مبادلات فرهنگی ـ فلاحتی ایران و هند دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش هفتم
نام برخی از گلها و گیاهان هند و کشمیر در فرهنگهای فارسیِ عصر گورکانیان آمده است. جهانگیر از رستنیهای مختلف سرزمین هند و کشمیر با تمجید فراوان یاد کرده و نام هندی و مشخصات انواعی از آنها را در ذیل عنوان «وصف انواع گلها که مخصوص هندوستان است» به دست داده: «از حیث ریاحین وگلهای خوشبوی، هند را بر گلهای معموره عالم ترجیح میتوان داد. چندین گل است که در هیچ جای عالم نام و نشان آن نیست:
اول گل چنبه که گلی است در نهایت خوشبویی و لطافت، به هیأت گل زعفران، لیکن رنگ چنبه زرد مایل به صندل است و درخت او در غایت موزونی است و کلان و پربرگ و سایهدار… گل کیوره که از بوی مشک هیچ کم ندارد؛ دیگر گل رایبیل است که در بوی از عالم یاسمین سفید است. دیگر گل سیوتی که از عالم گل کیوره است، غایتاً کیوره خاردار است و سیوتی خار ندارد و رنگ آن به زردی مایل است اما کیوره سفیدرنگ است؛ و از این گلها و گل چنبیلی ـ که گل یاسمین این ولایت است ـ روغنهای خوشبوی میسازند.۵۶ گل پلاس هم مخصوص هندوستان است، بو ندارد، اما رنگش نارنجی آتشین است، بیخ آن سیاه و بوته آن برابر بوته گل سرخ میشود.»
جهانگیر نام گلهای دیگری را در هند و کشمیر ذکرکرده و گاهی نام فارسی آنها را آورده است: لاله جوغاشی (نوعی لاله سیاه)، گل سرخ، گل سوسن، نرگس، بنفشه، «گل جعفری کلان و خوشبو میشود و بتهاش به غایت از قد آدمی میگذرد»، کنول (مخصوص آب است)، تهلکنولبونی، ارغوان زرد، بولابنک «به هیأت عجیب، پنج شش گل نارنجی رنگ سرنگون شگفته و از میان گلها برگی چند برآمده»، تهل «درون سفید بیرون سرخ و بعضی درون زرد و بیرون سرخ به فارسی لاله بیگانه گویند.» لدرپوش «پوش علی العموم گل را میگویند.»۵۷
جهانگیر در «مراجعت از کشمیر به جانب هندوستان» در ناحیهپیرهپور تا پیرم میگوید: «از این منزل در هوا، زبان، لباس، رستنی، حیوانات و آنچه مخصوص ولایت گرمسیر است، تفاوت فاحش ظاهر شد. مردم اینجا به زبان فارسی و هندی هر دو متکلماند؛ ظاهراً زبان اصلی اینها هندی است و زبان کشمیری ]یعنی فارسی[ را به جهت قرب جوار یاد گرفتهاند؛ مجملاً از اینجا داخل هند است.»
دقت جهانگیر در نقل آداب و سنتهای رایج ستودنی است. او در شرح تولد ناخواهریاش شکرالنسا (بعد از شاهزاده دانیال) به سنتی عجیب، از تأثیر قطره شیر سینه نوزاد بر عواطف اشاره میکند که ـ از نظر علم پزشکی و وراثت و نیز پیشینه این سنت احتمالاً ایرانی ـ قابل بررسی و تحقیق است.۵۸
کشتوار سرینگر
ناحیه «کشتوار» در جنوب شرقی سرینگر، نام فارسی (کشت+ وار) دارد. جهانگیر محصولات این ناحیه را گزارش کرده است: «در کشتوار گندم جو، عدس، ماش و ارزن فراوان میشود و به خلاف کشمیر شالی کمتر دارند. زعفرانش از زعفران کشمیر بهتر است… نارنج، ترنج و هندوانه فرد اعلا به هم میرسد، خربزهاش از خربزه کشمیر بهتر است و دیگر میوهها انگور، شفتالو، زردآلو و امرود ترش میباشد».۵۹
جهانگیر به برخی اقدامات باغبانی خود نیز اشارههایی دارد «روز مبارکشنبه]پنجشنبه[چهارم تیرماه الهی جشن بوریا کوبیشده، در این روز شاهآلوی کشمیر به آخر رسید. از چهار درخت باغ نورافزا یکهزار و پانصد عدد و از سایر درختها پانصد عدد چیده شد. به متصدیان کشمیر تأکید فرمودم که درخت شاهآلو را در اکثر باغات پیوند کنند و فراوان سازند».۶۰
در عهد تیموریان به جز باغهای سلطنتی، باغهای پرمیوه وگاه پهناوری توسط ثروتمندان هند نیز احداث شده است. از باب نمونه جهانگیر از باغ مقربخان، باغ بسیار وسیعی به مساحت ۱۴۰ بیگهه (هر بیگهه ثلث جریب، جمعاً در حدود ۱۷ هکتار) با استخری به وسعت ۲۰۰در۲۲۰ ذرع (۴ر۴ هکتار) متعلق به مقربخان واقع در پرگنه کرانه (حومه دهلی) دیدار کرده است و میگوید: «هیچ درخت گرمسیری و سردسیری نیست که در آن باغ نباشد؛ از درختهای میوه دارد که در ولایت ]منظور خراسان قدیم و ایران است[ میشود، حتی نهال پسته سبز شده».۶۱
از گفته جهانگیر معلوم میشود که کشت درختان پسته در نواحی هند توفیقآمیز نبوده است. در دیگر منابع فارسی نوشته شده در هند نیز که گاهی به مبادلات فرهنگی و کشاورزی بین ایران و هند اشارههایی دارند، تلویحاً به همین نکته اشاره شده است؛ مثلاً صاحب پادشاهنامه، در سده ۱۱ق، ضمن وصف میوههای کشمیر میگوید: «بادام وافر است، پسته اگرچه به هم رسد، اما کم درخت است».۶۲
قدسی مشهدی (متوفی ۱۰۵۶ق) از معاصران جهانگیر نیز در سرودههای خود ضمن وصف باغها و میوههای کشمیر از پسته سخنی نگفته است. علت آن، بار نیاوردن درخت پسته، به واسطه رطوبت زیاد و بارندگیهای پیاپی در این سرزمین است که مانع گردهافشانی این درختان میشود. قدسی مشهدی تفاوت اقلیمی مناطق خشک پستهخیز ایران، چون یزد و کاشان، را با کشمیر در سرودهای که در وصف این سرزمین دارد، طی این بیت آشکارا بیان میکند:
در این گلشن به رغم یزد وکاشان
بود هر ماه سی روز آب پاشان۶۳
قدسی در سروده خود ضمن وصف کشمیر، اسامی باغهای این سرزمین را ـ که اغلب نام فارسی دارند ـ عبارت از: باغ فرحبخش، باغ فیضبخش ]باغ شاله مار[، باغ شاهزاده، باغ نشاط ]ساخته آصفجاه تهرانی[، باغ جهانآرا، باغ صادقآباد، باغ نسیم، باغ عیشآباد، باغ الهی]ساخته حکیم مسیحالزمان شیرازی[، باغ بحرآرا، باغ بیگمآباد و باغ آصفآباد ]ساخته آصفجاه تهرانی[ برشمرده و نام درختان و گلهای هر یک را ذکر کرده است.۶۴ از باب نمونه درختان میوه باغ فرحبخش را درخت چلغوزه (صنوبر)، بهْ، سیب، امرود، بادام، شفتالو، عنّاب و تاک انگور و نیز شاهآلو ذکر کرده که اکبرشاه بر گیلاس اطلاق کرده است و قدسی در این بیت به این نامگذاری اشارهای دارد:
از آن شد شـاهآلو نــام گیلاس
که نیکو داشت عِرض میوه را پاس
سالک قزوینی (متوفی ۱۰۸۴ق) نیز ضمن وصف باغهای کشمیر در تعریف باغ نشاط، ساخته آصفخان تهرانی ـ که عرصه آن مشابه باغهای عصر صفوی، با نهر و جویبارها و فواره و درختان سایهدار و میوههای ایرانی بوده ـ در وصف گیلاس آن گفته است:
شاهآلو را ببین بر اشجار چون لعل سهیل خورده یار
ادامه دارد
پینوشتها:
۵۶٫ همان، ص ۴، ۵؛ عبدالرشید تتوی (اهل شهر تته هند، در سال ۱۰۶۴ق (، فرهنگ رشیدی، به کوشش محمد عباسی، تهران، بارانی، ۱۳۳۷، ص ۱۱۹۱، میگوید «گل کوزه یعنی گل نسرین که گل مَشکی نیز گویند و به هندی سیوتی خوانند،خسرو ] دهلوی[ گوید:
در گل کوزهنگر تا با درا در کوزه کرد
یاسمن آن دیده بهر خنده دندان کرده باز
۵۷٫ جهانگیر، همان کتاب، ص۵۷، ۳۴۰٫
۵۸٫ همو، همان کتاب، ص۳۶۰؛ جهانگیر (همان کتاب، ص۲۰، ۲۱) ضمن اشاره به چگونگی فوت شاهزاده دانیال (خردترین پسر اکبرشاه) نابرادری خود میگوید: «بعد از تولد دانیال، از بیبی دولت شاد دختری متولد گشت، شکر النسا بیکم نام نهادند… از ایام خردی تا حال در محبت من بیاختیار است این علاقه میان کم خواهری و برادری خواهد بود. در طفلی اول مرتبه چنانچه عادت است ـ که سینه اطفال را بیفشارند و قطره شیری از آن ظاهر میگردد ـ سینه خواهرم ]شکرالنسای نوزاد[ را فشردند، قطره شیری از آن برآمد. حضرت والد بزرگوارم ]اکبرشاه[ به من فرمودند که: بابا این شیر را بخور تا در حقیقت این خواهر تو به جای مادر باشد؛ عالم السریر داناست که از آن روزی ـ که آن قطره شیر را نوشیدهام ـ با علاقه خواهری و دختری
]؟ مادری درست به نظر میرسد[، مهری که از فرزندان را به مادران میباشد آن مهر را در خود ادراک مینمایم».
به تحقیق این سنت کهن یعنی فشردن نوک پستان دختر نوزاد در وقت تولد در برخی از نواحی خراسان (چون تربیت حیدریه و نیشابور) تا حدود نیم قرن پیش تداوم داشته و احتمالاً هنوز هم رایج است. از گفته جهانگیر پیداست که این اقدام به پیروی از سنتهای قدیمتر انجام میشده، و از عادات مردمان خراسان و ماوراءالنهر، یعنی منشأ تیموریان، بوده شاید ریشه در فرهنگ ایرانی یا ترکستانی دارد. این نکته به ذهن میآید که آیا تواند بود کنیه مبارک «اُم اَبیها» ریشه در این سنت داشته است؟
۵۹٫ همو، همان کتاب، ص۳۳۶٫
۶۰٫ همان، ص۳۵۰٫ ۶۱٫ همان، ص۳۲۰٫
۶۲٫ راشدی، همان کتاب، ص۷۵۵٫
۶۳٫ قدسیمشهدی، دیوان حاجی محمد جان قدسی مشهدی، به کوشش محمد قهرمان، مشهد، دانشگاه فردوسی، ۱۳۷۵، ص۷۸۵٫
۶۴٫ همو، همان کتاب، ص۷۷۲ تا ۸۱۰؛ سالک قزوینی، دیوان سالک قزوینی، به کوشش احمد کرمی، تهران، انتشارات ما، ۱۳۷۲، ص۵۹۷، سرودهای ذیل عنوان «تعریف باغ شالهمار که موسوم است به فیضبخش و فرحبخش» دارد با این مطلع:
داری سر شاله مار کشمیر دل بر مکن از بهار کشمیر