کتاب/مقاله ای از «ایرج افشار» کتاب وکتابخانه
متنی که در زیر میآید، بخشی از مقاله منتشر نشده زنده یاد استاد «ایرج افشار»؛
ایران شناس نامدار است که در جلد ۱۷مجموعه «تاریخ جامع ایران» آمده است. این مجموعه روز سهشنبه ۲۶ خرداد با حضور اصحاب فرهنگ رونمایی شد و از روز چهارشنبه ۲۷ خرداد به بازار کتاب عرضه شد. مقاله حاضر از سوی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، درروزنامه «ایران» منتشر شد که با یاد مرحوم افشار به نقل آن مبادرت میکنیم.
***
از آن هنگام که ایرانیان ـ در قرون نخستین اسلامی ـ خط کنونی را برای نگارش و ضبط نوشتههای خطی از خط عربی اخذ و اختیار کردند نامهها و اسناد و قبالهها و کتابها به آن خط نوشته شده است. البته آنها که به آیین زردشتی باقی ماندند تا قرن ۴ و ۵ ق خط پهلوی را نگاه داشته بودند. زیرا خط پهلوی حتی در کتیبه برجهای رادکان (۴۱۱ـ۴۰۷ ق در خطه گرگان)، لاجیم (از ۴۱۳ق) و رسکت (همان دوره) در ناحیه مازندران، که مربوط به مقابر امرای مسلمان است، به کار رفته است.
کهنترین نسخه خطی فارسی مضبوط کامل و تاریخدار که تاکنون شناختهاند کتابالابنیه عن حقائقالادویه تالیف ابومنصور موفق بن علی هروی است به خط اسدی طوسی شاعر، مؤلف گرشاسبنامه، مورخ به سال ۴۴۷ق.
نسخه الابنیه از حیث کاغذ و خط طبعاً میتواند و میباید اساس شناسایی و وضع قواعد کدیکولوژیک برای نسخههای فارسی قرار گیرد و از میان اوراق آن میتوان مقداری از آدابی که میان نسخهنویسان ایرانی ـ لااقل از حدود سال ۴۰۰ق ـ مرسوم میبوده است، به سنجش و ضابطه درآورد. این نسخه روی کاغذ کلفت نخودی رنگ کتابت شده است. معمولاً این نوع کاغذها را سمرقندی گویند، زیرا نخستین منطقهای که کاغذ خوب و مرغوب از آنجا به سایر بلاد رفت سمرقند بود. کاغذی که این نسخه بر آن کتابت شده به ملاحظه و قرینه آنکه اسدی از طوس خراسان بود، میبایست یکی از انواع کاغذهای ساخته شده در خراسان باشد که ابنالندیم آنها را نام برده است.
صنعت کاغذسازی پس از جنگ تلاس (طراز) که در ذیحجه سال ۱۳۳ اتفاق افتاد، به دست چینیان اسیر شده در شهر سمرقند رواج یافت و فن ساختن آن به سمرقندیان آموخته شد. لحن عبارت ابنالندیم و اصطلاحاتی که میآورد، از جمله سلیمانی، طلحی، نوحی، طاهری و جعفری و مخصوصاً «الورقالخراسانی» دلالت دارد بر رواج کاغذهای متنوعی که در آن قلمرو ساخته میشد. این پنج گونه کاغذ منسوب است به نام افرادی که در خراسان و ماوراءالنهر حکمرانی سیاسی داشته اند.
خط نسخه به خط نسخ است، خطی روشن و مضبوط. خصوصیات رسمالخطی آن از قبیل گذاردن سه نقطه زیر سین و سه نقطه زیر کاف (برای نشان دادن تلفظ گاف) و سه نقطه روی ف در مواقعی که ضرورت داشته است آوایی میان فا و واو شناسانده شود، تقریباً در سراسر متن رعایت شده است. کاتب از خط کوفی آرایشی برای نوشتن نام کتاب در صفحه عنوان و لفظ «باب» در صفحات متن استفاده کرده است.
قطع کاغذ این نسخه ۵ر۱۸×۱۴ سانتیمتر است که میبایست به همان اندازه اصلی ورق کاغذی باشد که ساخته بودهاند و تا شده بوده است. در آن روزگاران چون کاغذ محدود و گرانبها بود ظاهراً از لبه آن چندان نمیبریدند و معمولاً نمیخواستند قطعهای «من در آوردی» و تفننی ایجاد کنند. در همین نسخه، کاتب اگر یکی دو کلمه از عباراتی را میبایست در سطری جدا بنویسد و در نتیجه دنباله آن سطر نانوشته و سفید میماند، آن یکی دو کلمه را درهامش ورق نوشته است. همین کار ظاهراً نوعی صرفهجویی بوده است در مصرف کاغذ و البته زیبایی در صفحهآرایی هم ملحوظ میشد. قطع نسخهها ظاهراً به همان نامی مصطلح بوده است که ورق کاغذ همان نام را داشت. اسامی قطعها در طول زمان متنوع بوده است. بزرگترین قطع سلطانی و کوچکترین قطع بازوبندی نام داشت.
تعداد سطرهای این نسخه، در صفحاتی که عنوانی در آن نیامده باشد، سیزده سطر است. کاتب عناوین فرعی را به رنگ سرخ (شنگرف) یا سبزگونه و بدون هیچگونه فاصله و فضاسازی در میان مطلب آورده است. بر بالای عناوین مصطلحات ادویه خطی به مرکب سیاه یا به شنگرف کشیده شده است تا عناوین مشخصتر به چشم جوینده بیاید. جداسازی عبارتها از یکدیگر به وسیله گذاردن سه نقطه یا چهار نقطهای است که برهم قرار گرفتهاند (.:. ـ…) و همه جا به رنگ سرخ انجام شده است. از ریزهکاریهای این کاتب به دست دادن تعداد اصطلاحات مذکور در هر باب به رقم هندی برکنار عنوانها و برطرف چپ آنها است.
صفحات و برگها و جزوهها (کرّاسهها) شمارهگذاری ندارد. پایورقها عاری از «رکابه» است. رکابه مرسومی بود که در بسیاری از نسخهها برای نشان دادن ارتباط میان اوراق نسخه به کار میرفت.
به این ترتیب که نخستین کلمه اولین سطر صفحه دست چپ را زیر آخرین کلمه، آخرین سطر صفحه دست راست مینوشتند؛ و بدین تمهید مواقعی که اوراق نسخه مشوش میشد، میتوانستند از راه ارتباط میان کلمات هر ورق را به جای خود قرار بدهند. در موقع خواندن هم مطمئن میشدند که مطالب دو صفحه روبهروی هم، به هم پیوستگی دارد و نسخه افتادگی ندارد.
کتابت نسخه
این مطالب به اجمال وصف قدیمترین نسخه خطی فارسی شناخته شده بود. در نسخههایی که تاریخ کتابتشان پس از آن است، تا نسخههای قرن ۱۳ق تفاوتها و تغییرات متعددی به تناسب روزگار: از حیث خط، آرایش، مجلسآرایی، تجلید و جز اینها دیده میشود. البته هریک از این عوامل در مناطق جغرافیایی مختلف تا حدودی تابع مواد و ابزارهای نگارش و اسلوبی بود که میان کاتبان و مجلدان و مصوران و مذهبان آن نواحی مرسوم شده بود.
نسخههای خطی فارسی را از نگاه جغرافیایی میتوان به پنج منطقه عمده مربوط دانست: ایرانی، ماوراءالنهری، هندی، آناتولی (عثمانی) و نسخههای خطی فارسی کتابت شده در قلمرو مسلمانان چین. البته در هریک از این مناطق شیوهها و سبکهای گوناگونی در سیر زمان پدید آمده است. گواه روشن و قاطع در مورد محلی که نسخه در آنجا کتابت شده طبعاً کلفون نسخه است، البته اگر محل در آن ذکر شده باشد. از وجود نسبت در نام کاتب که معمولاً گویای محل ولادت و موطن اوست به احتمال میتوان به محل کتابت نسخه پی برد. اما در نسخههای بدون کلفون میتوان از نوع خط به منطقه کتابت آنها پی برد. آرایشها (مخصوصاً تذهیب و تشعیر) و گاهی نوع کاغذ هم گویای قلمرو کتابت میتواند باشد. نسخههای خطی فارسی کهن بیشتر بازمانده از شهرهای خراسان است. میان خط نسخههای قدیم (تا قرن ۹ق)، مخصوصاً آنها که در ماوراءالنهر و مناطق ایران داخلی نوشته شده است، بعضی تفاوتهای رسمالخطی و آوایی در کلمات هست. ولی در شیوه و ترکیب خط ناهماهنگی وجود ندارد.
از وقتی که شیوه خط نستعلیق پا گرفت، در هریک از این قلمروها روشی خاص در نستعلیقنویسی مرسوم شد. درحالیکه در کتابت خطوط نسخ اختلاف چندانی مشهود نیست. به ملاحظه همین تفاوت شیوههای نستعلیقنویسی است که میتوان به آسانی نسخههای کتابت شده در هند و ماوراءالنهر و عثمانی را از کتابتهای ایرانی تشخیص داد. کاتبان هریک از این چهار منطقه در کتابت خط نستعلیق اسلوب خاص خود را داشتهاند. خارج از نگاه جغرافیایی به کتابت نسخهها، خطوطی که بهطور عادی در نگارش نسخههای خطی فارسی (نه در مورد عناوین آنها و بعضی تفننات خاص کاتبان) دیده میشود با توجه به تقدم و تأخر تاریخی، عبارتند از:
نخست نسخههایی است که به خط «نسخ آغازین» کتابت شده است، یعنی آن خطی که از کوفی برآمده است. نمونه اقدام آنها الابنیه است. شاید خطی که ابنالندیم به نام «فیراموز» ذکر میکند و درباره آن گفته است «الفیراموز و منه یستخرج العجم و له یقرؤن» نوعی از خط نزدیک به کوفی بوده که به تدریج به نسخ مقدماتی تغییر صورت داده است. باید توجه داشت که ابنالندیم فیراموز را از «خطوط المصاحف» برشمرده و همردیف با آن شیوه خط اصفهانی را یاد کرده است. این خط اخیر قطعاً خطی بوده است که در ناحیه اصفهان بدان کتابت میکردهاند یا کسانی که از آنجا به بغداد رفته بودند چنان رسمالخطی را در بغداد مرسوم کرده بودند. به هرحال به طور قطعی نمیتوان گفت کدام یک از نسخهها و کتیبهها بدان خط میتواند باشد.
پس از آن، نسخههایی است که به خطوط تعلیق و تعلیق شکسته است. این خطها از اواخر قرن ۶ق به بعد در کتابت نسخههای فارسی مرسوم شده بود. ضمناً باید تذکر داد که خطهای ثلث و محقق و ریحان در نسخههای فارسی اغلب برای کتابت عناوین و ابواب، که باید چشمگیر بود، به کار میرفت.
سومین مرحله استفاده از خط نسخ است. از این خط بیش از خطوط دیگر آثار مکتوب فارسی بر جای مانده است. نسخهنویسی تا پیش از پیدا شدن خط نستعلیق در سراسر قلمرو زبان فارسی بیشتر به آن خط بود.
چهارمین مرحله نسخهنویسی کتابت به خط نستعلیق است. البته با رواج یافتن خط نستعلیق، نوشتن نسخههای فارسی به خط نسخ فراموش نشد و آن اسلوب ادامه داشت. اما میتوان گفت که تقریباً همه متون ادبی و نسخههایی که میخواستند جلوه بهتری داشته باشد به خط نستعلیق نوشته میشد. خط نستعلیق بنا به نوشته یعقوب سراج شیرازی، که در ۸۵۸ق کتاب تحفهالمحبین را تألیف کرد، به دو شیوه تبریزی و شیرازی رواج یافت. میرعلی تبریزی آن را در تبریز بنیاد نهاد و جعفر بایسنقری تبریزی همانجا به تعالی و اکمال آن پرداخت. اما همان دوره، در شیراز هم نستعلیق نویسی مرسوم شده بود. در آن وقت هنوز اصطلاح نستعلیق مرسوم نبود. مولف مذکور مکرراً آن را به صورت «نسختعلیق» آورده است.
پس از نستعلیق، اسلوب شکسته نستعلیقنویسی پیدا شد. ولی این شیوه در کتابت نسخههای خطی نتوانست بر جای نستعلیقنویسی بنشیند. خطی بود برای تحریر منشآت. البته در نسخههای «تحریری» نمونههای زیبایی در اسلوب شکستهنویسی دیده میشود. نسخه تحریری آن است که محرر به طور عادی و بیشتر برای استفاده شخصی رونویسی میکرده است. در مقابل آن نسخه کتابتی است که کاتب به سفارش کسی یا برای عرضه داشتن به مقامی نسخه را مینوشته است. در رسمالخط نسخههای فارسی اختلافات، تحولات و تغییراتی دیده میشود که قسمتی از آنها ناشی از جریان و سیر تدریجی خط است و قسمتی مربوط به رسوم محل کتابت و شناخت زادمانی و تکلم مادری کاتب از وضع آوایی کلمات یعنی تلفظی که در حوزه زندگی او مرسوم بود.
نکته مهم در نسخههای فارسی به کار بردن حروف ب، ج، ز، ک (عربی) است به جای پ، چ، ژ، گ. در این مورد کاتبان روش کاملاً یگانه نداشتهاند. بدین معنی که پ، چ، ژ، گ در نسخههای کهن گاهی به همین صورت مرسوم کنونی هم دیده میشود. مورد مهم دیگر ضبطهایی است که گویای تلفظ زمان کتابت است مانند کی، آنک، چنانک و نظایر آنها به جای که، آنکه، چنانکه. همچنین ضبط آوایی کلمات به تلفظ محل کتابت مانند سُوار، جُوان، پُسر. مورد دیگر اختلافات مربوط به نحوه وصل و فصل کلمات در نسخههاست. به طورکلی باید گفت که قاعدهای در این کار نبوده و سلیقهای بوده است. حتی یک کاتب در یک صفحه وحدت در نگارش را رعایت نمیکرده است.
نسخههای مجلل، به اصطلاح شاهانه، به خط خوشنویسان تراز اول و مذهبان و مجلدان چیرهدست تهیه میشد. اگر نسخه مصور بود نقاشان هم در آن سهمی بسزا داشتند. نمونه ممتاز اینگونه نسخهسازی شاهنامه طهماسبی مشهور به هوتون است.
کاغذ
این کلمه را معمولاً فارسی دانستهاند مگر کسانی که به استناد تحقیقات ب. لوفر آن را از ماخذ چینی نوشتهاند. تلفظ آن به دو صورت کاغذ و کاغد در متون فارسی و عربی آمده است. از آن کلمه، نسبت «کاغذی» ساختهاند و به کسانی میگفتند که کارشان ساختن کاغذ و فروش آن بود، یا کسانی که این نسبت در خاندان آنها به مناسبت شغل پدرانشان بر جای مانده بود. این نسبت بر میوهها هم دیده میشود (بادام کاغذی، گردو کاغذی، لیمو کاغذی، سیب کاغذی، پنبه کاغذی و…). در ادبیات فارسی کلمات ورق، قرطاس و بیاض غالباً به همان معنی استعمال شده است. کاغذ مجازاً و توسعاً به معنی «نامه» هم به کار رفته است.
صنعت کاغذگری پس از سمرقند در بعضی از شهرهای مهم ایران مخصوصاً در منطقه خراسان رواج یافت. بنا به نوشته یاقوت (سال ۶۲۱ق) در آبادی خونا (خونج نزدیک میانه) که پیش از تالیف معجمالبلدان نامش به کاغذکنان تبدیل شده بود صنعت کاغذسازی مرسوم بوده است. در عهد ایلخانان رشیدالدین فضلاللّه همدانی وزیر، کاغذسازی را در ربع رشیدی تبریز (رشیدیه) و با نام «کاغذخانه» رواج داد. در آنجا کاغذهایی نفیس به کیفیت و اسلوب کاغذ بغدادی تهیه میشد. اطلاعاتی که از کاغذسازی در کرمان، اصفهان و شهرهای دیگر داریم مربوط به دورههای بعدتر تا اواخر عصر قاجارست. به جز کاغذهایی که در ایران ساخته میشد کاغذهای چینی، دمشقی شامی، بغدادی، استانبولی و هندی در ایران به مصرف میرسید. در مآخذ فارسی ذکر آنها هست. از کاغذهای هندی مخصوصاً آنچه به دولتآبادی و عادلشاهی موسوم بود مرغوب و مشهور بود. سعدی ذکر بیاض بغدادی را آورده و امیرخسرو از کاغذ شامی یاد کرده است.رنگ کردن کاغذ از هنرهایی بود که کاغذ را برای نوشتن بعضی از جُنگها و مجموعههای نفیس مرغوبتر میکرد. از جمله کاتبان کاغذ حنایی را بسیار میپسندیدند. کاغذ را برای کتابت آهار مهره میکردند. منظورشان آن بود که ورق برای نوشتن نرم باشد و قلم براحتی بر آن حرکت کند و مآلاً کاتب سرعت تحریر داشته باشد. گاهی در نسخهپردازی از کاغذ ابری برای آستر بدرقه جلد و حاشیهسازی مرقعات و قطعهنویسی استفاده میکردند.
ارائه
در عدهای از نسخههای خطی ارائههایی هست که موجب زیبایی و ارزشمندی مادی نسخه بوده و هست. ترسیم ترنج و شمسه و قابهای مربع و مستطیل (چهارگوشی) از اشکالی بوده است که در صفحه عنوان برای نوشتن نام کتاب یا نام کسی که کتاب به او پیشکش میشد، مرسوم بود. سرلوح و چهارلوح همیشه تذهیب و ترصیع شده بود و گاهی همراه آنها تشعیری درهامش آن صفحات انجام میشد. اینها همه مخصوص تزیین صفحات آغازین متن و یا ابتدای آغاز تقسیمات یک متن چندبخشی (مانند اجزای کلیات سعدی، مثنوی مولوی، خمسه نظامی، هفت اورنگ جامی) بوده است. در آغاز متن، اغلب کتیبهای مستطیل در پیشانی صفحه و میان سرلوح قرار میدادند و در آن بسماللّه الرحمنالرحیم یا نام کتاب را (در آن چهارگوش) مینوشتند.
تشعیر از طرحهای دلپسند برای زیباسازی حواشی سفید صفحات مذهب در نسخههای مجلل بود. این طرحها که مرکب از شاخ و برگ درختان و گل و مرغ و نقوش قلمپرداز از شکل حیوانات (آهو، شیر، روباه) بود، اغلب به قلم طلاطراحی میشد. تحریر، نوعی قلمگیری بر اطراف کتابتهایی بوده است که به طلایا نقره انجام میشد. برای آنکه آن نوشتههای تلالودار چشمگیر باشد اطراف آن را با قلم سیاه محصور میکردند. گاه در خطوط مجوف طلاکشی میکردند. در «تحریر» بیشتر از رنگهای سیاه و سفید و لاجوردی استفاده میشد.
جدولسازی به دور نوشته متن و کمنداندازی بر سه طرف آن جدول خطوطی است که اطراف نوشته به قلمهای رنگارنگ کشیده میشد. ستونبندی بیشتر در مورد دیوان اشعار و منظومهها انجام میشد و قصد آن بود که مصراعها در ستونهای منظم قرار گیرند. دندانموشی معمولاً به طلای حل اجرا میشد و آن طرحی بود که میان سطور صفحات تذهیب شده و سرلوحهدار میکشیدند. گاه در نسخههای مجلل و ممتاز قرآن همه صفحات را دندانموشی کردهاند.
جلد نسخه
معمولاً نسخه خطی را با چرم جلد میکردند. جزوههای مربوط به یک نسخه، که هر جزوه آن یک کراسه نامیده میشد و به تفاوت از چهار تا هشت و حتی ۱۰ ورق تاشده بود، به هم دوخته، شیرازهبندی کرده و درون جلد قرار میدادند. سپس به وسیله نخهایی که از عطف اوراق به دو طبله (یا دفّه) اتصال مییافت، آن را محکم میکردند و بر درون آن دو دفه آستر بدرقه میکشیدند. به همین سبب محتویات یک نسخه خطی را به «بینالدفّتین» هم مصطلح ساختهاند.
نسخههایی که به مرور ایام خراب و آشفته و پاره میشد و احتیاج به مرمت داشت وصالی میکردند. اگر لبه اوراق نسخهای بشدت آسیب میدید به طریق «متن و حاشیه» کردن آنرا از آشفتگی و پارگی مصون میداشتند. در سنگ وقفنامه مورخ ۱۲۱۸ق مسجد زیر ده اردکان یزد میخوانیم که حسین بن صفی اردکانی باغ شوراب خود را وقف کرده بود تا اجاره سالانه آنجا به مصرف وصالی قرآنهای آسیب دیده آن آبادی برسد.
ادامه دارد