برای آنکه به ایرانیان هشدار دهیم؛ کاش با این کالای یک میلیارد تومانی مجسمه می‌ساختیم!

فروش کالایی که یک میلیارد تومان ارزش داشته به ۳۰ میلیون تومان را تنها با لغت «فاجعه» می‌توان توصیف کرد. فاجعه‌ای که هرچقدر بزرگ باشد در قیاس با فاجعه بزرگ پنهان شده پشت آن، قابل چشم پوشی‌ست!

به گزارش «تابناک اجتماعی»، یک ناشر در آخرین روز از هفته گذشته کتاب‌هایش به ارزش یک میلیارد تومان را در ۱۳ خاور روانه کارخانه خمیرسازی کرد تا تنها ۳۰ میلیون تومان عایدش شود. این خبری است که ساعاتی پیش روی خروجی برخی خبرگزاری ها و سایت های خبری قرار گرفت و همه رو شوک زده کرد.

بر اساس این گزارش، این انتشارات که در گروه پزشکی مشغول به کار است، وقتی از فروش حجم انبوهی از کتاب های سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ خود به طور کلی مایوس شد و رایزنی هایش برای بهره برداری احسن از این محصولات به شکست انجامید، ترجیح داد همه این کتاب ها را به صورت کیلویی به کارخانه تولید خمیر کاغذ بفروشد و به ازایش ۳۰ میلیون تومان ناقابل دریافت کند. 

این اتفاق در حالی رخ داده که ارزش این کتاب ها یک میلیارد تومان برآورد شده بود. یعنی بیش از ۳۳ برابر عایدی این انتشارات از فروش کیلویی این محصولات به بازیافت کاغذ. یعنی فروش هر خاور کتابِ دست نخورده به قیمت کمتر از ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان؛ انگار نه انگار که درباره محصولی فرهنگی سخن می‌گوییم که در تمثیل، ارزشش وصف ناشدنی است.

اما تلخ تر از فروش این کتاب ها از قرار کیلویی ۶۵۵ تومان، اظهارات مدیر این انتشارات در این باره است. او در این باره گفته: این نخستین بار نیست که دست به چنین اقدامی می‌زنیم و البته همکارانمان هم چنین تجربیاتی دارند. بعد از فروش آن کتاب ها در انتهای هفته قبل برای خمیر شدن، این هفته هم چنین کاری خواهیم کرد. اکنون اگر سری به انبار انتشارات ما بزنید‌، خواهید دید که تمامی کتاب‌ها مرتب به روی هم چیده شده و تا ارتفاع ۶ متری بالا رفته‌اند.
 

 
تندیسی در کشور فنلاند تحت عنوان «بخوان، حتی اگر در حال غرق شدن هستی!»

 

تندیسی در کشور فنلاند تحت عنوان «بخوان، حتی اگر در حال غرق شدن هستی!»

 

 

 

 

وی افزوده: کتاب‌های حوزه پزشکی بسیار سریع تغییر می‌کنند،‌ اما این به معنای این نیست که کتاب‌های مانده در انبار ما قابل استفاده نبوده‌اند،‌ ما تمام تلاشمان را برای اینکه بتوانیم این کتاب‌ها را با بهای بسیار پایین‌تر برای استفاده مخاطبان ارائه کنیم،‌ کردیم‌. برای نمونه در دوره وزارت خانم دکتر دستجردی در وزارت بهداشت‌، نامه‌ای نوشتیم، با در نظر گرفتن اینکه در شبکه‌های بهداشت ـ درمان و درمانگاه‌های وزارت بهداشت در سراسر کشور هیچ کتاب پزشکی و علمی موجود نیست. ما در نامه ذکر کردیم که خرید این کتاب‌ها هزینه اندکی را برای شما ایجاد می‌کند و با وجود انتشار ورژن‌های جدید کتاب‌ها هنوز قابل استفاده هستند. اما هیچ گاه از هیچ وزیری هیچ  پاسخی دریافت نکردیم.

مدیر این انتشارات در ادامه در پاسخ به اینکه شاید علت عدم ورود وزارت بهداشت تغییر کتاب‌ها در نمونه‌های جدید باشد، گفته: کسی منکر این نیست‌، اما مگر ما علم بروز را در شبکه بهداشت و درمان داریم؟ یا بودجه وزارت بهداشت اجازه خریداری آن را می‌دهد؟ البته نامه مشابهی هم به وزیر فعلی زدیم حتی اعلام کردیم که بهای کاغذ خام کیلویی تقریباً‌ 3 هزار تومان است،‌ اما شما کیلویی دو هزار تومان کتاب‌ها را خریداری و برای شبکه‌های بهداشت و درمان، درمانگاه‌های تحت پوشش وزارت بهداشت در سراسر کشور و… بفرستید. اما پاسخی دریافت نشد.

در ادامه این گفت‌وگوی تفصیلی، مدیر انتشارات برای اینکه نشان دهد کتاب‌های امحا شده قابل استفاده بوده‌اند، برخی از عناوین آن‌ها را برشمرده و از فقدانشان در شبکه‌های بهداشت و درمان سخن گفته، بعد به مشکلاتی مانند توزیع کتاب های افست در بازار و فراگیر شدن ایبوک ها و… اشاره کرده، از اهدای برخی از این کتاب ها به دانشجویان و یا ارسالشان به کشور افغانستان خبر داده و دست آخر از بی پاسخ ماندن پیشنهاد اعطای کتاب ها توسط مسئولان یاد کرده است اما ظاهرا فراموش کرده به علت اصلی ماجرا اشاره کند!

علت اصلی این ماجرا را باید در گریزان بودن ایرانیان از کتاب خوانی جست‌وجو کرد؛ آفتی بسیار بزرگ که نه تنها گریبان عموم ایرانیان را گرفته، که رسوخ آن در جامعه دانشگاهی نیز مشهود است. در میان طیفی که می‌بایست کتاب خواندن عادت روزمره و ترک ناشدنی شان باشد اما اغلب ترجیح می‌دهند جزوه‌ای مختصر را، آن هم شب امتحان بخوانند و در زمان های دیگر با شیوه های دیگر گذران وقت کنند.

این را می‌شود از شمار کتاب فروشی هایی که هر سال تغییر شغل می‌دهند هم فهمید. کتاب فروشی هایی که ورشکست شدنشان با ورشکست شدن ناشران عجین است و طرح های صد من یک غازی که برای رهایی شان از زوال مطرح می‌شود هم هرگز جامه عمل نمی‌پوشند. بنگاه هایی که برچیده شدنشان به چشم کسی نمی‌آید که اگر می‌آمد، حاضر بودیم برای تداوم کارشان به آب و آتش هم بزنیم و کاری کنیم محصولاتشان سهمی در سبد خانوار داشته باشد نه اینکه به راحتی هر چه تمامتر خمیر شوند.

بر این اساس است که دلمان می‌خواهد از مسئولان شهری بخواهیم جایی در معابر و میدان های شهرهایمان در نظر بگیرند و برای خرید کتاب هایی که قرار است خمیر شوند، داوطلب شوند بلکه بتوان با پشته کردن این محصولاتِ بیمشتری در آن مکان ها، مجسمه ای ساخته شود که یادآور پشت کردن ایرانیان به «یار مهربان» است؛ مجسمه همان یار مهربانی که دانا و خوش زبان است، گوید سخن فراوان، با آنکه بی زبان است!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *