یادداشت سردبیر دفاعیه… علیرضا خانی

 

حادثه شگفتی که در بیمارستان خمینی‌شهر از توابع اصفهان رخ داد و بخیه چانه پسر بچه‌ای را، به خاطر نداشتن پول، دوباره کشیدند، احساسات عمومی را جریحه‌دار کرد.
ماجرا از این قرار بود که پسربچه‌ای چهار ـ پنج‌ساله را که چانه‌اش شکافته شده بود، به بیمارستان می‌برند. پرستار به دستور پزشک بر چانه‌اش بخیه می‌زند و چون مادر بچه، پول نداشته که پرداخت کند، پرستار به دستور پزشک بخیه از چانه‌اش می‌کشد!
پس از انتشار این خبر، برخی گفتند که در انتشار واقعه مبالغه شده و مثلاً هشت بخیه نبوده، بلکه دو بخیه بوده و با رضایت مادر بچه این کار رخ داده است و… اما موضوع، تعداد بخیه‌ها یا حتی موافقت مادر کودک نیست. موضوع ریشه‌های عمیق و تلخی دارد که از دو منظر می‌توان تحلیل کرد.
اول ـ چه شده است که جامعه پزشکی ما که باید مروج اخلاق و معلم مردمداری و الگوی تکریم خلق باشد، به چنان وادی‌ای افتاده است که دست پروردگان جوانش، دست به چنین رفتار شرم‌آوری می‌زنند. به عبارت دیگر، چرا اخلاق در جامعه و آن هم در تحصیلکردگان و مدعیان جامعه تا این پایه سقوط کرده است؟
چه شده است که «دکتر مرتضی شیخ» دیگر متولد نمی‌شود.
می‌دانید دکتر مرتضی شیخ کیست؟ دکتر مرتضی شیخ ( ۱۳۵۵ ـ ۱۲۸۶) متولد مشهد است. پزشک حاذقی بود که چند مطب داشت که همه‌اش در جنوب‌شهر بود. فقط یک موتورگازی داشت. با موتورگازی راحت به کوچه پس کوچه‌های تنگ برای مداوای مریض‌ها می‌رفت. هر روز صبح قیمت سبزی‌ها را یادداشت می‌کرد تا بر حسب تمکن مریض‌ها به آنان دستور غذایی بدهد. دکتر مرتضی شیخ منشی نداشت. در ورودی مطب صندوقی فلزی داشت که مردم هر سکه‌ای که خودشان می‌خواستند در آن می‌انداختند. محله فقیرنشین بود و مردم، بعضاً سکه‌ای نداشتند. برای این‌که شرمنده نشوند و برای این‌که از صندوق صدایی بیرون بیاید، درهای نوشابه چکش‌کاری شده و تخت را در صندوق می‌انداختند تا صدایی از آن برخیزد…
شبی دیرهنگام، دوستی ناغافل وارد مطب دکتر شیخ شد. دید هیچ مریضی نیست و دکتر در دستشویی مشغول شستشوی چیزهایی است. جلو رفت. دکتر چه می‌شویید؟ این‌ها درهای نوشابه است؟
دکتر شیخ گفت: بله. خیلی از مردم این جا که فقیر هستند درهای نوشابه در صندوق می‌اندازند و من شب‌ها، این درها را شستشو می‌دهم تا آلوده نباشد و دور و بر مطب روی زمین ‌می‌ریزم تا فردا بیماران از همان‌ها استفاده کنند…
این‌ها، نسل دکتر شیخ‌ها و دکتر قریب‌ها و … بودند که منقرض شدند و اکنون جامعه پزشکی ما باید شاهد بخیه کشیدن از چهره فقیر کودک معصوم باشد و اسیدپاشی پزشک بر چهره دیگران (اتفاقی که پارسال افتاد) و…
جامعه پزشکی ما باید بنشیند و ببیند که چه آمده است بر سر حرفه پزشکی که پزشکان ما ـ بسیاری‌شان ـ تبدیل به ماشین پول شمار شده‌اند و شرکت مقاطعه‌کاری ! و همین که کسی، حرفی، سخنی و نقدی کند، یکصدا فریاد برآورند که وامصیبتا، واتوهینا… و تهدید کنند که شکایت می‌کنیم،‌ اعلام جرم می‌کنیم! نظام پزشکی داریم… ! مگر نظام پزشکی خلق شده است که زبان منتقدان را از بیخ برکند؟ کجای دنیا، یک حرفه و شغل، تبدیل به چنان امر مقدسی می‌شود که کسی یارای نقدی بر آن نداشته باشد؟
آن هم با این همه عیب و نقص و بیماری و بی‌اخلاقی که همگان به چشم می‌‌بینند؟ کجای دنیا پزشکان ـ البته برخی‌شان ـ با این حجم از درآمد، هیچ مسئولیتی نمی‌پذیرند و اگر مریض مُرد، می‌گویند عمرش به دنیا نبوده است و اگر زنده ماند به اندازه پول خونش باید دستمزد طبیب و هزینه بیمارستان دهد؟
کجای دنیا پزشکان حق خود می‌دانند که برج بسازند و بنز سوار شوند و میزان مطالعه‌ ماهانه‌شان در حد مطالعه دفترچه حساب بانکی و قبض برق مطبشان باشد؟
این حرف‌ها، درد است. اعلام جرم علیه جامعه پزشکی نیست. اعلام همدردی با پزشکان شریف و بزرگوار و با کرامت و ایثارگری است که گمنام و بی‌ادعا، جان و جوهر وجودی‌شان را در خدمت به خلق و علاج دردها و آلام مردم محروم هزینه می‌کنند و دنبال برج و بارو و تلنبارکردن سرمایه و ملک و ویلا نیستند و بلکه آن‌جا که لازم است، از جیبشان هم برای مریض می‌گذارند و منتی هم بر خلق خدا ندارند و این را وظیفه انسانی و امانت الهی می‌دانند که بر عهده‌شان قرار گرفته.
این نوشته اعلام همدردی با همه پزشکان شریف و وارسته‌ای است که از شنیدن خبر خمینی‌شهر، عرق شرم بر پیشانی‌شان می‌نشیند و پاهایشان از خجالت هم صنفی با آن پزشکان، سست می‌شود…
همدردی با آن پزشکانی است که اعتبار حرفه پزشکی از نام آنان برمی‌خیزد نه کسانی که با نام پزشکی به زرگری و صندوق‌داری مشغولند…
سازمان نظام پزشکی، به‌عنوان تشکل غیرتمند جامعه پزشکی کشور، به جای اینکه مترصد بنشیند تا هر کس از جامعه پزشکی کمترین انتقادی کرد خدای ناکرده او را تهدید به شکایت کند و هر قلمی که در قبح اعمال برخی پزشکان به حرکت درآمد، تهدید به شکستن کند، باید در حمایت از اعتبار و شان و شرافت همه پزشکان فاضل و فاخر و با شرافت که حرفه پزشکی را کیسه‌ای برای زراندوزی نکرده‌اند، خود پا پیش گذارد و چاره‌ای بیندیشد و پیوند میان این حرفه با زراندوزی و انواع بی‌اخلاقی‌های مرسوم را برکند و نگذارد که فرهنگ مسلط جامعه پزشکی به سوی پول‌محوری محض و بخیه‌کشیدن از چهره طفل بی‌پول و مریض‌فروشی و عمل‌های جراحی غیر ضروری و زیرمیزی و تلفن پزشکان از اتاق عمل به بانک قبل از بیهوشی مریض و … هزار و یک مصیبت دیگر کماکان حرکت کند تا حاصل چنین فرهنگی، تربیت پزشکی نشود که چنان بی‌اخلاقی شرمباری را در خمینی‌شهر مرتکب می‌شود و اعتبار و آبروی جامعه پزشکی را به بازی می‌گیرد. نظام پزشکی، به جای شکایت از امثال مهران مدیری بدبخت باید از پزشکان بی‌اخلاق و هنجارشکن و پول‌اندوز و بی‌مسئولیت، شکایت کند و فقط با این شیوه است که می‌تواند جامعه پزشکی را از انواع آسیب‌ها و آلودگی‌ها دور و اعتبار و شأن آنان را حفظ کند، نه با گرفتن یقه منتقدان…
لازم است که نظام پزشکی به میدان آید و باب نقد این صنف را ـ که سلامت جامعه را به دست دارند ـ‌ بگشاید و از همه صاحبنظران برای زدودن آثار اخلاق‌گریزی و مادیگرایی و بی‌تعهدی از دانش و حرفه‌ای که شایسته است با شأن‌ترین حرفه‌های جامعه باشد،‌کمک گیرد. با کتمان مسائل موجود در حرفه پزشکی، هرگز نمی‌توان راهی برای علاج آنها یافت. وقتی همه چیز کتمان شود، یک روز اسیدپاشی پزشک رخ می‌دهد، یک روز کلاهبرداری پزشک اتفاق می‌افتد، یک روز رها کردن مریض در بیابان‌های آن سوی بهشت زهرا و یک روز کشیدن بخیه‌ی تازه از چهره کودک معصوم و فردا معلوم نیست چه اتفاقی، آبروی جامعه پزشکی را به خطر بیندازد. قطعاً، در نظام پزشکی ما، هستند افراد فرهیخته و دلسوز و درد آشنایی که قبل از این که اتفاقات ناگوارتری بیفتد، برای علاج همه دردها و بیماری‌های جامعه پزشکی، همت کنند …
دوم ـ اما منظر دوم تحلیل به هیچ روی کم‌اهمیت‌تر از منظر اول نیست. پدر و مادر کودک هر دو شاغل بوده‌اند اما صد هزار تومان پول نداشته‌اند … این درد بزرگی است. اینجا همه مسئولان اقتصاد کشور در طول سالیان باید پاسخگو باشند که این چه نظام اقتصادی‌ای است که چنین حد از نابرابری را به جامعه وارد کرده است؟ چرا نباید والدین یک کودک که شاغل هم هستند، از تمکن پرداخت صدهزار تومان (یعنی ۳۰ دلار) برخوردار باشند؟
این چه نسبت ناعادلانه‌ای از هزینه ـ درآمد نزد شاغلان پایین‌دست جامعه است که تا این حد تهی‌دست مانده‌اند که لابد، نیازهای ضروری دیگرشان بر زمین مانده که هزینه درمان کودک‌شان هم اولویت ندارد؟ آیا ما در برابر این اقشار مسئول نیستیم؟ این نابرابری درآمدی چگونه به جامعه تحمیل شده است؟ آیا این کرامت انسانی‌ای است که وعده داده بودیم؟
زخمی که بر چهره کودکی نشسته است، بالاخره التیام می‌یابد، اما آنچه را باید مرهم گذارد و درمان کرد زخم‌ بزرگی است که بر چهره اخلاق و عدالت و مدیریت جامعه نشسته است. تا آن زخم‌ها خوب نشود، این قصه ادامه خواهد داشت 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *