مبادلات فرهنگی ـ فلاحتی ایران و هند دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش ششم
بابُر (به معنی ببر) این پادشاه بیباک، دانشمندی دقیق و مورخی توانا نیز بود و خاطرات وقایع دوران پرنشیب و فراز زندگی خود را، در کمال صداقت و درستی، تحت عنوان «بابُرنامه» یا «توزک بابُری» به زبان ترکی جغتایی نوشته است.۴۲
بابُر در خاطرات بس جالب و خواندنی خویش شرحی درباره شهرها و نواحی تحت تصرفش در ماوراءالنهر، افغانستان و هند نوشته و به معرفی رستنیها، میوهها، گلها، جانوران و دیگر پدیدههای هر یک از نواحی مزبور پرداخته است. او نام هندی ـ سنسکریت و گاهی فارسی برخی از میوههای خاص این سرزمین را (چون انبه: نغزک، انبلی: تمر هندی، موز، مهوه: گلچکان، جامن، کَمرَک، کَدهیل، بَدهَل، بِر:کنار، کَرُنَد، پانیالا، گُلر، چیرونچی، نالیر: نارگیل، تار، آَملا: آمله) یاد کرده و اسامی مرکبات هند (چون: نارنج، لیمو، نارنگی و بالنگ) و نام هندی و محلی ارقامی از آنها (چون گَلگَل، جَنبیری، سَدافَل، اَم دفََل، کَرنا، اَمَل بید) را ثبت کرده است؛ همچنین نام برخی از گلهای مخصوص هند را (مانند: جاسون، گَزههَل، کَنیر، کیوره، چَمپَه: یاسمن) آورده است.۴۳
غیاثالدین محمد رامپوری، از فرهنگنویسان فارسی (اهل رامپور هند) در سال ۱۲۴۲ق، در معنی واژه فارسی «وَن» نوشته است: «میوهای ریز که اندرون آن مغزکی باشد، به هندی چرونچی گویند.»۴۴واژه «وَن» پهلوی و فارسی آن «بَن» و بَنه (نام علمی: Pistacia atlantica Dest. 1800) است و چرونچی (چیرونچی از خانواده پیستاکیا (Pistacia L.) و از درختان مخصوص هند (نام علمی: Buchananina letifolia)، که میوه آن شباهتی به وَن ر بَنه دارد. بابُر مشخصات درستی از آن به دست داده است: «چیرونچی. درخت او کوهی بوده؛ مغزش بد نیست، در میان مغزِ چهارمغز [گردو[ و مغز بادام یک چیزی است. مغز او از پسته خردتر است، مغز چیرونجی گِرد است».۴۵
در عصرگورکانیان انواع خشکبار از جمله پسته و بادام محصول خراسان و ماوراءالنهر از طریق بندرهرمز به هندوستان میرفت. بابُر ضمن شرحی درباره شهرککَند بادام ـ از توابع خجند در ناحیه فرغانه ـ به صدور بادام این ناحیه به هرموز (هرمز، جزیره ایرانی، بندر و تنگه هرمز در خلیجفارس) و هند اشاره کرده است: «از توابع خجند کَند بادام است، اگرچه قصبه کلانی نیست، اما خوبک قصبچهای است؛ به جهت خوبی بادام به این اسم موسوم شد. بادام به هرموز و هندوستان از اینجا میرود».۴۶ جهانگیر پادشاه تیموری (نبیره بابُر)، از انتقال درخت اَنناس (آناناس) از «بنادر فرنگان» به هند و کاشت آن توسط پدرش (اکبرشاه، حکومت: ۹۶۳ـ۱۰۱۴ق) در باغ گلافشان (احداثی بابُر در شهر آگره) خبر داده، و در مورد انتقال درختان میوه از ماوراءالنهر و خراسان قدیم (یا به قول او «ولایت») توسط پدرش میگوید: «در ایام دولت حضرت عرش آشیان ]اکبرشاه[ اکثر میوههای ولایت که در هند نبود، به هم رسید؛ اقسام انگور ـ از صاحبی، حبشی و کشمشی ـ در شهرهای مقر شایع گشت؛ چنان که در بازار لاهور، در موسم انگور، آنقدر ]هست[ که از هر قسم و هر جنس به هم میرسد.»۴۷
مطابق نوشته او، گیلاس مطلقاً در کشمیر نبوده و شیوه پیوند کردن درختان میوه را ایرانیها رایج کردند. شاه آلو یا گیلاس را «محمدقلی افشار از کابل آورده، پیوند نموده که تا حال ده پانزده درخت به بار آمده است. زردآلوی پیوندی نیز درختی چند معدود بود، مشارالیه پیوند را در این ملک شایع ساخت و الحال فراوان است».۴۸ او به چگونگی نامگذاری «شاه آلو» و رقم زردآلوی پیوندی «میرزایی» اشاره میکند: «شاهآلو هم میوه خوشخوارِ خوشچاشنی است…. مراد از شاهآلو، گیلاس است که در اکثر جاهای ولایت ]خراسان و ماوراءالنهر، خوب میشود. چون گیلاس، به گیلاسی، که از نامهای ]هندی[ چلپاسه ]مارمولک[ است. مشتبه میشود، حضرت والد بزرگوارم شاهآلو نام فرمودند؛ غایتاً در باغ شهرآرا ]در کابل[ درختی است که آن را میرزا محمد حکیم، عموی من، نشانیده بود و به میرزایی مشهور است، زردآلوی این درخت نسبتی به دیگر زردآلوها ندارد».۴۹
جهانگیر در سفر به کابل از هفت باغ عمده و قدیمی آن دیدار کرده است: باغ شهرآرا، ساخته شهربانوبیگم دختر میرزا بوسعید تیموری (عمه بابُر)؛ باغ صورت خانه دارای کلانترین درخت چنار کابل؛ باغ مهتاب؛ چهار باغ، بزرگترین باغات بلده کابل؛ اورته باغ؛ باغی که بیگه بیگم مادر کلان پدر من]جهانگیر[ تعمیرکرده و «باغی که مریم مکانی، که مادر من باشد، ساخته».۵۰
او ضمن تعریف از گیلاس و شفتالو و دیگر میوههای کابل، در مقام مقایسه با انبه محصول هند، از نظر لطفات و طعم، انبه را برتر میشمارد، و از شفتالوی محصول موضع استالِف کابل ـ که وزن هر یک از آنها ۲۵ روپیه (= ۳۱۸ گرم) بوده ـ تمجیدکرده است.۵۱ جهانگیر به درختان و میوههایی که از نواحی ماوراءالنهر، خراسان و دیگر نواحی به هند رفته سخن گفته است «صفت اشجار. از درختان: سرو، صنوبر ]درخت جلغوزه، با نام علمی: [Pinus Grardiana wait، چنار، سفید دار و بیدموله ـ که هرگز در هندوستان خیال ]پرورش آنها را[ نکرده بودند ـ به هم رسید و بسیار شد. درختان صندل که خاصه جزایر بود در باغات نشو و نما یافته».۵۲
او در شرح سفرهای که در موضع «بیل» در سر حد اجمیر و مالوه برایش گستردهاند ـ و در آن انواع میوههای هندی و برخی ولایات، چون انار یزد و خربزه مشهور کاریز تایباد به چشم میخورده ـ نوشته است: «در یک خوان چندین قسم میوه حاضر آوردند: خربزه کاریز و بدخشان و کابل، انگور سمرقند و کابل، انار شیرین یزد و میخوش فراه، ناشپاتی ]گلابی[ بدخشان، سیب سمرقند و کشمیر و کابل و جلالآباد ـ که از توابع کابل است ـ اَنناس از میوههای بنادر فرنگ… کوله که در شکل و اندام خُردتر از نارنج و چاشنی آن به شیرینی مایلتر است و در صوبه بنگاله خوب میشود. شُکر این نعمت به کدام زبان توان کرد؟ پدر بزرگوارم را به میوه میل تمام بود، به تخصیص به خربزه، انار، انگور و انبه، چون در عهد دولت ایشان خربزه کاریز که فرد اعلای خربزه است و انار یزد که مشهور و معروف است و انگور سمرقند به هندوستان آورده بودند.»۵۳
جهانگیر از وجود سه درخت سیب در موضع بَنگش بالا (متصل به شکردره داکچولی) در ناحیه کشمیر سخن گفته و با تمجید از شیرینی و لطافت میوه آنها و عرضه آن به سفیر شاه عباس صفوی در دربار هند، نوشته است: «به سیدحسن، ایلچی برادرم شاهعباس، از این سیب انوش]؟ شاید «نوش» یا رقمی از سیب[ عنایت کردم تا معلوم گردد که در عراق]منظور ایران است[ بهتر از این میشود یا نه؟ عرض کرد که: در تمام ایران سیب اصفهان ممتاز است، به نهایتش همین قدر خواهد بود».۵۴ او ضمن معرفی انواعی از میوههای کشمیر، از استعدادهای اقلیمی این سرزمین نسبت به پرورش برخی از آنها سخن گفته است:
«ناشپاتی فرد اعلا میشود از کابل و بدخشان بهتر، نزدیک به ناشپاتی سمرقند؛ سیب کشمیر بهخوبی مشهور است و امرود متوسط میشود؛ انگورش فراوان است و اکثرش ترش و زبون؛ انارش آنقدرها نیست؛ تربز]هندوانه[ به هم میرسد و خربزهاش به غایت شیرین و شکننده میشود… شاه توت نمیباشد و توت سایر صحرا صحراست… غالباً توتش قابل خوردن نیست… برگ توت به جهت کرم پیله به کار میرود و تخم پیله از گلگت و تبت میآورند… چون سیر در کشمیر خوب میشود آچارش آچار سیر است.»۵۵
ادامه دارد
پینوشتها:
۴۲٫ بابُرنامه ر توزک بابری، از ترکی جغتایی توسط عبدالرحیم بهرام خان (معروف به خان خانان) در سال ۹۹۸ ه، به فارسی ترجمه و با تصاویر مینیاتوری بسیار زیبایی (از درختان مختلف، جانوران، باغها و غیر آن) مزین شده است. متأسفانه این کتاب بسیار ارزشمند به چاپ نرسیده، اما مینیاتورهای رنگی آن در ۶۹ برگ در سال ۱۹۶۹م، در شوروی با مشخصات زیر به چاپ رسیده است:
MINATURes OF BABUR ـ NAMA, Academy of Science of the Uzbek SSR, Alisher Navo Literature Mussum, 1969.
بابُرنامه به انگلیسی ترجمه و با مشخصات زیر چاپ شده است:
Babur, Z. M. BABUR-NAMA, by A.S. Beveridge, 1922; Repinted New Delhi 1979.
۴۳٫ Babur, BABUR-NAMA, pp. 508-515.
۴۴٫ غیاثالدین رامپوری، غیاثاللغات، به کوشش منصور ثروت، امبیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۹۴۸٫
۴۵٫ Babur, BABUR-NAMA, p. 508; MINATURES OF BABUR-NAMA, p. 25 (f. 400b)
۴۶٫ BABUR., P. 9; MINATURES., P. 3 (list 66).
۴۷٫ جهانگیر، همان کتاب، ص ۴٫
۴۸٫ همان، ص۳۴۰٫
۴۹٫ همو، همان کتاب، ص ۶۷٫
۵۰٫ همان، ص۶۲٫
۵۱٫ همان، ص۳۴۰٫
۵۲٫ همان، ص ۵٫
۵۳٫ همان، ص۱۹۹، ۲۰۰٫
۵۴٫ همان، ص ۱۵-۳۱۴٫
۵۵٫ همان، ص ۴۱-۳۴۰٫