاخره خوشحالی و سُرور تمامی سپاه ایران را فرا میگیرد و رستم زابلی پس از گریه و سوک بر روی کشتههای ایران، همه را فرا میخواند و میگوید: دیگر گذشته را فراموش کنید:
اگر کشته گر مرده هم بگذریم
سزد گر بچون و چرا ننگریم
و با تمام وجود فریاد میزند:
از این پس همه کینه باز آوریم
جهان را به ایران نیاز آوریم
آنچه درباره سیستان و بلوچستان و اهمیت استراتژیک چابهار و منطقه ساحلی مرتبط با آن در یادداشت سابق نوشتیم، تنها بازتابی از وقایع و ناآرامیهای اخیر نبود. «مسأله شرق» سالهاست که از سوی تحلیلگران جغرافیای سیاسی و صاحبنظران مسائل خاورمیانه مطرح شده و در سایه آن میتوان مزیت ژئوپولیتیک ایران را به روشنی بیان کرد.
ترسیم نقشه ساحلی جنوب ایران در چابهار به انباشت مزایایی میانجامد که هیچ شبیه و رقیبی برایش نمیتوان یافت! تنها چیزی که موجب کاهش و فقدان بهره وری گسترده از منابع و منافع چابهار و سوحل نزدیک بدان شده، ناکارآمدی و مدیریت غیر علمی و ناآزموده و کوچک اندیشی درباره امری بزرگ و خطیر است. اگر سهل انگاری و کم کاری بیش از این ادامه یابد،ای بسا که همچون کشور همجوار در جنوب شرق وطن، با جمعیتی حدود ۲۳۰ میلیون نفر (که پنجمین کشور پرجمعیت جهان است)، نتوان چاره جویی و برنامهریزی کرد. در آن چشم انداز و با آن شرایط، برای رفع حوایج مردم و بودجه جاری، به هر منبع و ملجأ و مرجعی که ثروت و سرمایهای داشته باشد، رو میکند. به یاد داشته باشیم که «ناتوانی» و «نابودی» همسایگان دیریناند و پیامد یکدیگر.
درس تاریخ این است که وقتی در کشور همسایه، موازنه اقتصادی دست کم انگاشته شد، بخش خصوصی و صنعت و بازار دیگر معنای متوازنی ندارد و لاجرم عرصه آرامِ برنامه ریزی و سرمایه گذاری و تولید و توزیع و مصرف، به صحنه مبارزه و مقاومت بدل و قدرت ارتش و سازمان اطلاعات (آی، اس، آی) صحنه گردان سیاست شده است.
در دهههای اخیر با کمکهای امریکا و کشورهای عرب نفتی، جهت گیری خاصی را در جنوب شرقی کشورمان و در سواحل شمالی اقیانوس هند شاهد بوده ایم. این جهت گیری برمبنای سیاستگذاری و آموزشهای تندروهای سلفی، از ایدئولوژی رادیکال اخوان المسلمین نیز عبور کرده و با کنار نهادن اسلام سیاسی بر اساس تفاسیر قرآنی محمد عبده و حسن البنا (و شاگردانش سید و محمد قطب و…) متمایل به مکاتب افتای ظاهری عربستان شده است.
از ربع قرن پیش تا امروز، طالبان نیز در مدارس همین جماعت آموزش دیده و جمعیت قابل توجهی از نسل جدید جهادیهای پشتون را سازماندهی کرده اند. چیرگی طالبها بر افغانستان، آغاز جریانی بود که هژمونی ایران را در شرق تهدید میکرد و این چیزی نبود که از چشم صاحب نظران و تحلیل گران پنهان بماند. هم در جانب ایران و هم در جانب هند و به ویژه در افغانستان، منطقهای مهم و حساس در مرز و ارض، مقهور استیلای طالبان و صحنه گردانیآی اس آی شد.
در چینش و چالشی چندلایه، سلطه پشتونیزم، آموزههای مکاتب سلفی عربستان، نفوذ سیاسی و مالی قطر و امارات در سراسر مرزهای شرقی ایران بارگذاری شد و در نهانگاه این برنامهها، منافع ارتش و سازمان اطلاعات پاکستان و برنامههای متقارن و نامتقارن امریکا نیز کارگذاری شد. در این ماجرا که پهنه پیچیدهای را دربر میگرفت، هند و چین و ایران و تاجیکستان مستقیما درگیر تهدیدی مداوم شدند و اقتصاد و امنیت منطقه وارد موازنهای شد که برای درک آن باید عناصر و پیوندها و راهبردهای سابق را به کلی کنار نهاد و بازتعریف کرد.
اینجاست که غفلت ما از توسعه شرق و وانهادن چابهار به مثابه منطقه آزاد تجاری و تفریحی، برای تعطیلات خانوادگی و استراحت آقازادهها، با هتلهای عالی و خالی، یکباره ما را در برابر رقبای تازه نفس به فکر فرو میبرد و وضع جدید و تهدیدهای جدّی موجب تشویش مردم صاحب نظر و دوستداران میهن میشود.
نگاه به شرق میباید با لحاظ کردن این موضوعات و درک برنامههای کوتاه مدت و بلند مدتی که انرژی و بازرگانی را در مسیرهای بیرون از ایران تعریف کرده و رقیبان ما را در مقابل رفیقانمان تقویت کرد فهمیده و دنبال میشد.
هند که متحد قابل اعتماد و دیرین ما و وزنه عظیم و مهم گروه بیست و اقتصادهای بزرگ جهانی است، با دست خالی از چابهار رفت و تجارت در کریدور جنوب به شمال هم از چنگ ما خارج شد و به اسکلههای بندر گوادر نقل مکان کرد تا در سایه ارتش پاکستان و جنگ سالاران طالبان، مسیری پرهزینه و پرمناقشه را دنبال کند.
بجز جانب خارجی قضایا، درباره یک موضوع مهم دیگر نیز باید سخن بگوییم و آن عدم توسعه و نوسازی در استان گرامی و پهناور سیستان و بلوچستان است. پرسشی که هم جانب ملی دارد و هم جنبه بومی قدرتمندی در آن نهفته است. اما باید این مسئله را در پهنهای بزرگ و در نواری طولانی از غربیترین نقاط ساحل خلیج فارس، یعنی بوشهر و کرانههای اروندرود آغاز کنیم. پس از سالها غفلت میباید بیندیشیم به هزاران کیلومتر نوار ساحلی که تا شرقیترین سواحل دریای عمان را دربر میگیرد.
برای حفظ اقتدار و گسترش هژمونی ایران میباید تاسیسات و امکانات سخت و نرم، مکانیکی و انسانی برتر را فراهم ساخت. از بنادر مکانیزه و کارخانجات صنعتی مدرن و شهرکهای نوساز و بازارهای آزاد پر رونق و ترافیک کشتی و ترانزیت دهها ایستگاه قطارهای برقی و کامیونهای پرتعداد برای حمل کالا به قلب ایران و به کشورهای همسایه در غرب و شمال و شرق و…
البته درباب غفتلها میباید بیدارباش و هشدار داده شود و پرسشهای زیاد بپرسیم؟ این سؤال، برایند یک مقایسه ساده است که مسافر بندر گنگ و بندر لنگه و بوشهر در هنگام سفر به ابوظبی، دبی، شارجه و عمان و بحرین در ذهن خود مطرح میکند و جهانگرد و توریستی که برای دیدن جام جهانی به قطر رفته یا خواهد رفت، از خود میپرسد. عظمت ایران و این که یک ریگ از دشتهای پهناور و زیبای آن به جهانی میارزد به جای خود، اما اینک ناگزیر از مقایسه و سنجشی تاریخی هستیم و آخر سر هم این گزاره یا پرسش کلاسیک مطرح است که: چه باید کرد؟
بیتی را که ابتدای نوشته از زبان یگانه پهلوان سیستانی خواندیم دوباره میآورم: