مبادلات فرهنگی ـ فلاحتی ایران و هند دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش دوازدهم
یکی دیگر از باغهای کشمیر «در اطراف نوشهره قریب به بوته کدل» باغ ساخته علیمردان خان (فرزند گنجعلیخان زیک ملازم شاه عباس) است.۱۰۰ علیمردان پس از فوت پدرش در سال ۱۰۳۴ق بیگلربیگی قندهار شد. در سال ۱۰۴۷ق، از ترس جان و بیم از شاه صفی صفوی، قندهار را تسلیم فرستادگان شاهجهان کرد و شاهجهان او را به مقامهای بلند رساند و در سال ۱۰۶۷ق در ناحیه تهار در کشمیر درگذشت. «متروکات او از نقد و جنس معادل یک کرور]هر کرور هند: ده میلیون[ روپیه به خزانه عامره عاید شد»؛ دارایی رجال عهد تیموریان پس از مرگ ضبط خزانه شاهی میشد (که رسم جالب و قابل توجهی به نظر میرسد)! علیمردانخان در دوره زندگانیاش در کشمیر و پنجاب، لاهور و کابل حکومت کرده و آثار نیک بسیار از خود به یادگار گذاشته است.۱۰۱ ابراهیم خان از یک پسر علیمردانخان از امرای معتبر شاهجهان و حاکم کشمیر و احمدآباد بود و در شعر «رفعت» تخلص میکرد. شاعرانی چون ملامحمد باقر مُذّهِب شیرازی، شریف آملی، علیرضا شولستانی و تجلی شیرازی در خدمت یا ادبآموز او بودند، او در سال ۱۱۲۱ق درگذشت.۱۰۲
اغلب شخصیتهایی که از ایران به هند مهاجرت کردند، در رشتههای مختلف از نخبگان ایرانی بودند که به تناسب شایستگیها و تواناییهای حرفه خود صاحب مقام و ثروت شدند و هر یک به فراخور برای خویش باغ و بوستانهایی ساختند. آنهایی که به امارت و مناصب درباری و سرمایههای مادی بیکران رسیدند، چون بعد از فوت ثروتشان به نفع خزانه گورکانیان مصادره میشد، برای دنیا و آخرت خویش به ایجاد کاخ باغهای باشکوه یا مساجد میپرداختند؛ به همین دلیل خیلی از باغبانان و معماران از ایران به هند مهاجرت کردند و سبک و سیاق معماری و باغبانی ایرانی را رواج دادند. این گونه مهاجرتها تا پایان دوره قاجاریه کم و بیش استمرار داشت
نمونهای دیگر، موفقیتهای برهانالملک نیشابوری در ناحیه اُودَه هند ـ که شهرهای اوده، فیضآباد و لکهنو جزو سرزمین تاریخی اُودَه، به حساب میآید ـ در ایالت اوتارپرادش (تقریباً مشتمل بر سرزمین آگره) واقع است.۱۰۳ برهانالملک که از بزرگزادگان و سادات نیشابور بود (ظاهراً علایق ملکی و باغ و بوستانهایی در ناحیه پستهخیز فیضآباد محولات داشته و مادرش اهل این ناحیه بود)۱۰۴ در عهد محمدشاه گورکانی به هند رفت و از جانب او به حکومتِ صوبه (مملکت) اُودَه «که اعظم صوبه جات هند است» رسید.۱۰۵ سلسله نواب اُودَه را، در سال ۱۱۳۶قر ۱۷۲۴م تأسیس کرد.۱۰۶ در جنب شهر اُوَده، عمارت و شهر چهارسویی ـ که در هندی «بنگله» مینامند ـ در کنار رودخانه «کهاکره» بنیاد نهاد.۱۰۷ آقا احمد بهبهانی که سالهایی (۱۲۱۹ تا ۱۲۲۵ق) در هند زیسته، در بازدید از این شهر، در شرح چگونگی احداث و نامگذاری فیضآباد، به دستور برهانالملک، از جمله میگوید:
آن بلده در بدو امر مشهور به «بنگله» شد، لکن چون به یاد فیضآباد بنا شده ـ و آن قریه بزرگی است در ارض خراسان، قریب به تربتحیدریه واقع است و نهایت خوش آب و هواست، و خربوزه و انواع فواکه]به خصوص انار و پسته[ بسیار خوب و به وفور میشود ـ این بلده ]جدیدالتأسیس[ نیز شباهت کلیه به آنجا داشت، اسم حقیقی آن را «فیضآباد» گذاشت و حال در السن ]زبانها[ هر دو نام مشهور است. در این مدت که در این کشور بودم، شهری به خوشی آب و هوا، فرحت، روح و فضای آن بلده و صحرای آن ندیدم و حق آن است که فیضآباد و فیضبنیاد است.۱۰۸
بهدرستی اوصاف مزبور درباره شهر فیضآباد کنونی در ناحیه محولات شهرستان تربت حیدریه صدق میکند. این شهر و ناحیه محولات ـ با اقلیمی بسیار مساعد و سازگار برای انواع درختان میوه و کشتنیها با خاکی سرشار از مواد آلی و معدنی ـ شاید حاصلخیزترین مناطق خراسان باشد. به احتمال قریب به یقین، در اعصار گذشته و حداقل تا سال ۸۱۹ق نام این شهر «گنبد» و معرب آن «جنبذ» بود۱۰۹ و نام «محولات» ریشه در ماهیت و مفهوم خاک حاصلخیز این ناحیه دارد.۱۱۰
ادامه دارد
پی نوشتها:
۱۰۰٫ گلچین معانی، همان کتاب، ص۱۳۸۴، به نقل از تاریخ کشمیر اعظمی (واقعات کشمیر)، ص۱۱۵٫
۱۰۱٫ همان، ص۱۴۲، در مورد ضبط دارایی رجال عهد گورکانیان بعد از فوتشان، رک. همو، همان کتاب، ص۵؛ درباره چگونگی تسلیم قندهار توسط علیمردانخان به شاهجهان، رک. آدام اولئاریوس، اصفهان خونینر سفرنامه اولئاریوس، ترجمه حسین کرد بچه، تهران، هیرمند، ۱۳۷۹، ۷۳۲؛ این حاکم ایرانی قندهار، به لحاظ قتلعامهای جنونآمیز شاهصفی صفوی از وزرا و حکام، ترجیح داد که دستور شاه صفی مبنی بر احضار به اصفهان را رد کند و جان خود را نجات دهد. بسیاری از رجال و دانشمندان ایرانی به لحاظ قصاوتهای شاه صفی به هند رفتند.
۱۰۲٫ گلچین معانی، همان کتاب، ص۱۴۲، ۲۰۱، ۶۲۳، ۹۱۵٫
۱۰۳٫ دایرهالمعارف فارسی، ج ۲، ص۱۹۷۱، ذیل «فیض آباد».
۱۰۴٫ این استنباط نگارنده مبتنی بر چگونگی اتخاذ نام «فیضآباد» توسط برهانالملک به یاد فیضآباد محولات است که در سطور بعد در متن آمده است.
۱۰۵٫ آقا احمد بهبهانی (آل آقا)، مرآتالاحوال جهاننما، قم، انصاریان، ۱۳۷۳، ص۴۷۴٫
۱۰۶٫ دایرهالمعارف فارسی، همانجا.
۱۰۷٫ آقا احمد بهبهانی، همان کتاب، ص۴۷۵٫
۱۰۸٫ همان، ص۴۷۵٫
۱۰۹٫ یاقوت حموی، معجمالبلدان، بیروت ۱۳۹۹قر۱۹۷۹م، ج۲، ص۱۶۸ میگوید: جنبذ از قرای نیشابور و ایرانیان بنای مدور و قبه مانند را «گنبد» گویند، و منسوب به قریه جنبد ابوالفضل محمدبن عمربن محمد الاسّج الجنبدی معروف به ادیب گنبدی است… ابومنصور ]ثعالبی نیشابوری[ میگوید جنبد از رستاق بُست از نواحی نیشابور است؛ از سوی دیگر حافظ ابرو (همان کتاب، ص۴۱) که خود اهل بهدادین خواف از توابع نشابور قدیم) بوده، در سال ۸۱۹ ه، نام قرای «ولایت زاوه و محولات» را «قریه ازغند… قریه مقدسه مزار شیخ قطبالدین حیدر… قریه عبدلآباد، قریه جنبد… «ثبت کرده و ابداً از «فیضآباد» ـ که از قریه «عبدالآباد» در جنب آن به مراتب آبادتر است ـ ذکری نکرده، تردید نمیتوان داشت که نام قدیم فیضآباد «گنبد» معرب آن «جنبذ» و ناحیه محولات همان «بُست» یا بُشت» باستانی از نواحی نیشابور بوده است. امین احمدرازی (هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی، ۱۳۴۰، ج۲، ص۱۸۸) در شرح علمای تربت حیدریه (که در چاپ پر از غلط این کتاب «سبزوار» آمده در حالی که علمای سبزوار در صفحه ۲۸۳ آغاز میشود) از جمله میگوید «مضافاتش در نهایت نیکویی است مثل زاوه و جنید که همواره مردم نیک از آن مکان برخاستهاند: قطبالدین حیدر قطب وقت بوده… و ابو عبدالله محمد بنعبدالله جنید… شمسالدین جنیدی… ریاضی…»، قطعاً از مضافات آن «زاوه و جنبد» بوده و شخصیتهای مزبور «جنبدی» منسوب به جنبد باید باشد. اعتمادالسلطنه (مرآتالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷، ج۱، ص۶۷۰) نیز نام علمای مزبور را در ذیل «تربت» آورده و مضافات آن را حذف کرده، چون موضعی به نام «جنید» در منابع مورد استفادهاش ندیده است. اکنون در محولات، تربت حیدریه و برخی از شهرهای خراسان واژه «گنبد» را «گنبذ» و «گمبذ» تلفظ میکنند.
۱۱۰٫ شاید قدیمترین مأخذی که نام «محولات» را ثبت کرده ابوالحسن بیهقی (تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، ۱۳۱۷، ص۲۴۶) در قرن ششم است که میگوید: «القاضی اسمعیل ابوالحسن و هو القاضی بالمحولات و طریثیت ]ترشیر ر کاشمر کنونی[ و ارباعها ]نواحی آن[، و قاضی حسین جدش آن وقت که ترشیز آبادان بود، و فتنه ]استیلای اسماعیلیان[ نیفتاده بود، قاضی آن ولایت بود». نام «محولات» ریشهای ناشناخته دارد، اما به گمان نگارنده (با استدلالهای زیر) وجه تسمیه آن ریشه در ماهیت و مفهوم خاک حاصلخیز منطقه دارد: ۱) شادروان تقی بهرامی (دکترمهندس در امور فلاحت، از قدیمترین کارشناسان ایرانی تحصیلکرده آلمان) در سال ۱۳۱۶، ضمن وصف شهرستان تربت حیدریه و بخشهای تابع آن میگوید: «محولات دارای هفت ده یکی از نواحی حاصلخیز تربت حیدریه میباشد؛ آب و هوای آن نسبتاً گرم، خاکش رسی شنی است که سطح آن از خاک لاتی ]منسوب به «لات» به معنی گِلابه[ قرمز رنگ پوشیده شده است. یکی از قرای آباد محولات ده فیضآباد است که باغهای فراوانی دارد. میم ]= مو، تاک[، بادام، زردآلو و پسته زیاد دارد. توتستان هم در اینجا بسیار است که با برگ آن کرم ابریشم پرورش میدهند… خربزه محولات پای کمی از خربزه گرگاب اصفهان ندارد» (تقی بهرامی، دایرهالمعارف فلاحتی ر فرهنگ روستایی، تهران، ۱۳۱۶، ص۴۹۲، ۴۹۴)؛ ۲) پژوهشگران دایره جغرافیایی ستاد ارتش ایران، در سال ۱۳۲۹ نوشتهاند: «اراضی محولات حاصلخیزترین اراضی تربت حیدریه است… مزیت اراضی محولات بر سایر بلوک به واسطه این است که در مسیل رودخانه شصت دره، رود مهجن، قلعه جوق و سرخآباد واقع شده است. هر سال چندین مرتبه سیلابهای زیادی از این چهار رودخانه جاری و به اراضی محولات میرود و رسوباتی که در سطح باقی میگذارد به منزله کود است» (رک. فرهنگ جغرافیایی ایران، به سرپرستی رزمآرا، تهران، دایره ستاد ارتش، ۱۳۲۹، ج۹، ص۳۱۵)؛ ۳) تقی بهرامی (کتاب فلاحت، تبریز، مطبعه حسینی، ۱۳۱۳، ص۲۸)، ضمن معرفی انواع زمین زراعتی و خاک میگوید: «اراضی رسوبی رودخانه را لاتی گویند»؛ به نوشته مرحوم دهخدا «لات: گِلابه، گِل سخت نرم و بیماسه و شن که سیل یا رودخانه آرد (در تداول عامه) لای، لا، حما، گل یا خاکی سخت نرم که چون دردی سیل یا شراب یا آب و مایع دیگر بر جای ماند» (لغتنامه، ذیل: لات)؛ شادروان سید محمدعلی جمالزاده (فرهنگ لغات عامیانه، تهران، فرهنگ ایران زمین، ۱۳۴۱، ص۳۶۵) میگوید «لات روبیکردن: لات روبی؛ لاروبی کردن: لات روبی؛ لاتروبی کردن (… قناتها) پاکیزه کردن قنات، پاک کردن گل و لایی که در مجرای قنات تهنشین شده است». ۴) به نوشته صاحب برهان قاطع (ص ۲۰۵۸) «مَه: مخفف ماه… و تل ریگ را نیز گویند»؛ ۵) حال اگر واژگان «مَه» و «لات» را در وجه «مَه وَلات» بنویسیم، بهدرستی بیانگر مواد رسوبی در بستر و آبریز چهار رودخانه به هنگام جریان طغیانی سیلابها در این ناحیه است، که در بخش علیا یا بالادستی آبریز تودههای ریگ، و در بخش سفلی و جلگه خاکهای نرم را بر جای گذاشته، بنابراین نام این منطقه مفاهیم وضعیت طبیعی زمینهای حاصلخیز و ریگزارهای اطراف آن را در ماهیت لفظی خود داشته است؛ اما از آنجا که نویسندگان قدیم برخی از نامها و واژگان پهلوی و فارسی (چون: استخر و تلخ) را با حروف عربی (در وجوه: اصطخر، اصطلخ و طلخ) مینوشتهاند، نام «مَه وَ لات» را نیز در وجه «مَحوَلات» ثبت کردهاند. این احتمال نیز هست که لغت «مَحو» عربی (به معنای پاک کردن نوشته و ستردن؛ و در بین فارسی زبانان به معنی و مفهوم شیفته، واله و مجذوب) در نام این ناحیه به واسطه جلب و جذب خاکهای نرم (لات) اتخاذ شده باشد. گفتنی است که در محولات و دیگر نواحی شهرستان تربت حیدریه به آنچه در ته ظرف آب کمی گلآلود مینشیند «لای» و به خاکهای نرمی که سیلابهای طغیانی در زمینهای اطراف بستر و آبریز رودخانه بر جای میگذارد «نَخَل» میگویند که با «نخاله» همریشه به نظر میرسد