(مخروبهای در قلب عاشقانه پاییز) روستای ورده در ۳۸ کیلومتری شهرستان ساوه و ۳۰ کیلومتری شهر مامونیه
پاییز فصل عاشقانه ای است و هر چه به پایان آن نزدیکتر می شویم، لحظه به لحظه دلبری هایش بیشتر می شود. فصلی که در باور آدمها سرشار سکوت است و در این سکوت صدای خشخش برگ های زرد و خشک شده درختان در زیر پایت تجربه ای بی مثال را در ذهن حک کرده و تو را به ادامه مسیر ترغیب می کند.
به گزارش ایسنا، در گوشه ای از ایران در روستایی بکر پاییز حقیقتا فصل عاشقی است. هنوز می توان در عمق خزان در این روستا امید به سبز شدن را با تمام وجود حس کرد و ریختن و خردشدن برگ های زرد در زیر پا انتظار سبز شدن و امیدی مجدد را در تو متبلور می کند.
اینجا که هنوز می توان عاشق شد و عاشق ماند، ورده است؛ روستایی از توابع شهرستان زرندیه در استان مرکزی که حتی قبل از ورود به روستا این فصل رنگارنگ چنان خودنمایی می کند که اشتیاق قدم زدن، نفس عمیق کشیدن و لذت بردن در دامان طبیعت در تو چندین برابر بیدار میشود.
روستای ورده در ۳۸ کیلومتری شهرستان ساوه و ۳۰ کیلومتری شهر مامونیه – مرکز شهرستان زرندیه – قرار دارد. گذشته از طبیعت بینظیر این منطقه که زیبایی پاییزی آن روح را نوازش می دهد، آب و هوا و جاذبه های سیاحتی و تاریخی روستا جمع کثیری از طبیعت گردان و گردشگران را در طول سال به خود می خواند.
قرار گرفتن ورده در منطقه ای کوهستانی و سردسیر و نیز برخورداری از چندین چشمه و قنات، این روستا را به خطهای سرسبز تبدیل کرده و عنوان ورده به دلیل سرسبزبودن به آن اطلاق می شود آنچنانکه حتی از پاییز زرد روستا می توان بر سرسبزی آن در بهار و تابستان مهر تایید زد.
در کوچه های روستا که قدم میزنم اغلب، خانههای در حال ساخت یا نوسازی را می بینم که نشان از روند رو به توسعه روستا و همچنین بازگشت ساکنین قدیمی به آن را دارد، ساکنانی که چندی پیش مهاجرت کرده اند، اما ظاهرا فضای شهر به مزاج آنها سازگار نبوده است و بار دیگر این روستای سراسر زیبایی را برای زندگی یا گذراندن تعطیلات انتخاب کرده اند.
مردم این روستا به کشاورزی و باغداری و بعضا هم دامداری اشتغال دارند و به گفته برخی کشاورزان سالانه بخش اعظمی از محصولات باغی و نیز گندم، جو و حبوبات در این روستا برداشت و سهم قابل توجهی از تولیدات کشاورزی استان را به خود اختصاص داده است.
ورده به لحاظ طبیعت گردی بسیار شاخص است. هوا کمی سرد است، اما سرمای آن استخوان سوز نیست بلکه به مانند چشم انداز چشم نوازش، دل انگیز است.
در ورودی روستا منازل مسکونی قرار دارد و همینطور که جلو می روم وارد بخش دیگری از روستا که باغات و کوچهباغ ها هستند، می شوم. باغاتی با دیوارهای کوتاه و کاهگلی که نم نم باران بوی کاهگل را در آنها پراکنده کرده است و کاملا فضای روستایی را در ذهن زنده می کند. کوچه ها با برگ های زرد و نارنجی درختان فرش شده است. خشکی برگ ها و خرد شدن آنها زیر پا حس لذت بخشی را به همراه دارد.
فضا به قدری زیباست که تنها می خواهم قدم بزنم، عمیق نفس بکشم و حتی سرکی هم به باغها بکشم. دیوار باغها به قدری کوتاه است که به راحتی می توانم داخل باغ را ببینم، چیزی به عنوان در ورودی در این باغات نمیبینم که البته این مهم نشان از اعتماد، امنیت و سخاوت مردم این روستا دارد.
همینطور که کوچه پس کوچه ها را طی می کنم به بالای روستا می رسم و می توانم چشم اندازی از باغات که زمینهای زرد و ناریجی رنگ را در مقابل چشمانت قرار داده اند را ببینم. تجربه ای فوق العاده چشم نواز است، حتی می توانم ساعت ها در نهایت سکوت حاکم بر فضا، تنها با شنیدن صدای آب که در نهر منتهی به باغات جاری است منظره را که فقط هنرنمایی پاییز است، نظاره گر باشم، اما وقت تنگ است.
اینجا ورده است. روستایی که هنوز بکر مانده، بافت روستایی حتی با ساخت و سازهایی که انجام شده هنوز روستایی است، در هیاهوی این فصل رنگ رنگ که دل می برد کاروانسرایی به چشمم می خورد که در قلب پاییز چشم نواز و زنده روستا به مخروبه ای تبدیل شده است!
روزگاری در یک کیلومتری شمال شرقی روستا کاروانسرایی رونق داشت که امروز به طویله تبدیل شده است. در مسیر منتهی به کاروانسرا هنوز پاییز رنگ رنگ روح و چشم را نوازش میدهد و انتظار دارم کاروانسرایی سرپا را در قلب پاییز منطقه ببینم، اما خزان روح کاروانسرا را از بین برده است، اوضاع و احوال مناسبی ندارد و نفس های آخر را می کشد.
این کاروانسرا معروف به کاروانسرای شاه عباسی ورده مربوط به دوره صفوی است که در سال ۱۳۵۴ ثبت ملی شده، اما این روزها به آغل گوسفندان تبدیل شده است. هرچند از بیرون کاروانسرا می توانم اوضاع داخل را حدس بزنم، اما با این حال وارد کاروانسرا شدم به هرگوشه که نگاه می کنم تنها تلی از آجرهای حاصل از ریزش دیوارها را می بینم. هر قدمی که برمی دارم زیر پایم فضولات دام هاست. دری وجود ندارد. طاق نماها ریخته است و این شرایط گویای پایان عمر کاروانسراست.
یکی از ساکنین روستا درخصوص کاروانسرا می گوید: آنچه قدیمی های روستا می گویند این است که کاروانسرای ورده به دستور شاه عباس اول در مسیر جاده ابریشم برای احیای این جاده ساخته شد، هرچند که در گذشته رونقی داشته، اما امروز به محلی برای نگهداری گوسفندان تبدیل شده است.
به هر گوشه این بنای ثبت شده که نگاه می کنم دلم می گیرد روزگاری چه برو بیایی در این کاروانسرا بوده است، اما امروز از رونق افتاده و به حال خود رها شده است.
در مقابل کاروانسرا که می ایستم. هشتی خروجی منتهی به روستا را می توان دید، یکی دو قدم که برمی دارم در سمت راست پله های پشت بام کاروانسرا قرار دارد، اما از سه چهار پله اول چیز باقی نمانده. روبروی پله ها در سمت چپ ورودی کاروانسرا، هشتی و سکویی است که از پشم گوسفند پر شده است.
با اینکه چیزی از سه چهار پله اول باقی نمانده به هر زحمت و سختی است از پله ها بالا می روم، حدود ۱۳ پله را طی میکنم و به پشت بام میرسم کف بام با آجر فرش شده است، اما اوضاع بام هم تعریفی ندارد هر قدم که برمی دارم حفره ای را می بینم که آجرهای آن فروریخته است و می توان از درون آن طبقه پایین را که آنهم وضع خوبی ندارد، دید.
چشم انداز اطراف از بام کاروانسرا دیدنی است. در مقابل خود روستای پاییز زده و زرد و نارنجی شده ورده را می بینم که همچنان چشم را نوازش می دهد. از سمت دیگر شهر مامونیه مرکز شهرستان زرندیه و صنایع و کارخانجات خودنمایی می کنند و در سمت دیگر قناتی پر آب قابل رویت است.
در مقابل ورودی کاروانسرا قنات علی آباد با آبی زلال، خنکی منطقه را دوچندان کرده است. از بالای بام کاروانسرا که نگاه می کنم منظره دیدنی است. در یک ضلع قنات چندین درخت با برگ های زرد فضا را دل انگیز کرده است، اما خرابی کاروانسرا اجازه لذت بردن از این فضا را نمی دهد.
از بام به داخل محیط کاروانسرا که نگام می کنم چیزی جز آجر فروریخته و دیوارهای سیاه شده به چشمم نمی خورد. کاروانسرای شاه عباسی ورده دیگر شاکله یک کاروانسرا را ندارد. دیوار یک سمت از بام که کامل فرو ریخته است، از فراموش شدن کاروانسرا خبر میدهد.
به لحاظ سست بودن بام و تخریبها ترجیح می دهم خیلی روی بام نباشم. با همان مشقت بالا رفتن از پله پایین می آیم گشتی در محوطه کاروانسرا می زنم، اما ترجیح می دهم که به سمت قنات و باغات اطراف بروم. کنار قنات که می ایستم احساس سرمای بیشتری می کنم آب قنات و وزش باد، سردی هوا را دوچندان می کند، اما به قدری فضا آرام است که ترجیح می دهم قدمی در منطقه بزنم. دیوارهای باغات این سمت از روستا هم کوتاه است کل زمین با برگ درختان پوشیده شده و باغ ها همچنان فاقد در هستند. امنیت و اعتماد منطقه و مردم مثال زدنی است.
موقع برگشت باز هم چشمم به کاروانسرا می افتد در قلب این منطقه زیبا وجود این کاروانسرای رو به سقوط تنها آه و افسوس را برایم برجای می گذارد. سبقه این بنا آنقدر هست که حداقل از ورود گوسفند و تبدیل شدن آن به آغل جلوگیری شود، اما وضعیت کنونی گواهی بر این مدعاست که سال های سال است این بنای قدیمی به حال خود رها شده و میراث فرهنگی یک سر هم به آن نزده است.
به گفته اهالی روستا با وجود اینکه کاروانسرا در آستانه فروریختن است، گردشگران زیادی منطقه را همواره برای گذران اوقات فراغت و طبیعت گردی انتخاب می کنند.
آنها معتقدند با وجود اینکه اوضاع کاروانسرا مناسب نیست، اما ایام تعطیل خاصه در بهار و تابستان اطراف قنات غلغله می شود و اگر میراث فرهنگی نگاهی به این کاروانسرا بیندازد و درصدد مرمت و بازسازی این بنای ثبت شده برآید قطعا پتانسیل طبیعت گردی منطقه دوچندان و گردشگری تاریخی روستای ورده چند برابر خواهد شد، اما ظاهرا نوع نگاه مسئولان میراث فرهنگی استان مرکزی و شهرستان زرندیه نسبت به اینگونه بناهای تاریخی نگاهی متفاوت است.
گزارش از: آذر اسفندیاری خبرنگار ایسنا منطقه مرکزی