یادداشت/یادى از استاد محیط طباطبائى ۷۰ سال کوشش علمی و پژوهش فرهنگی منوچهر برومند (م.ب.سها)
یک صد و چهارده سال پیش در روستاى ییلاقى گزلاى زواره از توابع شهرستان اردستان اصفهان نوزادى پا به عرصه هستى نهاد، که بعدها با آنکه در پى تحصیلات منظم کلاسیک و آکادمیک نرفت، در پرتو جهد شخصى و مطالعات پراکنده اى که داشت، در رده دانشوران نام آور معاصر ایران جاى گرفت! اشتهار و اعتبارى در خور یافت، که مُتَّکى به مقالات و کتابها و سخنرانىهاى جامع و آموزنده وى بود!
سخن درباره سید محمّد محیططباطبائى است. از سلسله سادات زواره، فرزند سید ابراهیم توحیدى که سلسله نسب پدریش به سید احمد بن محمد بن رستم، جد اعلاى سلسله سادات زوارهاى میرسید. زواره از موقوفات او بود. فزونى بازماندگانش که متشکل از خاندانهاى متعدد بودند، به اندازهاى کثرت داشت که زواره به مدینه السادات موسوم شد. خاندان سادات طباطبائى دسته اى از فرزندان منشعب از سلسله نسب او بودند. نسب فاطمه بیگم مادر استاد محیط طباطبائى نیز به قاضى محمد طباطبائى از علماى دوره صفوى میرسید.
سید ابراهیم،پدر استاد محیط طباطبائى تحصیلات حوزوى داشت.شرح منظومه حاج ملاهادى سبزوارى وشرح اشارات ِخواجه نصیرالدین طوسى را نزد میرزاجهانگیرخان قشقائى خوانده بود. حکمت وعرفان را نزدآخوند ملا محمد کاشى، اصول را نزد حاجهاشم آقا چهارسوقى فقیه معروف و شیخ محمد على ثقه الاسلام نجفى و ریاضیات را در محضر میرزا عبدالجواد شهشهانى فرا گرفته بود. در زمینه ادبیات هم با جامعیت معلومات نقلى و دانستنىهاى ادبى و حافظهاى نیرومند،اشعار فراوان از سرودههاى پیشینیان وهمزمانان در خاطر داشت. در موارد لزوم از بر میخواند ومجلس آرائى وسخن گسترى میکرد. خود نیز صاحب طبع شاعرانه بود. اشعارى میسرود و (فنا) تخلّص میکرد. این همه موجد شرایط مساعدى بود که محیط طباطبائى بتواند در مجمعى مناسب که سرشار از تمایلات دانشاندوزى است، پرورش یابد. به تحصیل وتحقیق و تتبع متمایل شود و در مسیر تعالى علمى گام بگذارد و اندکاندک به وادى مقصود رسد! بر خلاف تمایل مادرش که میخواست فرزندش با فرا گرفتن علوم تجربى در کسوت پزشکى کار آمد مصدر خدمتى سودمند براى عموم مردم باشد، در زمینه دانستنىهاى ادبى و علوم نقلى شمع جمع خواص گردد و در عداد دانشمندى صاحب نظر معروفیت عام یابد!
محیط طباطبائى نخست نزد پدر و برخى از آموزگاران محلى به تحصیل مقدمات وخواندن برخى از کتب طب سنتى پرداخت. سپس در سالهاى پس آیند جنگ جهانى اول در مدرسه لطفعلى خان تُرشیزى زواره نزد عالم مرتضوى کتابهاى معالم وطهارت و شرح لمعه را فراگرفت. چندى بعد به قصد تحصیل طب به اصفهان رفت. در مدرسه کاسه گران مقیم شد. ولى مدت اقامت او بیش از چند ماه دوام نیافت. به زواره باز گشت. بار دیگر در سال ۱۳۰۰ شمسى به اصفهان رفت. طى شش ماه اقامت به فراگیرى زبان فرانسه و دروس دوره اوّل متوسطه پرداخت. باز گشت وى به زواره مصادف بود با تأسیس مدرسهاى ابتدائى در آن شهر از این رو در سال ۱۳۰۱ در مدرسه ابتدائى سادات زواره که به مدیریت اسدالله کاوهزاده دایر شده بود، مشغول به کار شد. طى مدتى که در دبستان سادات بود. از یک سو به کار نظم و نسق مدرسه میپرداخت. از سوى دیگر برخى از دروس را درس میداد. شخصاً نیز نزد کاوه زاده انگلیسى میآموخت. در عین حال در امور کشاورزى به خانواده اش کمک میکرد. از مطالعه شخصى و مباحثه و مذاکره ویاد دادن ویاد گرفتن نیز غافل نبود. کاستىهاى تحصیلى را به کمک پدر بر طرف میکرد واشکالات متون مورد مطالعهاش از او میپرسید.
محیططباطبائى در همان روزگار نو جوانى که در زواره به سر میبرد،خویشاوندى داشت که منشى سردار صولت بختیارى بود، روزنامههایى که براى سردار صولت بختیارى میآمد، پس از خواندن او توسط منشى به دست محیططباطبائى میرسید. با خواندن این روزنامهها با کم وکیف مطبوعات زمان و نقشى که روزنامه در هدایت افکار عامه داشت، آشنا میشد! تا اینکه در فروردین ماه سال ۱۳۰۲ خورشیدى باطناً به قصد پیگیرى کارهاى مطبوعاتى که مورد نظر و علاقه خودش بود و ظاهراً در اجابت توصیه پدرش که مایل به ادامه تحصیل فرزند بود به تهران رفت. ولى این ایام مقارن شد با دوران سردار سپهى رضا شاه وممیزى شدید نشریات وتهدید ارباب قلم در جهت تثبیت اقتدار سردار سپهى و فراهم ساختن مقدمات تغییر سلطنت،از این رو محیططباطبائى از کار روزنامه نگارى چشم پوشى کرد. درصدد ادامه تحصیل برآمد. وارد مدرسه دارالفنون شد. دوره شش ساله متوسطه را طى سه سال تمام کرد. وارد مدرسه عالى حقوق شد. ولى به آن ادامه نداد. ترجیح داد، اوقات خود را به نحوى جدى مصروف آموختن زبان فرانسوى کند.
محیط طباطبائى در سال ۱۳۰۵ به استخدام وزارت معارف در آمد. مامور خدمت در خوزستان شد. در سال ۱۳۰۹به تهران بازگشت. در دارالفنون و مدرسه نظام ودانشسراى مقدماتى،تدریس تاریخ و جغرافیا و ادبیات را بر عهده گرفت. توالى خدمات معلمى او در وزارت معارف وتسلّط وتجاربش بر مباحث ادبى و آموزشى موجب شد،از سال ۱۳۰۷ تا سال ۱۳۲۸ پیاپى براى اصلاح و تغییر برنامههاى درسى از طرف وزارت فرهنگ دعوت به کار شود. هنگامى که طرح اصلاح تالیف ونشر کتابهاى درسى و جلوگیرى از نابسامانى در این زمینه به اجرا درآمد، وى به عضویت کمیسیون انتخاب کتابهاى درسى ادبیات برگزیده شد و با شهامت در خور توجهى انجام وظیفه کرد.
زیرا نقّادى در باره تألیفات استادان نامور زمان کار آسانى نبود، ایستادگى و مقاومتى میطلبید که اعتراضها و جنجالهاى پس آیندش را تحمّل کند! همین ایستادگى محیططباطبائى بود که موجب شد،کتابهاى درسى سامانى در خور یابد وبه نحو منسجَم همگونى منتشر گردد!
وى در فواصل سالهاى ۱۳۴۸ تا ۱۳۷۱ وظیفه ارزیابى وبررسى کتابهاى خطى کتابخانه مجلس شوراى ملى را نیز برعهده داشت. در این زمینه هم مصدر خدمات شایسته فرهنگى شد!علاوه بر آن در اکثر همایشهاى ادبى و برنامههاى فرهنگى شرکت میکرد! وبا نوشتن مقالات و نوشتهها و ایراد سخنرانىها وخطابههاى غرّا که بیشترانتقادى بود،عیبها وکاستىها را باز مینمود! صریح و شجاعانه ودر عین حال مؤدبانه ومحترمانه بى آنکه پا از دایره انصاف وادب فراتر نهد. براى اثبات نظرات خود چنانکه شیوهى برخى از معاصران است راهى راه ناستوده لجاج گردد. ودست به دامان مغلطه وسفسطه شود! نمونه آن مطلبى است که در مورد دو واژه نابکار وقدیمى نوشت که مدت سه سال در مجله ارمغان با سلسله مقالاتى به قلم شادروان دکتر على اصغر حریرى تبریزى دنبال میشد، و موضوع اختلاف بین مرحوم دکتر حریرى وبرخى دیگر از ادباى زمان مانند زندهیادان پژمان بختیارى و ذکائى بیضایى بود!
براى این که متانت قلم استاد محمد محیططباطبائى براى خوانندگان از جنبه ذهنى تعریف وتمجید صرف نویسنده منتقل به جنبه عینى ملموس و مشهود خواننده گردد، چند خطى از آنرا که در شماره هشتم از دوره چهل ویکم مجله ارمغان درج گردیده و مؤرِّخ آبان ماه ۱۳۵۱ است بازنویسى میکنم.
«اختلاف نظر آقاى دکتر علىاصغر حریرىتبریزى طبیب عالیقدر و نویسنده بنام وشاعر توانا با قاطبه ارباب قلم کشور دربارهى استعمال لفظ متداول قدیمى از سه سال پیش بدین طرف سلسله جنبان بحثى ونقدى بسیار جالب و شیرین در مجله ادبى کهنسال ارمغان شده و با وجود تکرار سخن عرض و نقض هنوز به نتیجهى قطعى نپیوسته است. آقاى دکتر حریرى که به صحت بنیهى زبان ملى خود علاقه قابل تحسین و تقدیرى دارند به اعتبار اینکه کلمه قدیم خود صفت است ونه موصوف، الحاق یاى نسبت یا وصفى را بدان کارى بیهوده دانسته و در نتیجه به کار بردن صفت قدیمى را در مواردى از قبیل (نسخه قدیمى) و (آثار قدیمى) و نظائر آن از طرف نویسندگان و پژوهندگان کارى عبث بلکه غلط شمردهاند. فقدان آن را در آثار متقدمان، گواه ناروائى استعمال آن آوردهاند! علاوه بر این موضوع آقاى دکتر در سلسله مقالات شیوا و دلچسبى که به طور مسلسل در ارمغان انتشار دادهاند و بیست وچهارمین مقالهاش در شماره مهر ماه ۱۳۵۱به نظر خوانندگان مجله رسیده است، اصرار نویسندگان معاصر را در ادامه استعمال لفظ (قدیمى) از جمله نابکاریهاى نابکاران عصر محسوب داشته اند.
کلمه (نابکار) چنانکه ظاهر ساختمان لفظى آن نشان میدهد صورت منفى (به کار) فارسى است. به شهادت فرهنگهاى فارسى مفهومى معلوم و معین دارد.که از افق مدلول (بیفایدگى و بیهودگى و نامستعملى ونا مشغولى وبى عملى یا ناشیگرى وجهل به عمل) تجاوز نمى کند.ولى استعمال ناروا و نا محدود آن در مفهوم وسیع (بدکارى و تبهکارى و سیه کارى وبد کردارى) از طرف نویسندگان معاصر کلمه را چنان از مورد اصلى و مفهوم واقعى و قدیمی خود دور کرده که به صورت زننده و دشنامگونهاى در آورده است.
با بصیرت کاملى که آقاى دکتر حریرى به شهادت نوشتههاى خود در مورد استعمال الفاظ متداول زبان فارسى دارند، مسلم است که مقصود ایشان از لفظ نابکار در این مورد معنى (بدکارى وبد کردارى وتبه کارى جدید) نبوده است. بلکه از این لفظ همان معنى ساده متبادر به ذهنى را اراده کرده اند، که هزار سال پیش از این فردوسى طوسى، ناشیگرى و نامرغوبى و نارسائى سخن گشتاسب نامه دقیقى همشهرى خود را بدان ستوده و نموده بود.
گرچه علیقلى میرزا اعتضادالسلطنه نخستین وزیر علوم کشور ایران در درک معنى این نابکار پس از نهصد سال زیر نفوذ مدلول متبادر به ذهن روزگار خویش قرار گرفته ودستخوش اشتباه شده است. یقین دارم در توضیحى که مرقوم خواهند داشت تکرار این شبهه را در سخن خود از خاطرها خواهند زدود و حقیقت مدلول کلمه نابکار را روشن خواهند کرد. تا کسانى که در استعمال صفت قدیمى به خود دغدغه اى راه نمى دهند وبه عادت قلم، هرروزه آنرا به کار میبرند، در مظنه نابکارى مفهوم حضرت والا اعتضادالسلطنه قرار نگیرند…»
این بود شمهاى ازنثر موجز سلیس و شیوهى نگارش استوار و متین ومستدل و ادیبانه و مؤدبانه محیط طباطبائى که جا دارد در موارد انتقادى و توضیحى سرمشق نویسندگان معاصر قرار گیرد!
از دیگر وجوه خدمات فرهنگى مرحوم طباطبائى تلاشهاى مطبوعاتى اوست. وى علاوه بر آنکه خود مدیریت چندین نشریه از جمله (مجله محیط) و (آموزش وپرورش) را برعهده داشت. با اکثر مجلهها وروزنامهها همکارى میکرد. مقالات مفید و ارزنده مینوشت. به گونهاى که شاخصیت او در عرصه روزنامهنگارى نیز به چشم میخورد. توانمندى قلم نکتهگیر و حس مسئولیت اجتماعى او در مقالات مطبوعاتىاش لایح بود. قلم مؤثر مثمرثمرش که از دردها و گرفتاریها پرده برمیگرفت و چگونگى خروج از بن بست مضایق اجتماعى فرهنگى را بر میشمرد،جلوه اى دیگر ازاستعداد بارز و قریحهى سرشار او بود،که در عرصه روزنامهنگارى نقش میبست!
امرى که مقرون به جرأت وجسارت و معطوف به دقت و انصاف وبه دور از تملّق و مجیزگوئى و مداهنه و چاپلوسى بود! چنانکه هنگام بررسى معضلات و مشکلات اجتماعى فرهنگى از نقد صریح برخى از اقدامات کار گزاران فرهنگى کوتاهى نمىکرد. از موارد آن مقالاتى است که در چند شماره از روزنامه ایران نوشت. ضمن بررسى سوابق اعزام محصلان به خارج کشور، عدم نظارت دقیق بر کم و کیف تحصیلات محصلان را که منتج به بىحاصلى یا زیان بارى فرهنگى بود، یادآور شد! پیشنهاد کرد مراکز علمى درخور استفاده در داخل کشور تأسیس شود. در واقع از زمره نخستین افرادى بود که به لزوم تأسیس دانشگاه در ایران که از آن با عنوان دارالعلم یاد میکردند، پى برده بود. گزافه نیست اگر بگوئیم همین مقالات و تذکرات محیططباطبائى و همگنان او بود،که عاقبت به تأسیس دانشگاه تهران و مدارس عالى کشور انجامید. جمع بسیارى از ایرانیان را از دانشاندوزى برونمرزى بىنیاز کرد!
از موارد دیگر بروز و ظهور رشحات قلم مؤثر وى در قضایاى اجتماعى سیاسى، مصاف و مخالفت قلمى او با قوامالسلطنه بود. که به سائقه احساسات وطندوستانه و تصوّر احساس مسئولیتى که وى را به مبارزه با عواقب و عوارض چپگرائى ملزم میساخت، صورت گرفت. و آن هنگامى بود که قوام السلطنه به قصد گولزدن استالین ضمن وعدهى امتیاز نفت شمال به روسها، حزب توده را در امور ادارى و سیاسى کشور شرکت داد. محیط طباطبائى که به اقتضاى درگیرىهاى فکرى فرهنگى از کنه و بنه قضایاى سیاسى خبر نداشت و سوابق سیاسى خاندان قوام وبرادرش وثوقالدوله، اعم از حادثهآفرینى ایادى قوام براى کشتن کلنل محمدتقىخان پسیان و تمهیدات وثوقالدوله براى بستن قرارداد استعمارى ۱۹۱۹ تا حدى عذر خواه وى بود، مانور سیاسى قوام راکه باطناً مبتنى بر مصالح و منافع ملى بود حمل بر ظاهر کرد! در مجلهاى که خود مدیریتش را برعهده داشت. بر قوام خرده گرفت! اقدام مثبتش را منفى جلوه داد! مقاله محیططباطبائى، بر دل برخى از جوانان احساساتى ناوارد نشست! آنان را بر علیه قوام برانگیخت. موجب خدشه دارشدن وجهه ى قوام شد!
محیط طباطبائى از حیث باورمندى مذهبى و جهتگیرى سیاسى فرهنگى به سیادت خود افتخار میکرد. بر حسب علائق همبستگى اسلامى از مدافعان سر سخت حقطلبى فلسطینیان و مبلّغان و مروّجان فرهنگ و تمدّن اسلامى بود. وجوه تمدن اسلامى را میستود. نقش پر رنگ آن را در تمدّن جهانى یادآور میشد. به موارد تأثیر ترجمه کتب دانشمندان مسلمان در دوره رنسانس اشارات بلیغ داشت. براى سید جمالالدین اسدآبادى ارج واحترامى خاص قائل بود. در مقالاتى که مینوشت فردوسى را مسلمانى شیعىمذهب معرفى میکرد. نسبت دادن ریاضیدانى و ستارهشناسى به خیام شاعر را درست نمىدانست، از وجوه تمایز و خلط تاریخى دو شخصیت ادبى و علمى سخن میگفت که بهزعم او، یکى خیام شاعر و دیگرى خیامى ریاضىدان و ستارهشناس بود.
محیططباطبائى طى هفتاد سال کوشش علمى و پژوهش فرهنگى متجاوز از صدها مقاله نوشت. دهها خطابه ایراد کرد. به تدوین کتابهاى متعدد پرداخت. با تخلص (بقا) و (محیط) بیست هزار بیت شعر سرود که بیشتر جنبه سخندانى و سخنورى دارد تا جنبه شور و شوق و سخنآفرینى شاعرانه! بانى برنامه پر بار مرزهاى دانش در رادیو ایران شد. که ویژهى فرهنگ و ادب و تاریخ ایرانزمین بود. در اغلب مجامع مهم ادبى همچون هزاره فردوسى، بزرگداشت ِخواجه نصیرالدین طوسى، ناصرخسرو، دقیقى، ِخواجه رشیدالدین فضلالله همدانى، کنگرههاى ایرانشناسى و تحقیقات ایرانى شرکت میجست، علاوه بر گشودن باب فضل بر شنوندگان شرکتکننده، در عداد مشاوران کمیتههاى مشورتى از ارشاد و راهنمایى دست اندرکاران برگذار کننده، کوتاهى نمىکرد!
به پاس خدمات گرانبار محیططباطبائى به علم وادب و فرهنگ ایران زمین، در سال ۱۳۵۵ خورشیدى مجلس بزرگداشتى برگزار شد که طى آن اعاظم ادباى معاصر از مقام علمىاش قدردانى کردند. علاوه بر آنکه در تجلیل از آن استاد نبیل سخن راندند. کتاب (محیط ادب) که مشتمل بر مقالاتى از مشاهیر ادباى معاصر است، و به کوشش زندهیادان دکتر سیدجعفر شهیدى، حبیب یغمائى، باستانىپاریزى، ایرج افشار مدوّن گشته بود به محضر افادت اثرش تقدیم شد. شانزده سال پس از این مراسم در روز سهشنبه بیست وهفتم امرداد ماه سال ۱۳۷۱ خورشیدى در سن نود سالگى لب دانش نثار فرو بست. به سراى جاودان شتافت. پیکر وى در برج طغرل در مجاورت ابن بابویه شهر رى به خاک سپرده شد. روانش شاد باد و در جوار رحمت حق قرین آرامش ابدى.
پاریس ۲۸ ر۱۱ر ۲۰۱۶