مبادلات فرهنگی ـ فلاحتی ایران و هند دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش پنجم
در زمان او(زینلشاه کبیر) ترکان (یعنی مسلمانان) در برابر اعجاب هندوان، برای نخستین بار باروت، آتشبازی، کاغذ، تقطیر الکل و غیر آن را شناساندند. مظاهری در توضیح کلمه ترک میافزاید: در اصطلاح هندوستان، تا قبل از ظهیرالدین بابُر، مسلمانان را ترک میگفتند؛ اما بعد از وی آنان را مغولان خواندند. هنوز در بمبیی و دهلیکهنه «مغول محله» به معنای محله مسلمانان است.۳۳ زینالعابدین با سلطان ابوسعید (از شاهان تیموری خراسان ۸۵۵ تا ۸۷۲ق)، روابط دوستانهای داشته و هدایایی بین آنان مبادله شده است. در زمره هدایای ابوسعید از خراسان برای زینالعابدین «اسپان تازی و شتران بُختی» و در شمار ارمغانهای وی برای ابوسعید «خروارها زعفران، قرطاس (کاغذ)، مُشک، شال، کاسههای بلورین و غرائب کشمیر» بود.۳۴
***
هندیان خوش اقبال از هجوم هولناک مغولان مصون ماندند؛ آنان نه تنها جان به سلامت بردند، بلکه با فرار بسیاری از خاندانهای متمول و دولتمند، صاحبان حرفه و فن، دانشمندان رشتههای مختلف از ماوراءالنهر و خراسان قدیم به این سرزمین بستری برای اعتلای دانشها و انتقال فرهنگ ایرانی و رواج زبان فارسی در هند فراهم آمد. در این راستا فراریان ماوراءالنهر و خوارزم نقش پراهمیتی داشتند؛ اما در حمله چنگیز میلیونها ایرانی شوربخت قتل عام شدند، شهرها و روستاهای بسیاری ویران گردید، بنیادهای تولید و تجارت، مخصوصاً تأسیسات کشاورزی و آبیاری و همه منابع تولیدی بهکلی از میان رفت و ایران شاهد تیرهترین روزهای تاریخ خود بود. در این فتنه و بلای عظیم بشری اکثر دانشمندان و صاحبان علوم و فنون در رشتههای مختلف از پای درآمدند، جمعی از آنان که توانی داشتند، به هند و روم گریختند و آنها که زنده ماندند، سخت در ماتم عزیزان بودند یا سر در کوه و بیابان گذاشته، از رستنیها و ریشه گیاهان سدّ جوع میکردند. در چنین اوضاع و احوالی هیچکس حال و شوقی برای ارائه و کسب دانش و فنون نداشت، به علاوه همه نوشتهها و منابع و متون کهن پیشین تقریباً بهکلی از بین رفته بود و معدود آثاری که نسخی از آنها در هند یا دیگر بلاد یافت میشد، در دسترس نبود. از طرف دیگر فقر عظیم فرهنگی، بیایمانی، قساوت بیحد و موهومپرستی مفرط تاتاران موجب شد که سطح دانش و بینش، معرفت و اخلاق جماعات زنده مانده ایرانیان به شدت افول کند و در عوض جهل، خرافات، اعتقاد به سحر و جادو در افکار عمومی ریشه دوانید که طعم تلخ ثمرات آن پس از قرنها هنوز هم در کام کثیری از ملل تحت سیطره مغولان باقی است.۳۵ در واقع ملت ایران ـ با آن تمدن درخشان در عهد باستان و سهم بسیار عمده و مهمی که در شکلگیری و توسعه بنیادهای فرهنگ و مدنیت اسلامی داشت، پس از هجوم مغولان چنان گرفتار ضعف علمی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گردید که دیگر نتوانست گذشته باشکوه خود را بازیابد، و توفیق نیافت چونان گذشته هزاران دانشمند در رشتههای مختلف علوم، فنون، هنر و ادبیات ـ که بسیاری از آنان مایه مباهات جهان اسلام و برخی از مفاخر جامعه بشری به حساب میآیند ـ در دامان خود پرورش دهد.
فتنههای مغولان استمرار داشت و بسیاری از شهرها و آبادیهای نیمهویران از میان رفت و تنها نامشان در صفحات تاریخ برجای ماند. هنوز رنجهای ایرانیان فروکش نکرده بود که بلای دیگری نازل شده و تیمور ـ که از جانب مادر نسبت به خاندان چنگیز داشت ـ در سال ۷۸۲ق به ایران حمله کرد و ویرانیهای فراوان و کشتارهای انبوه به بار آورد؛ مثلاً اسفراین را از بنیاد برافکند یا در اصفهان به قولی ۲۰۰هزار نفر را قتل عام کرد. اما این بار هندیان از گزند مصون نماندند؛ زیرا تیمور در مسیر تسخیر هند، ۱۰۰هزار نفر را اسیر کرد و در نزدیک دهلی سرشان را برید؛ چند روز بعد قتل عامی در دهلی به راه انداخت که در مقابل سر بریدنهای فجیع پیشین ناچیز بود!۳۶ تیمور باغبانان و کشاورزان ماهر، هنرمندان، معماران و صاحبان فنون را از بلاد مختلف ایران به سمرقند برد.۳۷ او مسجد عظیم سمرقند و کاخباغهایی به سبک ایرانی، به تقلید از باغهای شیراز و دیگر شهرها، در سمرقند احداث کرد (همچون باغ شمال، باغ ارم، باغ بهشت، باغ چنار، باغ دلگشا، باغ نو، باغ جهاننما، باغ نقش جهان، باغ تخت قراچه و باغ قراتوپه)؛ به علاوه کمربندی از باغ ساخت و نام شهرهای معروف اسلامی (از قبیل قاهره، دمشق، بغداد، سلطانیه و شیراز) را بر آنها نهاد. این باغها شهر سمرقند را احاطه کرده بودند.۳۸
پس از تیمور، فرزندش شاهرخ در عمران و آبادی ویرانیها کوشید و همسر او گوهرشادآغا مدرسهای در هرات و مسجدی در مشهد بنا کرد. در پی آن شاهزادگان تیموری، اگرچه در توسعه فرهنگ ایرانی و زبان فارسی مؤثر بودند، اما جنگ و ستیزهایشان با یکدیگر مایه ویرانیها و کشتارهای زیادی گردید. در عوض سلاطین مغولی هند، که از اخلاف تیمور بودند، طی ۳۴۳ سال حکمرانی (۹۳۲ تا ۱۲۷۵ق) علاوه بر ترویج زبان فارسی، در تبادلات فرهنگی و فلاحتی بین ایران و هند نقش بارز و نمایانی داشتهاند.
مؤسس این سلسله ظهیرالدین محمد بابُر پسر عمر شیخ، نبیره میرانشاه بن تیمور گورکانی (حکومت: ۸۹۹ تا ۹۳۲ق)، ابتدا فرغانه و سپس سمرقند و بخارا و دیگر نواحی ماوراءالنهر را در فاصله سالهای ۸۹۶ تا ۹۰۹ق، به تصرف درآورد؛ اما در سال ۹۰۹ از ازبکان شکست خورد و به کابل رفت و بخشهایی از افغانستان کنونی و شرق ماوراءالنهر را تسخیر کرد. در سال ۹۱۷ق، به پشتگرمی شاه اسماعیل صفوی، سمرقند و بخارا را از ازبکان بازگرفت و در سال ۹۳۰ق به تسخیر هندوستان پرداخت و سلسله بابُری یا بابریان (مشهور به سلاطین مغولی، گورکانیان یا تیموریان) هند را بنیاد نهاد و شهر آگره را پایتخت قرار داد.۳۹ از این پس مبادلات بین ایران و هند رو به فزونی گذاشت، به طوری که در دوره سلاطین بابُری هزاران دانشمند و متخصص در رشتههای مختلف علوم، فنون، هنر، ادبیات و شعر، پزشکی، کشاورزی و بازرگانی از ایران به هند رفتند و بسیاری از آنان مقیم شدند. خیلی از مهاجران ایرانی یا فرزندانشان به مقامهایی شامخ و مؤثر درباری، لشکری و کشوری دست یافتند. آمد و شدهای انبوه ایرانیان به هند در دوره صفویه تا پایان دوره قاجاریه همچنان استمرار داشت.
پادشاهان گورکانی بدان لحاظ که اصلاً اهل خراسان و ماوراءالنهر بودند، در محاورات و نوشتههای خویش از خاستگاه خود (خراسان قدیم) با عنوان «ولایت» یاد میکردند و اشخاص، کالاها و محصولات منسوب به آن سامان را «ولایتی» میگفتند.۴۰ این اصطلاح در بین ایرانیان بهویژه خراسانیهای مقیم هند متداول بود ظاهراً برخی از خانوادههای کنونی که نام فامیلی «ولایتی» دارند، از تبار همان مهاجران ایرانی آن روزگارند.
باری، مطابق قول جهانگیر(نبیره بابُر) در سال ۱۰۲۰ق، پس از استقرار بابُر در شهر آگره «بر طرف شرقی آب جمنه، زمینی خوش انتخاب کرده چهارباغی احداث…. و نام آن ]را باغ[ گلافشان فرمودند».۴۱
ادامه دارد
پی نوشتها:
۳۳٫ علی مظاهری، جاده ابریشم، ترجمه ملک ناصرنوبان،تهران، پژوهشگاه، ۱۳۷۲، ص۹ـ ۱۰۸٫
۳۴٫ نظامالدین ملاصمد مقیم هروی، طبقات اکبری، کلکته، ۱۹۵۳م، ج۳، ص۴۶۳؛ حسامالدین راشدی، تذکره شعرای کشمیر،کراچی، ۱۳۴۶، ص ۱۳۱۸؛ محمد قاسم هندو شاه استرابادی، گلشن ابراهیمی (تاریخ فرشته)، لکهنو، ۱۸۶۳م ر ۱۲۸۱ه، مقاله دهم، ص۶۰٫
۳۵٫ ابریشمی، همان کتاب، ص۸-۳۵۷٫
۳۶٫ دایرهالمعارف فارسی، ج۱، ص۲۵۱، ذیل «امیر تیمور».
۳۷٫ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶، ج۱، ص۳۲۰؛ کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، ۱۳۴۴، ص۲۸۵ (کلاویخو ضمن اشاره به انتقال «هنرمندان و برجستگان» توسط تیمور به سمرقند، از کشت شاهدانه و بَزرَک در پیرامون سمرقند، که تا عصر تیمور سابقه نداشته، خبر داده است)؛ ادوارد براون، تاریخ ادبی ایران، از سعدی تا جامی، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ص۶۴؛ فصلنامه هنر (شماره ۱۶، پاییز ۱۳۷۶)، ص۱۰۹ تا ۱۳۳، مقاله «راز و رمزهای مسجد بیبیخانم سمرقند»، نوشته محمدحسنابریشمی.
۳۸٫ دونالد ویلبر، باغهای ایران و کوشکهای آن، ترجمه مهین دخت صبا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، ۱۳۴۸، ص۶۷؛ علیرضا آریانپور، پژوهشی در شناخت باغهای ایران، تهران، فرهنگسرا، ۱۳۶۵، ص۳۱۷٫
۳۹٫ دایرهالمعارف فارسی، ج۱، ص۳۵۷؛ حسن عمید، فرهنگ عمید ر دایرهالمعارف اطلاعات عمومی، تهران، جاویدان، ۱۳۴۶، ص۲۲۰، ذیل «بابُر».
۴۰٫ جهانگیر پادشاه گورکانی هند، در جهانگیرنامه بارها کلمه «ولایت» را با مفهوم جغرافیایی «ماوراءالنهر و خراسان» و گاهی «ایران» آورده که در مقاله حاضر شواهدی نقل شده است.
۴۱٫ نورالدین محمد جهانگیر گورکانی، جهانگیرنامه ر توزک جهانگیری، به کوشش محمدهاشم، تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۵۹، ص۴ (این چاپ غلطهای زیادی دارد).