آرمان- احسان انصاری: در حالی که در آستانه انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی قرار داریم هنوز بسیاری از زوایای پارلمان در تاریخ ایران ناشناخته مانده است. تشکیل نخستین مجلس در شکل مدرن آن در ایران به انقلاب مشروطیت و زمان مظفرالدینشاه برمیگردد. با این وجود از زمان تشکیل نخستین مجلس در ایران تاکنون نهاد قانونگذاری با فراز و نشیبهای زیادی روبهرو بوده است. به همین دلیل و برای بررسی نقاط قوت و ضعف پارلمان در ایران «آرمان» با دکتر غلامعباس توسلی چهره برجسته جامعهشناسی ایران و فعال سیاسی گفتوگویی انجام داده است که ماحصل آن را در ادامه از نظر میگذرانید:
مجلس به شکل مدرن آن برای نخستینبار در دوران مشروطیت در ایران به وجود آمد. تشکیل مجلس در ایران دارای چه پیامدهای جامعهشناختی و سیاسی بود؟آیا مجلس در ایران توانست با برخی رهیافتهای سنتی جامعه ایرانی همخوانی پیدا کند؟
وضعیت سیاسی ایران در دوران قاجار دنباله وضعیت گذشته و بهویژه زندیه و افشاریه بود. این در حالی بود که در دوران صفویه یک حکومت ملی و مذهبی در ایران شکل گرفته بود که تا حدودی دارای اقتدار و انسجام بود. با این وجود در دوران قاجار و قبل از مشروطیت عناصر جدیدی وارد فرهنگ سیاسی ایران شد. این عناصر جدید به نوعی با فرهنگ سیاسی ایرانیان بیگانه بود و مفاهیمی چون دموکراسی، پارلمان و مشارکت اجتماعی برای ایرانیان که همواره در یک چارچوب حکومت تکساختی زندگی میکردند ملموس و قابلپذیرش نبود. در دوران مشروطیت برای نخستینبار ایرانیان تلاش کردند از زندگی در حکومت تکساختی رها شوند و به سمت یک جامعه دموکراتیک حرکت کنند. به همین دلیل در این دوران مفاهیمی چون «آزادی» و «دموکراسی» وارد فرهنگ ایرانیان شد. آزادی و دموکراسی از جمله مفاهیمی بودند که پس از انقلاب کبیر فرانسه در بین کشورهای اروپایی و سایر نقاط جهان اشاعه پیدا کرد. تا قبل از آن، این مفاهیم جایگاه مهمی نداشت و زیاد به آنها توجه نمیشد. همه این جوامع و جامعه ایرانی در این مقطع زمانی تلاش داشتند از یک جامعه اتوتراتیک و تکساختی به سوی یک جامعه دموکراتیک حرکت کنند. به همین دلیل مشروطه در ایران عمیقترین تأثیرات را از حیطه و آبشخور نظری عصر روشنگری و سپس انقلاب فرانسه پذیرفته است. در عصر مشروطه، نگاه قاطبه جامعه فکری ایران، بیشتر حول محور آزادیهای سیاسی است. در مواردی نیز شاهد طرح مباحثی درباره آزادی زنان در فضاهای اجتماعی است. فلسفه لیبرالیسم یا سرمایهداری، اصل را بر آزادیهای اجتماعی و اقتصادی میگذارد و به نوعی اساس زندگی انسان را بر آزادی او میپندارد. مفهوم آزادی در عصر مشروطه نیز بسیار متأثر از این نگاه غربی است. در این دوره به دلیل حضور جدی نگاه روشنفکری به مسائل اجتماعی، طرح موضوع آزادی نیز از نگاه غربی آن نشأت میگیرد. در نگاه بسیاری از مشروطهطلبان، حضور آزادی ارتباط محکمی با نبود استبداد دارد. مشروطهطلبان در پی آن هستند تا حقوق مردم را درباره آزادیهایشان به آنان گوشزد کنند و به همین دلیل، ثمرات دستیابی به آزادی را مطرح میسازند.
چرا این میل به آزادی زیاد طول نکشید و پس از مدتی دوباره استبداد رضاخانی در کشور به وجود آمد؟ آیا جامعه ایران فاقد رهیافتهای دموکراتیک بود یا اینکه بازیگران عصر مشروطه به خوبی از عهده ایفای نقش خود برنیامدند؟
هر دوی این مسائل در ظهور مجدد رضاخان موثر بود. به هر حال جامعه ایرانی به تازگی با برخی از مفاهیم دموکراتیک مانند آزادی یا مجلس آشنا شده بود. به همین دلیل جنبش مشروطیت زیاد قوام و دوام پیدا نکرد و با یک تندباد سیاسی از بین رفت. البته استبداد رضاخانی با استبداد ناصرالدینشاه یا مظفرالدینشاه تفاوتهایی داشت. استبداد رضاشاه تاحدودی مدرنتر از استبداد ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه بود. ضمن اینکه در این دوران، نظامیگری یا میلیتاریسم نیز در حکومت نقش مهمی ایفا میکرد. رضاخان همچنین به دنبال اصلاحات مدرن در جامعه رفت که شاهان قاجار چنین تفکراتی نداشتند. در اغلب تکاپوهای سیاسی، بعد از یک دوره ناهنجاری و آشوب و بینظمی، گفتمان جایگزین بهجای گفتمان غالب مینشیند و عملا با تغییر گفتمان قدرت، برنامه و اداره سیاسی کشور به گفتمان دیگری سپرده میشود. مشروطه به عنوان پادگفتمانی در مقابل گفتمان سلطنت قرار داشت. با این وجود، پادگفتمان مشروطه از خردهگفتمانهای مختلفی تشکیل شده بود. به بیان دیگر، نیروهای اجتماعی متنوعی در جنبش مشروطه دخیل بودند؛ روحانیان، منورالفکرها، انجمنهای سری، تجار و ایلات، همه در این نهضت نقش داشتند. اگرچه این امر به یک معنا نشاندهنده همسویی وسیع اجتماعی با این نهضت است، اما از منظری دیگر مشروطه پس از توفیق، باید همه این گروههای اجتماعی را راضی میکرد. هر یک از این جریانها گفتمان خاص خود را برای مشروطه در نظر داشتند. البته بین برخی از این دغدغهها همپوشانی وجود داشت، ولی در نهایت هر جریانی دغدغه خود را داشت. مشروطه در عمل بنیانهای قوام اجتماعی را بر هم زده بود، ولی چیزی درخور را جایگزین آن نکرد. در واقع جنبههای سلبی مشروطه، سلطنت قاجار را آماج حمله قرار داده بود. بیکفایتی محمدعلیشاه و بعدا احمدشاه نیز مزید بر علت شده بود. این امور قوام اجتماعی را دچار خدشه و عملا قدرت مرکزی را ضعیف کرد. در چنان شرایطی، ناامنی و بیثباتی همهگیر شده بود. بدیهی است که مردم ثبات را بر بیثباتی ترجیح میدهند. بنابراین وقتی رضاخان با قلدری تمام و با پشتوانه استعمار، علم برقراری ثبات را برداشت، کسی در برابر او ایستادگی نکرد. به بیان دیگر، ظهور رضاشاه پس از یک دوره بیثباتی رخ داد که جریان مشروطه در آن تأثیرگذار بود. اگرچه این بیثباتی از سوی دولتهای خارجی و به وسیله نفوذیهای آنان نیز تشدید میشد. هر نظام سیاسی، اگر دچار وضعیتی شود که از عهده مقابله با عناصر و عوامل اختلالآفرین برنیاید و گسترش آنان نظم اجتماعی و سیاسی را تهدید کند، دچار وضعیت بحرانی شده است. مشروطه نیز از این قاعده مستثنا نبود.
مجلس در دوران رضاخان چه نقشی در تصمیمگیری سیاسی داشت؟
رضاخان ترقی خود را برای گرفتن صدارت و پادشاهی از مجلس آغاز کرد. او اندکی بعد از اخذ وزارت جنگ به دنبال گرفتن وزنههایی در مجلس بود و در یک سیکل طولانیمدت، مجلس و مجلسیان را به یک جماعت بلهقربانگو بدل کرد که از خود اراده و استقلالی نداشتند و تنها به مجریان دستورات رضاشاه بدل شدند. این فرایند فرمایشی شدن انتخابات و مجلس تا زمان سقوط حکومت پهلوی اول و تبعید رضاشاه به آفریقای جنوبی به طول انجامید. در نتیجه رضاشاه از زمان آغاز حضور در صحنه سیاسی ایران با توجه به نقش و جایگاه مجلس، تلاش کرد تا با کمک نیروهای نظامی و قزاقهای تحت فرمان خود به دخالت در انتخابات بپردازد و افراد مورد نظر خود را وارد مجلس کند تا با در اختیار گرفتن قدرت تام به برکناری قاجاریه دست یابد. البته در این زمان برخی از نمایندگان چون سیدحسن مدرس حضور داشتند که با سیاستهای رضاخان مخالفت میکردند، اما در نهایت راه به جایی نبردند.
مجلس در دوران محمدرضا شاه پهلوی شکل مدرنتری پیدا کرد و تا حدودی به شکل مجالس کشورهای توسعهیافته نزدیک شد. با این وجود ترکیب مجلس تغییر پیدا کرد و به جای بازاریان، مالکان و روحانیون، طبقه متوسط جدید، بوروکراتها، تکنوکراتها و نظامیان وارد مجلس شورای ملی شدند. آیا این تغییر ترکیب و شکل مجلس توانست پاسخگوی مشکلات جامعه ایرانی در آن مقطع زمانی شود؟
مجلس شورای ملی که در زمان محمدرضا شاه تشکیل شد به نوعی شبیه مجالسی بود که در دوران رضاخان وجود داشت. دلیل این مساله نیز این بود که تصمیمات مجلس در نهایت باید معطوف به اراده شاه میبود و در غیر این صورت با مشکلات اجرایی مواجه میشد. با این وجود مجلس شورای ملی تفاوتهایی با مجلس در زمان رضاخان داشت که بیشتر شامل ظواهر و زرق و برق آن بود. در واقع مجلس شورای ملی به نوعی نسبت به مجالس گذشته مدرنتر شده بود اما دارای همان ساختارهای استبدادی بود. با این وجود سالهای ابتدائی حکومت محمدرضا شاه را به علت گشوده شدن فضای سیاسی، حضور گروهها و احزاب و توزیع قدرت بین نهادهایی چون مجلس، دربار، شاه، دولت و ارتش باید سالهای تمرین مجدد دموکراسی نام نهاد. در این مقطع زمانی جوی سیال در صحنه سیاست کشور پدید آمده بود که فعالیت سیاسی را برای احزاب و شخصیتهای سیاسی راحتتر کرده بود. در این مدت توزیع قدرت متمرکز بین نهادهای مذکور، محوریت نهاد سلطنت را تضعیف کرده و سبب تقویت مجلس شده بود. با این وجود مجلس در این زمان به کانونی برای رقابت داخلی و اعمال نفوذ افراد، احزاب و دربار و همچنین عناصر خارجی تبدیل شده بود.
کودتای۲۸مرداد چه نقشی در عملکرد مجلس داشت؟
پارلمان بعد از کودتای ۲۸ مرداد به نحو قابل توجهی قدرت سیاسی خود را از دست داد و نفوذ و اقتدار کارسازی نداشت. در سالهای بعد از کودتا، مجلس اقتدار نیمبند سالهای دهه بیست را از دست داد و به یکی از مجاری قدرت محمدرضاشاه تبدیل شد. پس از کودتا، شاه و دربار بهطور موثر در انتخابات مجلس دخالت کرده و با استفاده از شیوههای مختلف، در تعیین و گزینش داوطلبان مورد نظر و حذف افراد مستقل در انتخابات اعمال نفوذ میکردند. در حالی که در دهه بیست، مجلس از اقتدار بیشتری برای تحقق اهداف خود برخوردار بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه قدرت مجلس را تا حد یک نهاد تشریفاتی پایین آورد. محمدرضاشاه در این دوران از طرفی بر ضرورت تحقق دموکراسی غربی تأکید داشت و از طرف دیگر میخواست خود را پادشاهی مقتدر و سنتگرا نشان دهد؛ لذا پایبندی چندانی به اصول پارلمانتاریستی نشان نمیداد.
انقلاب ۵۷ و استقرار نظام جمهوری اسلامی چه تغییری در رویکرد مجلس در ایران به وجود آورد؟
انقلاب اسلامی تأثیر بسزایی در عملکرد مجلس به وجود آورد به شکلی که مجالس ابتدائی شکلگیری انقلاب بسیار قدرتمند عمل کردند. مجلس اول به شکلی قاطع عمل کرد که عدم کفایت رئیس جمهور را تصویب کرد. اتفاقی که دیگر در تاریخ معاصر ایران تکرار نشد. با این وجود عملکرد مجلس پس از مدتی به تابعی از تصمیمات جریانهای سیاسی تبدیل شد. هر چه از ابتدای انقلاب فاصله میگرفتیم نقش جریانهای سیاسی بیشتر در تصمیمات مجلس مشهود بود. مجلس در این مقطع زمانی به محل کشمکش دو جریان چپ و راست سیاسی تبدیل شد که اولتیماتومهای این جریانها سرنوشت نهایی مجلس را تعیین میکرد. دلیل این مساله نیز به ناآگاهی از قواعد دموکراسی و آشنا نبودن برخی سیاستمداران با مفاهیم دموکراسی بازمیگشت. فقدان جامعه مدنی پویا یکی از عوامل اصلی رقابت کورکورانه جریانهای سیاسی با یکدیگر است. نهادهای جامعه مدنی ممکن است با موانع و محدودیتهای متعددی مواجه باشند. برخی از این موانع، سابقهای «تاریخی» داشته و در «ساخت» اجتماعی ریشه دوانیده است و دسته دیگر، برآمده از کاستیها، تناقضات یا مشکلات اجرایی «قوانین» است. در جامعه ایران به دلیل قدرت بیش از حد دولت، منشأ مشروعیت اجتماعی نیز به جای ملت به دولت واگذار گردیده است. بدینترتیب، نهادهای جامعه مدنی مجبور هستند مجوز فعالیت خود را از دولت اخذ کنند. این فرایند معکوس، مشکلات عدیدهای به همراه داشته است. در حقیقت به جای اینکه دولت مشروعیت خود را از جامعه مدنی کسب کند، جامعه مدنی مجبور است تا زیر چتر دولت محدود شود و تحت نظارت دولت قرار گیرد. در نتیجه، قوانینی که در عرصه اجتماعی چه به صورت رسمی و چه غیررسمی وضع میگردند، معطوف به قدرت دولت بوده و از بالا اعمال میشوند.
نقش زنان در نهضت های آزادیخواهانه و همچنین نهاد پارلمان در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
همواره وضعیت اجتماعی زنان که نشات گرفته از تغییرات جامعه است، در دورههای مختلف تاریخی دچار تحول و با افت و خیزهای زیادی همراه بوده است. در اواخر دوره پهلوی امکان حضور، اشتغال و فعالیت بیشتر زنان در حوضههای مختلف اجتماعی و سیاسی میسر گردید. در جریان جنبشهای منجر به انقلاب اسلامی نیز حضور زنان بسیار فعال و گسترده بود. به همین دلیل زنان پس از انقلاب اسلامی با تجربه و آگاهی بیشتری پا به عرصه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی گذاشتند. با این وجود یکی از دلایل پایین بودن تعداد زنان نماینده آن است که تعداد داوطلبان زن برای حضور در رقابتهای انتخاباتی مجلس پایین بوده است. این امر باعث میشود نامزدهای زن مجلس، سلایق کمتری از رایدهندگان را پوشش دهند. تعداد نمایندگان زن از متغیرهایی است که بر میزان فعالیت آنها در صحن علنی مجلس یا حضور پررنگتر در کمیسیونهای تخصصی تاثیر میگذارد. در نتیجه بخشی از عملکرد کیفی زنان نماینده متاثر از تعداد کرسیهایی است که در مجلس شورای اسلامی به دست میآورند. یک علت دیگر برای پایین بودن آرای زنان به ویژه در شهرهای کوچک و غیر از پایتخت میتواند به نگاه و انتظارات مردم از نماینده به عنوان کارگزار حوزه انتخابیه در جذب امکانات مختلف دولتی برای آن شهر از طریق رایزنی با دستگاههای اجرایی مرتبط باشد که این امر را وظیفهای مردانه میدانند، در حالی که اگر وظیفه اصلی نماینده که همان تقنین و نظارت است مد نظر رایدهندگان قرار گیرد دیگر تمایز جنسیتی در تصمیم آنها و انتخاب نمایندگان نقش نخواهد داشت، یا به حداقل خواهد رسید. به هر حال یک واقعیت عینی که در جامعه ما به چشم میخورد سهم اندک زنان در تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی است. جهت تغییر این واقعیت عینی نیاز به ارائه رویکردی نو و اقدام مثبت سیاستگذاران و برنامهریزان کشور نسبت به حضور زنان در سطوح کلان تصمیمگیری است. آنچه مسلم است بدون آموزش و آگاهیبخشی و ایجاد حساسیت بین افکار عمومی نسبت به مساله زنان این نتیجه حاصل نمیشود.
ترکیب مجالس در ایران همواره متغیر بوده و طبقات اجتماعی همواره واکنش متفاوتی نسبت به انتخابات مجلس بروز میدادند. در برخی مقاطع قاطبه اصلی نمایندگان مجلس را بازاریان و روحانیون تشکیل میدادند و در برخی از مقاطع طبقه متوسط جدید نقش تعیینکنندهای در وضعیت مجلس ایران داشته است. دلیل این تغییر رویکردها چیست؟
این مساله نیازمند نگاهی تاریخی و جامعهشناختی است. در زمانهایی که بازاریان و مالکان در مجلس نقش مهمتری ایفا میکردند جامعه ایران حالت سنتی داشت و به همین دلیل اینگونه مناصب سنتی از جایگاه بالاتری در میان مردم برخوردار بودند. تصمیمات اینگونه مجالس نیز بیشتر اقتصادی و معیشتی بود. نمونه بارز این وضعیت در دوران حکومت رضاخان در ایران وجود دارد. با این وجود در برخی از مقاطع تاریخی به مانند دهه۱۳۴۰طبقه متوسط جدید و تحصیلکردگان فرنگ رفته وارد مجلس شورای ملی شدند و نقش اصلی را در تصمیمگیریهای مجلس بازی میکردند. در این مقطع زمانی به دلیل اقدامات شبهمدرن محمدرضا شاه فرصت و فضا برای این افراد بیشتر مهیا بود. البته بسیاری از این افراد با کمک حکومت برای تحصیل به خارج میرفتند و پس از مدتی که به کشور بازمیگشتند در جهت همسویی با سیاستهای حکومت رفتار میکردند. با این وجود در جمهوری اسلامی ترکیب مجلس تا حدودی از حالت یک بعدی خارج شد و به مرور زمان امکان حضور اغلب اقشار مختلف مردم در مجلس فراهم شد. دلیل این نوسانهای تاریخی را باید در فقدان احزاب و همچنین فرصتطلبی برخی از چهرههای سیاسی جستوجو کرد. نکته دیگر اینکه رفتار سیاسی مردم ایران تابعی از تصمیمها و توصیههای احزاب و گروههای سیاسی نیست. موارد متعددی را میتوان نام برد که مردم خلاف نظر و راهنمایی احزاب و گروهها عمل کردهاند. طبقات متوسط جامعه بیشتر تحت تاثیر احزاب و نگاهشان معطوف به گروههای سیاسی است.پارلمان در ایران به نوعی از فقدان تحزب رنج میبرد.
چرا پارلمان در ایران از فقدان تحزب رنج میبرد؟دلیل اینکه احزاب نمیتوانند در ترکیب و چینش مجلس تأثیرگذار باشند چیست؟
نبود احزاب سیاسی منسجم و نظاممند در مجالس ایران باعث بروز مشکلاتی همچون غیرقابل پیشبینی بودن تصویب یا عدم تصویب یک طرح یا لایحه و رایگیری مبتنی بر احساسات، عدم بهرهمندی طرحها و لوایح از نظرات کارشناسان و نخبگان حزبی و در نتیجه زیانبار شدن اجرای طرحها و لوایح شده است که مجموع آنها میتواند از کارآمدی هرچه بیشتر مجلس بکاهد. هر زمان که احزاب سیاسی در مجالس قانونگذاری فعال نباشند، شفافیت در ساختار سیاسی از بین خواهد رفت و ارتباط میان رایدهندگان و نمایندگان سخت خواهد شد. اگر احزاب در مجلس وجود داشته باشند، دیگر بنبست و تعارضی وجود نخواهد داشت و اساسا یکی از دلایل پایدار ماندن نظامهای پارلمانی، وجود احزاب است. مجلس بدون احزاب سیاسی به مثابه محل نفوذ قدرت و دیدگاههای متفاوت و پراکنده به همان تعداد اعضای تشکیلدهنده مجلس خواهد بود که در فضایی از بینظمی به اعمال نفوذ و جلب منافع میپردازند. احزاب از ابتدای انتخاب اعضای مجلس تا حضور آنها در داخل مجلس نقش سازنده و تعیینکننده را بازی میکنند. در کشورهای توسعهیافته احزاب سیاسی نقش بیبدیلی در فعالیت، عملکرد و هدایت مجلس دارند. در اینگونه کشورها احزاب پس از معرفی نامزدهای انتخاباتی با برنامهها و تعهدات حزبی که بر نمایندگان اعمال میکنند پاسخگو بودن آنها را به رایدهندگان خود بیش از پیش ضروری ساخته و نماینده را مکلف و موظف به ادای وظیفه نمایندگی خویش میکنند. نقش احزاب در بهبود فرایند سیاستگذاری و تصمیمگیری در مجلس بسیار حائز اهمیت است. احزاب همانطور که در بیرون از پارلمان نقش تنظیمکننده و سامانبخشی را دارند در درون پارلمان نیز به فرایند تصمیمگیری و سیاستگذاری ثبات و شفافیت میبخشند. در واقع نقش احزاب را نباید فراخواندن افراد برای رایدهی و مشارکت شهروندان در انتخابات دانست، بلکه اهمیت اصلی احزاب، عمدتا ناشی از نقش آنها در ایجاد ارتباط میان رایدهندگان و دغدغهها و مطالبان آنها با فرایندهای سیاستگذاری و تصمیمسازی درون مجالس قانونگذاری است. هر مجلس قانونگذاری، سازمانی پیچیده با معمولا چند صد عضو است که اگر بخواهند نمایندگان فعالی برای جامعه خود باشند و در تدوین خطمشیهای عمومی هم فعالانه مشارکت جویند، باید میان آنها هماهنگی کاری دقیقی برقرار شود. لذا یکی از دلایل وجود احزاب سیاسی در دموکراسیهای مدرن غلبه کردن و فائق آمدن بر دشواریهای اقدام دسته جمعی بوده است. احزاب در کشورهای توسعه یافته از طریق ایجاد سازوکارهای نهادی، معضلات فرا روی اقدام دسته جمعی را مرتفع کرده و با فراهم کردن امکان نظارت بر عملکرد اعضای حزب تضمین میدهند که اعضا حقیقتا در راستای هدف جمعی مشترک اقدام کنند. در اکثر کشورهای اروپایی از جمله در انگلیس و آلمان، نمایندگان حزب مکلف میشوند که بهطور دسته جمعی و در تبعیت از سیاستهای حزب در تصمیمگیریها شرکت کنند. با چنین کارویژههای متعدد و مهمی است که احزاب میتوانند در مجالس، قانونگذاری انجام دهند. بیشک فقدان تحزب در یک کشور و نبود نظام حزبی شفاف و عدم انتخاب نمایندگان پارلمان بر اساس یک نظام حزبی کارآمد، میتواند کارآمدی مجالس را تحت تاثیر قرار داده و در روند کارکرد آنها اخلال ایجاد کند.