روز دانشجو و روایت کوتاه از رویدادهای ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دانشجویان علیه خود کامگی
یکی از ویژگیهای دانشجوبودن، دریافت ژرف، حقیقتگرایی، آگاهی، شناخت و جنبش در راه دگرگونی خود و جامعه است. این ویژگیها نه فقط از آنِ دانشجویان ایرانی، بلکه یک پرسمان جهانی(جریان پرسشگری) و در برگیرنده همه دانشگاهیان و دانشجویان جهان است؛ و رژیم پهلوی برآن بود که از دانشگاهها و دانشجویان ایرانی، «ویژگیزدایی» کند، ولی نتوانست و سرانجام دست به اسلحه شد.
راه دیگری هم برای رژیم شاه وجود نداشت؛ یا باید فریاد دانشجویان را تاب میآورد-که برتابیدن در سرشت خودکامگانی نیست – یا این که دانشجویان را از میان برمیداشت، که این هم ناشدنیست؛ چون دانشجویان یکی دوتا نیستند که خودکامگان بتوانند با کشتنشان، از وجود و حضور و تجسم و پرسشگری آنان رهایی یابند، یکی به خاک میافتد و بهجایش دهها تن دیگر بر میخیزند؛ رژیم پهلوی پس از کشتن ۳ تن از دانشجویان، تازه دریافت که با این کارش، روح آرام و کمتر آگاه دیگر دانشگاههای کشور را در سراسر ایران، برآشوبیده است!
دانشجو اهل پرسمان و شیوه انتقادی است و این ویژگی سبب میشود که ستون روشنگری و روشناندیشی جامعه خویش نمود کند. چالشستیزی، روحیه کنکاشگر و وارسیکننده دانشجو در امور سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، همیشه انگیزاننده هوشیاری دیگر مردمان جامعه بوده است.
دانشگاه برضد خودکامگی
جنبشهای دانشجویی زمان شاه، همیشه با کوککردن سازی دیگر، آهنگ دگرگونی در جامعه نواخته است و با قرارگرفتن در بیرون از نهادهای دولتی، درخواستهای دانشگاهی و سیاسی خود را مطرح کرده است. نخستین شمار دانشجویان منتقد، در کنشگری برخی از دانشجویان سرگرم تحصیل در برلین و در دوران زمامداری رضاشاه دیده شد؛ و پس ازشهریور ۱۳۲۰ و ورود ارتش متفقین، دانشجویان ماندگار در ایران و دانشجویان ایرانی ماندگار در غرب، خود را در ریخت جنبش دانشجویی نمایاندند. به دیگر سخن، از همان آغاز به کار دانشگاه تهران(۱۳۱۳) دانشگاه خاستگاهِ فریادهای دانشجویی بر ضد خودکامگی رژیم پهلوی بوده است؛ در حقیقت، نبود توسعه سیاسی زمان شاه، سبب شده بود که دانشجویان در بستر دانشگاه، خیزش دانشجویی راهاندازی کنند و چالشهای اجتماعی را یکتنه به دوش گیرند.
روز ۱۶ آذر، همیشه زمینهای فراهم کرده است که دانشجویان زمان شاه بتوانند خواستهای آزادیخواهانه خود را ابراز کنند و در این راستا چه بسا با پلیس سرکوبگر برخورد داشته باشند؛ از بنیاد، در همه تاریخ دانشجویی کشور، دانشجویان همیشه خواهان آزادی سخن، بهدستآوردن دانش، آگاهی و ارتباط با جهان آزاد بودهاند، ولی رژیم پهلوی همیشه خیزش آنان را نمادی از سیاسیگری پنداشته و با آن برخورد سیاسی کرده است.
دکتر ابوالفضل مردانی ـ مدرس تاریخ در گفت وشنود با روزنامه اطلاعات میگوید:«رژیم پهلوی پس از کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر علیه دکتر مصدق به قدرت بازگشته بود. دانشجویان هوادار مصدق، در آن جو سرکوفته میخواستند فریاد خود را به گوش مردم جهان برسانند. دانشجویان دانشگاه تهران شعارهای خود را از روز ۱۴ آذر ۱۳۳۲ بر ضد رژیم پهلوی آغاز کردند. دانشجویان دانشکدههاى حقوق و علوم سیاسى، دندانپزشکى، فنى، پزشکى و داروسازى نیز همآوا با آنان، در دانشکدههاى خود برضد رژیم کودتا شعار میدادند.
«روز ۱۵ آذر، راهپیمایی از پیرامون دانشگاه به خیابان کشیده شد و ماموران شاه در برخورد با دانشجویان، شمارى را زخمی و گروهى دیگر را دستگیر کردند. بامداد روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲، ماموران گارد ویژه رژیم پهلوى با هدف سرکوب دانشجویان، براى نخستبار وارد محیط دانشگاه شدند و در درگیریهایی در یکى از کلاسهاى درس دانشکده فنى، ۳ تن از دانشجویان جان میبازند تا این روز با نام «پایداری دانشجویان» در تاریخ ماندگار شود. از آن پس هر سال( با همه کوشش رژیم پهلوی برای سرکوب) دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها کشور برای بزرگداشت دانشجویان شهید، به راهپیمایی میپردازند.
«آنروز(۱۶ آذر) اعتراضها از دانشکده پزشکی و داروسازی و حقوق و علوم آغاز شد. بامداد ۱۶آذر، دانشجویان از آتمسفر پلیسی شهر دریافتند که با برآمدن خورشید پاییزی، رخدادی ناگوار در پیشرو است؛ با اینهمه از پای ننشستند و مانند مصدق به پیشواز رخدادها رفتند.
«برای جلوگیری از تنش میان پلیس و دانشجویان، چندین دانشکده بسته و سرانجام کل دانشگاه تهران به دستور رئیس دانشگاه تعطیل می شود. ولی چندی نمیگذرد که گارد شاه وارد کلاس مهندس شمس(دانشکده فنی) میشود که اعتراض دانشجویان را در پیدارد و دو تن از دانشجویان دستگیر میشوند؛ هیاهو، کل دانشکده فنی را در بر میگیرد و آوای رگبار مسلسل بر میخیزد و گروهی از دانشجویان به خاک میغلتند که از میان آنان، قندچی، بزرگنیا و شریعترضوی، جان میسپارند. فردا اما رادیوی رژیم شاه، رخدادها را وارونه مینمایاند و گناه را به پای دانشجویان مینویسد که با پلیس درگیر شدهاند و پلیس نیز برای دفاع از خود، واکنش نشان داده است!
«پس از آن، شاه، تیمسار مزینی را برای دلجویی به دانشگاه میفرستد تا با خانوادههای دانشجویان شهید دیدار کند و از استادان برای پیشامد ناگزیر(به گفته خودشان) پوزش بخواهد تا همه رویدادها فراموش شود! ناآگاه از آن که تاریخ، کنشهای خودکامگی را هرگز فراموش نخواهد کرد و همه را برای همیشه در قلب خود نگه خواهد داشت، تا برای آیندگان واگوید.
شهر برافروخته
مسعود راد- کارشناس علوم سیاسی میگوید:«نزدیک به ۲ ماه از کودتای ارتشبد زاهدی بر ضد دولت مردمی دکتر محمدمصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نگذشته بود که جوانان به جنبش درآمدند تا خشم و ناخشنودی خود را به رژیم نشان دهند».
او باور دارد که کوشش رژیم شاه و کابینه زاهدی برای برقراری ارتباط دوباره با دولت انگلستان(که با جنبش ملیشدن نفت گسسته بود) بهانهای برای ابراز خشم جوانان فراهم ساخته و زمینه راهپیمایی اعتراضی دانشجویان را فراهم کرده بود:«۲ روز پیش از رخداد ۱۴ آذر ۱۳۳۲، زاهدی از ارتباط دوباره با انگلستان خبر داده بود و نیز از آمدن دنیس رایت، کاردار سفارت انگلستان به ایران! در همان روز و روز پس از آن(۱۵ آذر) راهپیمایی دانشجویان در محیط دانشگاه، دستگیری چند دانشجو را درپی داشت.
«رژیم شاه برای پیشگیری از تنش، نیروهای پلیس را در محیط دانشگاه مستقر ساخته بود. در روز ۱۶ آذر، پلیس به دانشکدههای پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم هجوم میبرد و گروهی از دانشجویانِ از پیش شناساییشده را دستگیر میکند و از محیط دانشگاه دور میسازد که در میانشان استادان دانشگاه نیز به چشم میخورند. در این میان، گروهی از دانشجویان فریاد میزدند:«دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!» که پاسخش رگبار مسلسل بود. مصطفی بزرگنیا به خاک میافتد و مهدی شریعترضوی نیز با گلولهای دیگر زخمی میشود و خون از سینه احمد قندچی نیز به بیرون فوران میکند. «اما قندچی تا پایان درگیریها همچنان زنده بود، برای همین به یکی از بیمارستانهای نظامی تهران برده شد. قندچی افزون بر تابآوردن زخم گلوله، از سوختگی برآمده از انفجار لوله شوفاژ نیز درد میکشید و بیش از ۲۴ ساعت، دوام نیاورد. پس از شهادت او، رژیم پیکرش را به خانوادهاش نداد و به دروغ گفت که در کنار ۲ دانشجوی دیگر خاک شده است!
«رخداد جانگداز ۱۶ آذر در شهر میپیچد. در روز ۱۷ آذر همه دانشگاههای تهران و بیشتر شهرستانها بسته میشود. کسی دروغهای رژیم پهلوی را باور نمیکند که همهجا چو انداخته بود که دانشجویان گناهگار بودهاند، زیرا میخواستهاند اسلحه سربازان را به زور از آنان بگیرند و با آن که سربازان، فقط تیر هوایی شلیک کردهاند، ۳ نفر جان باخته است!
«پس از شهادت دانشجویان به خانوادههای آنان اجازه برگزاری مراسم سوگواری داده نمیشود. روز ۱۸ آذر، نیکسون رئیس جمهوری آمریکا به ایران میآید و یکی از روزنامهها در سرمقاله خود با تیتر«سه قطره خون» نامه سرگشادهای به نیکسون مینویسد و به سنت کهن ایرانیان اشاره میکند که پیش پای مهمان گرامی خود، به فراخور، گوسفندی قربانی میکنند؛ و در ادامه مقاله میآورد که لابد جناب نیکسون بسیار گرامی بوده است که ۳ تن از دانشجویان ایران به پایش قربانی شدهاند!
پایکوبی کودتاچیان
بــهزاد روحـبخش-کارشناس اجتماعی نیز میگوید:«پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دولت کودتا پیروزمندانه به تنگترکردن آزادیها و سرکوب کنشگران سیاسی پرداخت. در برابر آنان، نیروهای پایداری با سازماندهی«نهضت مقاومت ملی» کوشیدند، دیوار سنگی خودکامگی را بشکنند و برای گسترش اندیشههای آزادیخواهی دکتر مصدق، روزنهای بگشایند. در این میان دانشجویان نیز همچون بازوان اجرایی نهضت ملی، در راه هدفهای مردمی گام بر میداشتند.
«پس از بازگشایی دانشگاه در مهر ۱۳۳۲، زمان برگزاری دادگاه فرمایشی دکتر محمدمصدق، دکتر علی شایگان و مهندس احمد رضوی فرا رسید و سبب شد جنبوجوش زیادی در میان دانشجویان برای کنشگری سیاسی و برگزاری راهپیماییهای اعتراضی پدید آید. در حقیقت سرچشمه بنیادیِ گردهماییهای اعتراضی دانشجویان در روزهای ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به سبب دادگاهیکردن همین ۳ تن بوده است.
دانشجویان در گردهمایی خود شعارهای مصدق پیروز است، سر میدادند که سرانجام، حضور گسترده نیروهای لشکر ۲ زرهی را در دانشگاه تهران سبب شد. روزهای پس از رخداد ۱۶ آذر، مراسم آرامی به نام «سه آذر اهورایی»در همه جا برگزار شد. دانشگاههای اروپا و امریکا با دانشگاه تهران ابراز همدردی کرد و جوانان برسرمزار ۳ شهید در شهر ری گرد آمدند و دیگر دانشجویان تا چند روز از شرکت در کلاسهای درس خودداری کردند. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ «روز دانشجو» نام گرفته است».
اما برخی مانند مسئول کمیتههای دانشجویی دانشگاه تهران در آنزمان، پدیده اعتراض دانشجویان را نه ورود نیکسون به ایران، بلکه حضور گسترده نظامیان در دانشگاه تهران میداند:«پس از کودتای ۲۸ مرداد و آسیبی که به جنبش ملی و دمکراتیک ایران وارد آمده بود، کنشگری گستردهای در دانشگاه تهران آغاز شده بود؛ و روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ آرامترین روز دانشگاه بود و هیچ برنامهای برای راهپیمایی پیشبینی نشده بود و دانشجویان از آمدن نیکسون آگاهی نداشتند و با ورود پلیس به یکی از دانشکدهها، روز آرام، به روزی خونین بدل شد».
سیاسیِ بیسیاست
جواد مازندرانی ـ پژوهشگر علوم سیاسی میگوید:«گفتمانِ جنبش دانشجویی، زیرمجموعه کنشگری های اجتماعی به شمار میرود با ویژگیهای که دربرگیرنده اعتراض به وضع موجود و درخواست دگرگونی در زمینههای گوناگون است. جنبشهای دانشجویی با به چالشکشیدن رژیم شاه، هم پیشتاز نشان میدادند و هم تغییردهنده نسبی وضع موجود!
«جنبش دانشجویی یا کنشگری دانشجویی خودجوش ولی با برنامه، از تاریخچه آنچنانی در جهان و ایران برخوردار نیست، چون هویتاش با پدیده دانشگاه های مدرن، پیوند تنگاتنگ دارد.
«دگرگونیای را که جنبشهای دانشجویی پی میگیرند، فقط در قلمرو اجتماع نیست، بلکه آنان در پی دگرگونی اندیشه و ذهن خود و جامعه و افکارعمومی به گونهای سازمانیافته میکوشند. آنان پدیدآمدن شبکههای اجتماعی را گونهای شانس برای خود میپندارند و در پی نهایت بهرهگیری از آن، برای تحقق آرمانهای خود هستند.
«در یکراستا گامبرداشتن، هدف همه افراد یک جنبش دانشجویی است؛ و تفاوتش با حرکت گذرای برخی دانشجویان در یک بازه زمانی ویژه، در همین مفهوم(جنبش)نهفته است، که حتی با سازمانهای دانشجویی گوناگون یا اتحادیههای صنفی دانشجویی، تفاوت ماهوی دارد.
«توان یک جنبش دانشجویی، گاهی خود را در خیزشهای سازمانیافته مانند ۱۶ آذر نشان میدهد، یا در یک کنشگریفرهنگی که نشان از اندیشه گروهی یا انسجام اندیشگی جنبش دارد؛ نمونه دیگر تمرکز همساز جنبش دانشجویی را میتوان با کشمکشهای سیاسی موجود در جامعه نیز دید.
«تاریخ نشان میدهد که جنبشهای دانشجویی با آن که رهبری برجسته(کاریزما) ندارند، ولی کنشگری زیادی برای ایجاد دگرگونی چه در دانشگاه و چه در جامعه در زمان شاه داشتهاند و هدفهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را دنبال میکردهاند. هر جنبش دانشجویی با ورود به چالشهای فرهنگی و گزارههای سیاسی، با پیشآگاهی، خود را آماده پذیرش رخدادهای ناگوار میکند که گاهی منجر به سکوت درازدامن آن میشود. هر جنبش دانشجویی همانگونه که گفته شد، از جهانبینی و بینش ویژه برخوردار است که پیوندگاه افراد یک جنبش به هم است.
«دانشجویان روشناندیش در محیط دانشگاهی با دوریجویی از قدرت و سیاستبازی و سیاسیکاری، ولی با دلسوزیهای خود(به گونهای سرشتی) جذب جنبشهای دانشجویی سیاسی میشوند که در آنها نه دستور رئیس دانشگاها وجود دارد و نه فرمانی از بیرون؛ بلکه سرچشمه این گرایشها فقط خودانگیختگی است؛ و شیوه کنشگریشان، معترض نمودکردن است، بدون وابستگی به یک حزب و بیاین که برای سودِ گروهی و شخصی خود از حزبی همسو با خود، هواداری کنند».
مشکلات کنونی
اینک یکی از دستآوردهای جامعه مدرن، پدیدآمدن مراکز آموزشی آزاد و تحصیلات عالی در دانشگاههای غیردولتی است. این دستآورد سبب شده است که از سویی زمینه آموزش برای بسیاری از جوانان فراهم آید و به جوانان امید داده شود که به آینده خود با خوشبینی بنگرند و به فراگیری دانش، رو آورند و از دیگرسو ، بازشدن مراکز آموزشی آزاد سبب شده است که خانوادهها با واقعنگری، فرزندان خویش را تشویق به تحصیل کنند تا با کسب دانش بتوانند در جامعه حضور بهتری یابند، اما اینک چالش دانشآموختگان بیکار پدید آمده است!
علاقهمندی به تحصیل در سرتاسر کشور بیشتر شده است و انگیزه تحصیل فرزندان، برای خانوادهها قویتر و منطقیتر از گذشته است، با این همه باید فکری برای پزشکان بیکار، مهندسان بیکارو جوانان تحصیلکرده ای که در تناسب با تخصص خود کار نمییابند، فکری شود.
گروه گزارش