ناگفتههای تنها زن تاریخ خبرگان نپذیرفتند «رجال» حذف شوداز: علی شاملو
نام خیابان «ایران» در جنوب شهر تهران یادآور بخش مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی است. بسیاری از رجال سیاسی کشور از این خیابان برخاستهاند. منیره گرجیفرد یکی از این «رجال» برخاسته از این خیابان است. بسیاری از شاگردان جلسات قرآن او پس از پیروزی انقلاب به مناصب حکومتی راه یافتند. گرجی خود پس از پیروزی انقلاب و تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی بهعنوان تنها زن عضو این مجلس از سوی مردم تهران انتخاب شد و با دفاع از حقوق زنان و ایراد نطقهای حساس در تدوین و تصویب اصول مربوط به زنان و خانواده در قانون اساسی نقش مؤثری را ایفا کرد. او پس از پایان مجلس خبرگان قانون اساسی، مسئولیتهایی را به عهده گرفت؛ اما اهمیت هیچکدام به پای نقش پررنگ او در مجلس خبرگان نرسید. گرجی در سه دهه گذشته تقریبا بهطور کامل از مسائل سیاسی کنارهگیری کرد؛ بههمیندلیل کمتر نامی از او در رسانههای کشور مطرح شده است. گفتوگویی که میخوانید، شش ماه پیش و پس از دو سال ممارست، پیگیری و امتناع منیره گرجی بالاخره در یک شب سرد پاییزی انجام شد؛ اما نارضایتی بانو گرجی مانع چاپ آن تاکنون بود تا اینکه چندی پیش بزرگداشتی برای تجلیل از این بانوی قرآنپژوه توسط معاونت زنان ریاستجمهوری برگزار شد و مجوز انتشار این گفتوگو را فراهم کرد.
خانم گرجی نامخانوادگی شما فارسی است یا ترکی؟
فامیلی خود من علی است، منیره علی، گرجی نام همسرم است.
اصالتا اهل تهران هستید؟
بله. اما اجداد همسرم اهل گرجستان بودند. من در خیابان ایران و کوچه عینالدوله به دنیا آمدم. کوچه عینالدوله کوچه وزرا و حکما بود.
چه زمانی خواندن قرآن را آغاز کردید؟
من در پنجسالگی در زمان رضاخان به مدرسه رفتم. سال چهارم بودم، پیرمرد نابینایی در مدرسه به ما قرآن آموزش میداد. سه یا ۱۰ آیه از سوره مائده و آلعمران بلد بودم و تصمیم گرفتم بهصورت تطبیقی خودم این آیهها را بخوانم؛ یعنی این آیات را با آیات دیگر مقایسه میکردم و آرامآرام شروع کردم به تفسیرکردن قرآن.
دوستانی داشتید یا خودتان تنهایی انجام دادید؟
خودم تنها میخواندم.
عربی را پیش کسی یاد گرفتید؟
عربی را نزد استادی خواندم؛ اما بیشتر تلاش خودم بود که توانستم یاد بگیرم.
خاطرهای از برگزاری جلسات قرآنی در قبل از انقلاب دارید؟
یکبار در قبل از انقلاب آیتالله طالقانی به من گفتند در جلساتی که من میروم، همراه من باشید و پاسخگوی خانمها باشید.
همسرتان با فعالیتهای اجتماعی شما موافق بودهاند؟
قدیمیها به زن اجازه درسخواندن نمیدادند. مادرشوهرم که یک خانم مؤمن بود، میگفت: این دختر که جاهای مختلف میرود و درس میدهد، چگونه است؟ همسرم میگفت: مادرجان، من خودم میفرستمش. در کنارش همه کارهای خانه را خودم میکردم و هیچ کمکی نداشتم.
همسر شما در قید حیات هستند؟
خیر، ۱۰ تا ۱۲ سال پیش فوت کردهاند.
چند فرزند دارید؟
سه فرزند دختر دارم که ازدواج کردهاند.
از جانب ساواک به خاطر برگزاری جلسات قرآن یا همراهی با افرادی مانند آیتالله طالقانی زیر فشار قرار نگرفتید؟
تذکر میدادند.
دستگیر هم شدید؟
خیر، اما خاطرهای در ایام پیروزی انقلاب دارم. یک شب ساعت ۹ بود که در منزل را زدند. در را باز کردم و بالا آمدند و بدون اجازه وارد شدند. فردی از میان آنها که ظاهرا مسئول آن گروه بود، گفت: «تنها زندگی میکنید؟ شما میدانید من کی هستم، اگر من آدمکش بودم چی؟» گفتم تا خدا را دارم از هیچچیز نمیترسم. گفت: «چند روز است مجاهدین اطراف منزل شما هستند که یک بلایی سر شما بیاورند. من آمدهام که بگویم یک پلیس برای شما میفرستیم و با آن خانم همراه شوید».
آیا شما بهعنوان استاد قرآن تلاشی برای زدودن نگاه جنسیتی از متون دینی انجام دادهاید؟
بله، خیلی تلاش کردم. قرآن مردانه نیست، مردانه تفسیرش کردهاند. وقتی در مجلس خبرگان قانون اساسی به بررسی اصل نوزدهم رسیدیم و میخواستند این اصل را تصویب کنند که: «مردم ایران از هر قوم و قبیلهای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد شد»، میخواستیم بگوییم تمام افراد ملت در مقابل قوانین کشور برابرند، من گفتم بنویسید اعم از زن و مرد، مگر قبول میکردند؟! چند نفر بودند که با من موافق بودند، زمانی که از مجلس بیرون آمدم دور همه چیز را خط کشیدم. شما نمیدانید در مجلس [خبرگان] چه خبر بود. نه یک لقمه نان خوردم، نه یک ریال حقوق گرفتم. هیچ چیز.
علاوه بر درس فقه درس طلبگی هم خواندهاید؟
ابدا. مشکل من این بود که با هیچکس نساختم.
نظر شما درباره حجاب از نظر قرآن چیست؟
پیامبر به خداوند میگوید: میخواهی مردم بهاجبار ایمان بیاورند؟ و خداوند در پاسخ به پیامبر میگوید در راه ایمانآوردن هیچ زور و اجباری نیست. باید برای انسان شأن قائل بود و به او دستور اجباری نداد. حال خدا که با پیامبرش اینگونه صحبت میکند، آیا میتوانیم بپذیریم انسان، انسان را مجبور به کاری کند؟ وقتی خداوند به انسان اجباری نمیکند، من چه کسی هستم که به انسانها بگویم چگونه پوششی داشته باشند؟ من همان اوایل انقلاب برای سخنرانی به مدرسه یهودیان رفتم باور کنید قرآن را میخواستم بخوانم از من زودتر شروع میکردند یعنی قرآن را بلد بودند. همهچیز را از قرآن یاد گرفتند، به آسمان رفتن را از قرآن یاد گرفتند. من را به دفتر بردند و بعد از تقدیر به من گفتند شما میگویید مرگ بر اسرائیل، اسرائیل نام پدر موسی و پیغمبر ماست. یعقوب اسمش اسرائیل است و گفتند ما تنمان میلرزد. ما که کافر نیستیم، نگویید بنیاسرائیل خب هرکس گنهکار است، گنهکار.
علت اینکه تصمیم گرفتید نامزد مجلس خبرگان قانون اساسی شوید چه بود؟
یک شب در تلویزیون دیدم خانمی که کاندیدا بود میگفت اگر بتوانیم به مجلس برویم این اتفاق میافتد یا آن اتفاق میافتد. خیلی مسائل را مطرح کرد و گفت حتی باید قرص ضدحاملگی در کشور باشد تا افراد بیجهت باردار نشوند، وقتی دیدم چنین افرادی تصمیم به ورود به مجلس خبرگان دارند تصمیم گرفتم خودم نامزد شوم. یکبار دیگر هم شنیدم کسی در رادیو در حال صحبت بود و قولهایی که داشت به مردم میداد و حرفهایی که میزد با اهداف انقلاب مغایرت داشت. گفتم اگر اینها بروند همه مجلس به سمتوسویی میرود که نباید برود؛ بنابراین تصمیم گرفتم که کاندیدا شوم و احساس مسئولیت کردم. من از زمان شاه سخنرانیهای تند و داغ داشتم و در دانشگاه مرا میشناختند. سطح مطالعات و پیشینهای که داشتم و ارتباطی که با قرآن داشتم باعث شده بود در بین مردم بهخصوص نسل جوان طرفدارانی داشته باشم و از طرفی مطالعات قرآنیام باعث شد که برای کاندیداتوری مجلس خبرگان قانون اساسی از سوی زنان روشنفکر دعوت شوم. به نظر من سطح مطالعه و شناخت قوانین لازمه کسی است که میخواهد منتخب مردم در نهادهای قانونی باشد.
خاطراتی از مجلس خبرگان قانون اساسی دارید؟
در جلسه اول مجلس خبرگان یکی از نمایندگان که اهل شیراز بود، بلند شد و گفت: «این مجلس، مجلس گناه است. یک زن و ۷۰ مرد؟!» شما نمیتوانید معنی این حرف را بفهمید! من پشت بلندگو رفتم و گفتم که من مطمئن هستم گناه نمیکنم هرکس فکر میکند گناه میکند و مجلس، مجلس گناه است، تشریف ببرد بیرون. مجلس، مجلس شناخت انسان است. آن شخص رفت. شما میتوانید تصور کنید که با چه اشخاصی طرف بودیم؟! یک مردی که روحانی است چطور فکر کرده که منِ زن، باعث گناه میشوم؟! اصلا نمیتوانید تصورش را بکنید در آن زمان در مقابل چه کسانی باید میایستادیم و حرف میزدیم. اصلا میشد تصورش را کرد؟ من بین آن همه مرد بلند شدم رفتم بالا ایستادم و گفتم: «من که مطمئن هستم که گناهی در اینجا نمیکنم و شما به آقایان هم توهین کردید که جای خود دارد ولی من نزدیک دو میلیون رأی آوردهام درحالیکه شما ۴۰۰هزار رأی دارید من که نمیتوانم جواب مردم را بدهم شما میتوانید جواب ۴۰۰هزار نفر را بدهید؟ اگر گناه میکنید پس تشریف ببرید بهسلامت». بعد از این جواب من حرفی از این موضوع دیگر هیچجا زده نشد. واقعا برایشان غیرقابل تصور بود. من، نه دختر کسی بودم و نه همسر شخصیتی. بلکه یک آدم معمولی بودم. دوره مجلس خبرگان قانون اساسی خیلی کوتاه بود اما من بهاندازه ۵۰۰ سال در این مجلس رنج کشیدم. کار خیلی سختی بود؛ با اینکه چهرههای خیلی خوبی در آن مجلس بودند. همیشه فکر میکنم صحنهای که آیتالله طالقانی بر روی زمین نشسته بودند هیچوقت در تاریخ فراموش نمیشود بالاخره این افراد الگوهای ما بودند.
آقای محمدجواد حجتیکرمانی میگوید هر اصلی که در رابطه با زنان در قانون اساسی آمده با تلاش و کوشش خانم گرجی بوده که در مجلس بلند میشد و از حقوق زنان دفاع میکرد؛ یا خاطرهای از شما نقل میکنند که شما با آوردن کلمه رجال در بحث انتخابات ریاستجمهوری در قانون اساسی مخالف بودید و شما بلند شدید و اعتراض کردید… آیا این درست است یا نه؟
پیش از انقلاب به همدان رفته بودم و سخنرانیهای زیادی در آنجا داشتم. بعد از انقلاب آقای دکتر کاظم اکرمی در مجلس خبرگان که از همدان انتخاب شده بود من را میشناخت به من گفت در همدان همهچیز به هم ریخته است؛ شما دو روز به همدان بیایید و با سابقهای که مردم همدان از شما در ذهن خود دارند شاید اوضاع شهر آرام شود، در فاصلهای که من به همدان رفته و برگشتم بحث انتخاب رئیسجمهور و کلمه رجال [در خبرگان مطرح] بود. میگفتند که رئیسجمهوری حتما باید مرد باشد و زن نمیتواند رئیسجمهور شود. بعضی از نمایندگان هم میگفتند ما زنی نداریم که بتواند توانایی اداره مملکت را داشته باشد. اعتراض کردم و گفتم این دو روزی که من نبودم چرا آقایان اینقدر نظرات خود را تغییر دادند؟! گفتم به چه دلیل میگویید زنها توانایی اداره مملکت را ندارند؟ پیغمبر با آن عظمتش میگوید من بشر هستم و تو هم بشر هستی ما با هم تفاوتی نداریم حتی پیغمبر هم به اذن خدا از دامن زن به وجود میآید حالا پیامبر از من جلوتر است یا من از پیامبر؟ زیر بار نرفتند که کلمه «رجل» از قانون اساسی حذف شود. گفتند این سخنان شعاری و احساسی است. خاطره دیگری برای شما نقل کنم یک شب از مجلس خبرگان به خانه آمدم تلویزیون خانه روشن بود و صحنهای که زنی را داشتند سنگسار میکردند در حال پخش بود؛ همانجا ماشین گرفتم و رفتم نزد آقای قطبزاده که آن زمان رئیس صداوسیما بود و به او گفتم این صحنهها که شما پخش میکنید باعث وهن اسلام است؛ ایشان گفت: «دست من نبود و من خبر نداشتم و بدون اطلاع من این برنامه پخش شد و به من چیزی نگفتند». به ایشان گفتم پخش این برنامه وهن اسلام است؛ مواظب باشید شما در جای حساسی مسئولیت دارید و باید خیلی مسائل را رعایت کنید یادم میآید ایشان لباس شیکی پوشیده بود. به ایشان گفتم این لباسها را مردم تن شما کردهاند مواظب باشید از تنتان بیرون نیاورند.
آیا این درست است آقای آیت یکی از کسانی بودند که نگرش بدی نسبت به زن داشتهاند؟
بله. مخالف خیلی مسائل بود… .
نظر شما درباره رئیسجمهوری زنان چیست؟
هیچ تفاوتی نمیکند. هرکسی عمل صالح انجام دهد خواه مرد باشد خواه زن و ایمان هم داشته باشد، هیچ فرقی نمیکند. من در قم پیش امام رفتم برای اصل رئیسجمهوری. قرار بود بحث زن و مرد نباشد و هرکسی میتواند این کار را انجام دهد. آن وقت کلمه رجال را نوشتند. این کلمه مرد چرا باید باشد هرکسی توانایی انجام این مسئولیت را داشته باشد، میتواند رئیسجمهور شود بین زن و مرد فرقی نیست. وقتی پیامبر میگوید انا بشر مثلکم نمیگوید انا رجل کرجالکم، بلکه میگوید من یک بشر مانند شما هستم و خیلی سعی کردم کلمه رجل را بردارند حتی نزد امام رحمتالله علیه رفتم. امام گفت شما خودتان نماینده هستید بگویید چه باید کرد؟ شنبه صبح رجل در مجلس بحث شد پنجشنبه قبلش من خدمت امام رفتم و گفتم این درست نیست نباید اینطور باشد و تذکری بدهید، زیرا منظور همه افراد است و زن و مرد ندارد. وقتی پیامبر میگوید بگو انما انا بشر مثلکم، من هم یک بشر هستم. ما زن و مرد کلا ایهاالناس هستیم. ناس که زن و مرد ندارد. اصلا ما مسئله زن و مرد را نداریم. ولی متأسفانه شنبه این بحث رأی آورد.
امام چه گفتند؟
گفتند شما خودتان زن هستید و فکر کنید چه باید بگویید. درعینحال گفتند چرا زودتر اصل ولایت فقیه را تصویب نمیکنید؟ من پنجشنبه بود رفتم و شنبه صبح ولایت فقیه تصویب شد.
زمانی که قانون انتخابات ریاستجمهوری در مجلس خبرگان بررسی میشد، مشهور است که مرحومآیتالله صدوقی در مخالفت با ریاستجمهوری زنان سخنی گفتند. یادتان هست؟
در یک جلسهای ایشان این داستان را تعریف کرد که دختربچهای یک گوساله را روی دوشش میگذاشته و به پشتبام میبرده و هرروز این کار را میکرد با اینکه گاو شده بود، اما دختر آن را روی دوش خود میگذاشت. ایشان میخواستند بگویند چون از اول شروع کرده است، میتواند این کار را انجام دهد.
اگرها چرا به قوانین اضافه شده؟
ببینید اولینبار بود که این اتفاق میافتاد. ساده نگیریم. خیلی مشکل بود یعنی کار سادهای نبود. آن اشخاصی که در بدو انقلاب قانون اساسی را تدوین کردند، اصلا تصور اینچنینی نداشتند وگرنه قانون را جور دیگری مینوشتند
رفتوآمدتان به مجلس چگونه بود؟
چند روز اول یک خانم را گذاشتند و یک ماشین به ما دادند که مرا برساند. بعد از حدود هشت روز گفتم من ماشین نمیخواهم و خودم میروم و میآیم و نیاز به کسی بهعنوان راننده ندارم. بنابراین بعد از آن دیگر رفتوآمد با خودم بود و حتی شوهرم لج کرد و گفت حالا که ماشین را رد کردی، من هم تو را نمیرسانم. بنابراین من هم تا سر میدان میآمدم و خیابانی که خیلی طولانی بود را میرفتم و برمیگشتم. یک روز در ماشین بودم در یک تاکسی و سه خانم هم در آن تاکسی بودند و شروع کردند و هرچه دلشان خواست فحش و بدبیراه به مسئولان آن زمان گفتند. من هم که آن روز صبحانه نخورده بودم و لقمه نان و پنیری همراه آورده بودم، آن لقمه را درآوردم و گفتم یکی از آنها که شما میگویید من هستم و این غذای من و این هم ماشین من است. آنها معذرتخواهی کردند و گفتم مجلس درحالحاضر کارهای نیست مجلس اگر قوانینش تصویب شود بعدها اگر مجری داشته باشد، اجرا خواهد شد. این مجلس درحالحاضر کارهای نیست که بخواهیم بگوییم آن چیز گران یا ارزان است. ربطی به مجلس ندارد. بدانید چه دارید میگویید و چه میکنید.
چرا بعد از مجلس خبرگان قانون اساسی نامزد هیچ انتخاباتی نشدید؟
توبه محض کردم.
یعنی از کاری که میکردید و بعضی مواقع نتیجه نمیگرفتید، ناامید شدید؟
چرا نتیجه نمیگرفتم؟ من تکلیف خودم را انجام میدادم، من قرآن را خوانده بودم و در مقابل این کتاب خودم را مسئول میدانستم. من نمیتوانم بگوییم کجاها تکوتنها رفتم، نزدیکی مرز، کرمانشاه، خیلی اوقات رفتن خیلی سخت بود. یکبار شب عید داشتم برمیگشتم زمانی بود که امام برگشته بودند. کرمانشاه میرفتم خیلی وضع خراب بود و دودستگی و… موقع برگشتن، سال تحویل شد، باران میآمد من همینطور اشک میریختم میگفتم خدایا اشکهای من از باران تو سریعتر پایین میآید، آیا به تهران برسم چیزی از انقلاب مانده است؟