یادداشت رضا داوری اردکانی به مناسبت زادروز محمدرضا شفیعی کدکنی؛آیا شفیعی کدکنی را نباید از نعمتهای این روزگار دانست؟
دکتر شفیعی شاعر است. ادیب است. پژوهشگر است. صاحبنظر و نقاد است. آیا چنین کسی را نباید از نعمتهای این روزگار دانست؟ و از دانشگاه تهران نباید سپاسگزار بود که استثناء را تابع قاعده نکرده و گذاشته است که دانشجویان همچنان از برکات وجود و انفاس جان بخش استاد بزرگ بهره ببرند.
به گزارش ایلنا؛ رضا داوری اردکانی به مناسبت زادروز محمدرضا شفیعی کدکنی که روز ۱۹ مهر است؛ یادداشتی با این عنوان نوشته است:
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک
در حدود چهل سال پیش دکتر رضا براهنی در حضور چند همکار که در سرسرای دانشکده ادبیات برحسب اتفاق به هم رسیده بودیم نمیدانم به چه مناسبت خطاب به من گفت که اگر چهار نفر در این دانشکده نبودند، در آن را میبایست به گل گرفت. (سخن درشتی بود اما شاید درشتگویی به خود و خودی همیشه بیوجه نباشد. ما همه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران را دوست میداشتیم و من اکنون هم آن را دوست میدارم و میخواهم همواره درهایش گشوده و گشودهتر باشد). اسم هر چهار نفر را هم گفت. خودش و دکتر شفیعی ازجمله این چهار نفر بودند. گفتم قدر شما و دکتر شفیعی و یکی دیگر از چهار نفری که گفتید در نظر من معلوم است اما چرا به جای چهارمی آن استاد نامدار نباشد و آیا بر این چهار، فلان و فلان را نمیتوان و نباید افزود. وقتی نام آن دو سه استاد دیگر را بردم به نحو غیرمستقیم حرفم را رد کرد و با لحن طنز گفت من مثل تو اهل تعارف نیستم. آن روز از این چهار، سه نفرشان در زمره استادان بالنسبه جوان دانشکده ادبیات بودند و شفیعی از دو نفر دیگر شش هفت سالی جوانتر بود ولی جوانی حجاب بزرگیش نشده بود که بزرگی به سال و سالمندی نیست بلکه بزرگ، از آغاز بزرگ است. بزرگی شفیعی در چیست؟ در خیلی چیزهاست. او شاعر است و در اعداد شاعران ممتاز معاصر قرار دارد. علاوه بر این یک محقق بزرگ در حوزه ادب و نقد ادبی است. در اوایل دهه شصت یک روز در برخورد اتفاقی پرسیدم چه میکنید و چه مینویسید؟ سر فرا گوشم آورد و با لحن حزین طنزآمیز گفت مشغول تصحیح انتقادی اسرارالتوحید محمدبن منورم و گمان میکنم که برای ما مناسبترین کار در این ایام تصحیح نسخ خطی باشد. ظرافت و خردمندیش در گفتگوهای معمولی و منجمله در این عبارت و در لحن و شیوه بیانش پیداست. همه زندگی و کار و بار دکتر شفیعی نشان خردمندی دارد و میتواند متضمن درسهایی برای بسیاری از ما دانشگاهیان باشد. دکتر شفیعی در عین گوشهگیری با اهل دانش پیوند خود را قطع نکرده و با تواضع خاص حرمت آنان را نگاه میدارد. ما همه مظاهر اسماء و صفاتیم، یکی مظهر رحمت و لطف و دوستی و دانایی و زیبا است و دیگری مظهر غضب و قهر و جلال و …
در عین گوشهگیری بودم چو چشم مستت اکنون شدم چو مستان بر ابروی تو مایل
دکتر شفیعی شاعر است. ادیب است. پژوهشگر است. صاحبنظر و نقاد است و مختصر بگویم در تحقیق سرآمد است و در نقد ادبی در عداد معدود نقادان معاصر شعر و ادب و فرهنگ فارسی قرار دارد. او در عالم ادب و تحقیق و در نقد ادبی صاحبنظر و در زندگی و عمل آزادهی نجیب و منیع الطبع و دور از هرگونه شهرت طلبی و ملاحظه کاری و تظاهر است. آیا چنین کسی را نباید از نعمتهای این روزگار دانست؟ و از دانشگاه تهران نباید سپاسگزار بود که استثناء را تابع قاعده نکرده و گذاشته است که دانشجویان همچنان از برکات وجود و انفاس جان بخش استاد بزرگ بهره ببرند.