ذکر جمیل مرحوم استاد بزرگوار محمود شهابی رحمهالله علیه
نوشته مختصری که سرکار بانو فرشید افشار درباره مرحوم مغفور استاد شهیر حضرت آیتالله (آری آیتالله) آقای آقامیرزامحمود شهابی تربتی طاب ثراه مرقوم فرموده بودند ـ و خداوند متعال دوستان را سلامت بدارد که آنرا در جریده فریده «اطلاعات» منتشر فرمودند ـ موجب شد که اینبنده که افتخار شاگردی مرحوم آقای شهابی را در دوره دانشکده داشتهام در معرّفی بیشتر آن بزرگوار شرحی عرض و به وظیفه اکرام و اجلال آن دانشمند وارسته اندکی عمل کنم. و به راستی بسیار جای تأسف است که آقای شهابی تا حدی مجهولالقدر مانده است و شاید طبقه فاضله کنونی چه از جوانان دانشجو و یا طلاب حوزههای علمیه، از شناختِ فیالجمله ایشان بیبهره باشند.
والد محترم ایشان مرحوم آقا شیخ عبدالسلام تربتی از مشاهیر علمای تربتحیدریه به شمار میرفت و منبنده آن مرد شریف بسیار پرهیزگار را مکرر در مشهد دیده بودم زیرا که آن مرحوم هنگامی که در مشهد تحصیل میکرده است از طلاب ساکن در مدرسه «دودر» که قدیمیترین مدرسه علمیه مشهد بوده است در اواسط قرن نهم همزمان با ساخت مسجد گوهرشاد بنا شده میبوده است از اینکه برای مدرسه دودر از فعلِ «بوده است» استفاده کردم از آنروست که در حال حاضر و بر اثر تغییراتی که در حریم آستان قدس رضوی داده شده است اینک آن مدرسه و دو مدرسه پریزاد و بالاسر که در بازار واقع بودند و دو مدرسه میرزاجعفر و خیراتخان که در صحن کهنه و بَست پایین خیابان واقع بودند همه داخل در حریم آستان قدس و تأسیسات جدیدالتأسیس شدهاند و دیگر در هیچیک از این پنج مدرسه طلبهای نیست. باری مرحوم آقاشیخ عبدالسلام رحمهالله علیه که سالی یکی دو بار در تابستانها به عتبهبوسی حضرت امام ثامن ضامن به مشهد مشرف میشد هر بار یکی دو ساعتی به مدرسه دودر میآمد و بر سکّوی واقعه در طرفین مدخل مدرسه مینشست و میدیدم که مرحوم پدرم به ایشان بسیار احترام میگذاشت و از خصوصیات آن مرحوم آنچه به یادم میآید اینست که همواره «حَنَک» یعنی قریب نیم ذرع آخر عمامهاش را ـ آنچنانکه بعضی از معمّمین در موقع نماز به زیر گلوی خود میرسانند و در پیرهن میگذارند ـ بر زیر گلویش و زیر پیراهنش بود خداش رحمت کند (خاندان آقای عبدالسّلامی و سلامیِ تربت از نوادگان دختری آن مرحومند) باری مرحوم آیتالله آقای آقامیرزامحمود شهابی رضواناللهعلیه عمده تحصیلاتش را تا نیل به درجه اجتهاد در مشهد گذراند و سپس به اصفهان رفت و از علمای بزرگ آن شهر استفاده کرد (سرکار بانو فرشید افشار نام اساتید نامدار ایشان را در مشهد و اصفهان ذکر فرموده است) و پس از آنکه در تهران مستقر شدند از مرحوم آقامیرزاطاهر تنکابنی نیز بهره بردند.
مرحوم استاد شهابی در هر دو دانشکده علم اصول و قواعد فقهیه را تدریس میفرمودند و در سال ۱۳۱۱ یا ۱۳۱۲ کتاب بسیار سودمند خود «رهبر خِرَد» را در منطق تصنیف فرمود اهل علم و منطق میدانند که پس از «اساسالاقتباس» حضرت خواجه نصیر طوسی رضوانالله علیه کتابی در منطق به تفصیل و تهذیب «رهبر خرد» به زبان فارسی تألیف نشده است. پس از تأسیس دانشگاه تهران مرحوم آقای شهابی مانند مرحومان استاد اجل فروزانفر و استاد سیدمحمدتقی مدرسرضوی به استادی در دانشگاه انتخاب شدند و مرحوم شهابی ابتدائاً در دانشکده «معقول و منقول» و سپس در دانشکده حقوق و دو استادِ بزرگ دیگر در دو دانشکده معقول و منقول و ادبیات به افاضه پرداختند و مرحوم آقای شهابی تا اوایل دهه پنجاه که بازنشسته شدند به تدریس در آن دانشکدهها موفق بودند و در اوایل همان دهه کتاب شریف «ادوار فقه» را در دو جلد تألیف فرمودند که دانشگاه تهران آنرا چاپ کرد.
بنده به مناسبت دوستی محکمی که میان مرحوم پدرم و ایشان بود ـ این هر دو در دوران تحصیلی در مشهد همدوره بودند و اساتید مشترک داشتند ـ این سعادت را داشتم که در طول چهار دهه بیست تا پنجاه و پنج مستمرّاً به زیارت ایشان موفق شوم خاصّه آنکه معظمله از اواسط دهه سی روزهای جمعه پیش از ظهر به اصطلاح معهود «جلوس» میفرمودند و غالباً بسیاری از فضلا و شاگردان ایشان اعم از وکلای دادگستری یا قضات یا دبیران و استادان در آن جلسات حضور مییافتند و در آن سالها آن جلسه از برکات زمان بود که پس از بازنشستگی ایشان هم تا وقتی که در تهران تشریف داشتند حاضران در آن جلسه از ارشادات و تعلیمات ایشان مستفید میشدند.
به نظرم در سال پنجاه و نُه ایشان برای دیدار فرزند ارجمندشان دکتر منصور شهابی طبیب متخصص در رشته بیهوشی به فرانسه رفتند و در شهر «مُولُوز» که در استان آلزاس است (با شهر تولوز چهارمین شهر بزرگ فرانسه اشتباه نشود) و آقازادهشان در آن شهر مستقر بود و به طبابت میپرداخت اقامت فرمودند، در سال ۱۳۶۴ به ایران مراجعت فرمودند و مدتی در تهران ماندند، زیارتشان برای ارادتمندانشان فراهم شد و اواخر همان سال به فرانسه برگشتند.
اینبنده هم همانسال به فرانسه رفتم و روزی در مرداد سال ۱۳۶۵ که با کسب اجازه از ایشان قرار بود یکشنبه در خدمت مرحوم استاد دکتر سید ابوالحسن جلیلی رحمهالله علیه برای زیارت معظمله به «مولوز» برویم و خدمتشان برسیم ولی صبح زود همان یکشنبه مرحوم دکتر جلیلی خبر رحلت ناگهانی ایشان را به علت سکته قلبی به بنده اعلام کرد خداوند هر دوی این عزیزان را رحمت فرماید.
مرحوم استاد شهابی بسیار متدیّن و با اعتقادی راسخ بود و به ادای فرایض و نوافل اهتمام فراوان داشت و منبنده مکرر و در مناسبتهای مختلف از شدت زهد و وَرع آن بزرگوار نوشتهام و حالا اگر انشاءالله خواننده محترم این شرح، در مورد خود این حقیر ذکر این مطلب را حمل بر ریا نفرماید، در مورد اهتمام مرحوم استاد شهابی به اقامه سنّتهای مذهبی و عمل به واجبات و مستحبّات یک مطلبی را به عرض خوانندگان گرامی برسانم:
از آنجا که این مطلب را مختصراً در حاشیه کتاب «مفاتیح» خودم نوشتهام تاریخ آن دقیقاً معین است و آن اینکه: در مرداد سال ۱۳۳۸ شمسی که برابر با ذیحجّه سال ۱۳۷۸ قمری بود اینبنده در «میگون» خانهای را اجاره کرده بودم که یک ماه مرخصی تابستانی خودم را در میگون بگذرانم روز عرفه آن سال یک پتویی را برداشتم و به دامنه ارتفاعات سبز و خرّم آن دهکده زیبا رفتم و پتویم را فرش کردم و به تلاوت دعای عرفه سیدالشهداء صلواهالله علیه موفق شدم نزدیک ظهر که کارم تمام شده بود و میخواستم به خانه برگردم شنیدم که یک مردی در حال تضرع است و گریه میکند و یک اوراد و اذکاری را تکرار میکند که به درستی مفهوم منبنده نمیشد هرچه به اطرافم نگاه کردم اثری از کسی ندیدم ولی آن صدا همچنان به گوشم میرسید. در برگشتن از سراشیبی آن ارتفاعات ناگهان دیدم در دامنه یک تپّهای که با آن تپّهای که منبنده بر آن میبودم، نبود آقای شهابی مشغول تلاوت دعای عرفه است و در حال بسیار خوش و مطلوبی است و دارد با ابتهال فراوان با خدای رحمان رحیم مناجات میفرماید. خداوند درجات آن مرحوم را متعالی فرماید.
یک مطلب دیگری را هم از برادرم آقای دکتر محمود مهدویدامغانی دامت افاضاته شنیدم که بد نیست آنرا هم برای خوانندگان بازگو کنم:
آقای دکتر محمود در تابستان سال…. در خدمت مرحومان استاد محمود و اخویشان دکتر علیاکبر شهابی که آن ایام رئیس دانشکده معقول و منقول مشهد بود سفری به عمره و سپس به مصر و فرانسه رفته بودند. دکتر محمود برایم نقل کرد که شبی در پاریس ناگهان برق هتلی که در آن اقامت داشتند، قطع شد و دکتر محمود به مناسبت این بیت عربی را به عرض حضرت استاد محمود شهابی میرساند که:
کُلُّ بیت انت ساکنُه
غیر محتاجٍ إلی السُرُجِ
(در هر خانهای تو باشی نیازی به چراغها نیست)
و مرحوم استاد شهابی منقلب میشود و حالتِ خوشی به ایشان دست میدهد و به گریه میافتد و میگوید کاش من در همان حوزه مشهد میماندم و به تهران نمیرفتم و همچنان در مشهد به کار تدریس و به عتبهبوسی حضرت رضا ادامه میدادم من به حال والدتان غبطه میخورم. پایان آنچه که آقای دکتر محمود به من گفتند که مختصراً عرض کردم.
آخرین تصنیف و اثر علمی مرحوم استاد علامه شهابی رحمهالله علیه کتاب شریف و فلسفی «بَسیطُ الحقیقهِ کُلَّ الاشیاء وَ لَیس بِخارجٍ عنها» است که در آن شرح و نقدِ اقوال حکمای سلف را فرموده است و بسیار کتاب مفید و معتبری در موضوع است و دقّت نظر و حُسن بیان مرحوم آقای شهابی و احاطه و تبحّرشان را بر مسائل و مطالب حکمی و عرفانی آشکار میسازد.
حیف است که نام نامی حضرت آیتالله محمود شهابی و مختصر وصفی از او گفته شود و از برادر نامدار شریف دانشمند و کهتر او دکتر علیاکبر شهابی رحمهالله علیه یاد خیری بیان نشود. دکتر علیاکبر که هم تحصیلاتی که از آن بیمناسبت و بیجهت و فقط برای عناد و تحقیر روحانیت در زمان پهلوی اول عنوان «تحصیلات قدیمه» داده بودند، داشت و هم به درجه دکتری در ادبیات فارسی نایل شده بود و رساله پایاننامهاش درباره نظامیگنجوی است، از کارمندان عالیرتبه دولت بود و مدتها در سمت ریاست اوقاف خدمت کرد و سپس در وقتی که دانشکده الهیّات مشهد تأسیس شد به سمت استادی و سپس ریاست آن منصوب گردید و در همان سمت پس از چند سال خدمت بازنشسته گشت.
دکتر علیاکبر شهابی در اواخر عمر شریفش نزد پسر فاضل و دانشمندش دکتر مهندس فرّخ شهابی به کالیفرنیا آمد و قریب دو سالی که در آنجا تشریف داشت نعمت مکالمه تلفنی با ایشان برایم میسّر بود. ایشان در اواخر دهه شصت از دنیا رفت و در مقابر مسلمانان در گلستانِ بسیار باصفایی که گورستان شهر سانفرانسیسکو در آن است به خاک سپرده شد رحمهالله علیه. این فقیر قبر آنمرحوم را زیارت کردهام. خداش بیامرزاد.
فقیر فانی ـ احمد مهدویدامغانی