که راه آه، همین آسمان غمگین است
گذشت عمر و نبستم ز باغ و گل طرفی
که حال سوته دلان در جهان، نه جز این است
ز بیوفایی دوران و دست گلچینش
دل شکسته من، لاله زار خونین است
به زندگانی دنیا که شهد آن تلخ است
دمی که میگذرد با حبیب، شیرین است
چو عشق، مایه ایجاد آدمی و پری است
اگر تو عشق نورزی، خلاف آیین است
مگو که عشق، غم انگیز و درد آلود است
که درد عشق و غمیار، شهد آجین است
دلم «علی» که همه جلوهگاه دوست بود
رهین مرحمت و عشق یار دیرین است
زبخت نیک و موافق، حبیب و مونس ما
به بوستان جهان، خود گل است و گلچین استش