ادب و شعر مشروطیت (دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی – بخش اول)
اشاره: جنبش مشروطیت تأثیر بسیاری در جنبههای مختلف زندگی ایرانیان گذاشت که کمابیش در ادبیات آن عصر بازتاب یافته است. استاد شفیعی کدکنی در کتاب بسیار مهم «باچراغ و آینه» که الحق فراتر از صرف تاریخ ادبیات معاصر ایران است، با تیزبینی خاص خویش به این موضوع پرداختهاند و با چراغ دانش و تجربه خویش، به ژرفاندیشی در آینه ادبیات آن روزگار همت گماشتهاند. در اینجا تنها بخشهایی از سرفصل «چشماندازی دیگر» میآید و بر خواننده علاقهمند است که اصل مطلب را در همان کتاب بخواند.
ادب و شعر مشروطیت، برخلاف دیگر ادوار ادبی زبان فارسی، حاصل یک دگرگونی بنیادی است. تحولی در مجموعه نهادهای اجتماعی روی داده و در ادب مشروطیت به طور آشکار و محسوس انعکاس یافته است. برای نمونه اگر تحولی را که شعر و ادب عصر صفوی ـ با تمام خصایص بارز اسلوبش ـ نسبت به عصر تیموری داشته در نظر بگیریم و آن را با دگرگونی و تغییری که در عصر مشروطیت روی داده بسنجیم، بهخوبی میتوانیم دریابیم که عامل تغییر در ادب مشروطیت چه مایه نیرومند و بنیادی بوده است.
تغییرات اجتماعی و تاریخیای که مرز سبکها و شیوهها را در تاریخ ادب ما به وجود آوردهاند، در اغلب موارد بسیار کمرنگ و نامرئی هستند؛ در صورتی که عامل تغییرات در ساختمان اجتماعی عصر مشروطیت، عاملی است همهجانبه و محسوس که نیازی به رسیدگی دقیق و با بینش مسلح ندارد. چندان خطوط مرزها، آشکار و روشن است که هر بینندهای با اندکی مقایسه، حدود کار را بهخوبی درمییابد.
ادبیات مشروطیت در قیاس با دوره قبل از آن، مثل آن میماند که دو رنگ کاملا متضاد را در کنار یکدیگر قرار دهیم، مثلا سیاهی در کنار سپیدی؛ اما مرز ادبیات در دیگر ادوار، از مقوله این دو رنگ متضاد نیست، بلکه مانند آن است که از رنگ سفید به خاکستری کمرنگ و بعد پررنگ و آنگاه به رنگ سیاه برسیم، فقط با دقت علمی و جستجوی فنی است که دگرگونی را میتوان احساس کرد. علت این روشنی مرزها در ادب مشروطیت، دگرگونی بسیار محسوسی است که در مجموعه نهادهای اجتماعی ایران روی داده و بر شعر و ادب تأثیر گذاشته است؛ تأثیری محسوس و ملموس که همه جوانب ادب را دگرگون کرده است.
«ادب مشروطیت» از کجا آغاز میشود؟ از آنجا که فکر مشروطیت آغاز میشود. «فکر مشروطیت» از کجا آغاز میشود؟ از فرمان عدل مظفر؟ ـ نه. از هنگامی که جامعه ایرانی از حالت بستگی و انزوا بیرون آمد و دانست که جز او، و جز شیوه زندگی و حکومت او، شیوههای دیگری برای زندگی و حکومت وجود دارد. از مقایسه زندگی خویش با جوامع دیگر به فکر آزادی دست یافت. ظلم و بیدادگری چیزی نیست که در عصر قاجار بر تاریخ ما سایهافکن شده باشد. تاریخ، سراسر ظلم است و بیدادگری، و همیشه توده مردم در فشار و زحمت بودهاند و تاریخ هم نسبت به ایشان بیاعتنا و بیرحم و کر؛ بنابراین عامل ظلم و بیداد از دیرباز بر تاریخ ما و بر تاریخ اغلب ملل جهان ـ بهخصوص در دنیای قدیم ـ حکومت داشته و چیز تازهای نبوده است، پس عامل دیگری را که عامل اصلی پیدایش اندیشه آزادی و حکومت مردم است، باید جستجو کرد و آن عامل، آگاهی نسبت به شرایط زندگی دیگران است. مردم ایران هنگامی به اندیشه دمکراسی دست یافتند که دانستند بعضی ملل دیگر جهان به نوعی دیگر از حکومت دست یافتهاند. این سنجش و شناخت بود که مایه اصلی حکومت مشروطه را به وجود آورد.
فکر دمکراسی و اندیشه حکومت به شیوه عاقلانه و ایجاد دگرگونی در نظام حکومت کی و کجا در ایران پیدا شد؟ این یکی از پرسشهایی است که پاسخ آن را بهآسانی نمیتوان داد. اغلب تصور میکنند که فکر آزادی از دوران حکومت فتحعلیشاه و در گیرودار جنگهای ایران و روس پیدا شده است؛ اما چنین نیست. باید این اندیشه را در نخستین ادواری جستجو کرد که ایرانیان از طرز حکومت دنیای غرب (انگلیس و فرانسه) آگاه شدند. یکی از نخستین ایرانیانی که از نظام حکومت غرب آگاهی داشته و به صراحت آرزو میکند که در ایران هم بشود نظامی همچون نظام حکومت انگلیس برقرار کرد، شیخ محمدعلی حزین لاهیجی شاعر عصر صفوی و افشاری است (۱۱۸۰ـ۱۱۰۳) که در شرح احوال خویش میگوید: «مملکت خراب و ضوابط و قوانین ملکی در آن چند ساله ایام فترت، همه از هم ریخته و پادشاه صاحباقتدار و با تدبیری و رائی بایست که تا مدتی به احوال هر قصبه و قریه (و) محال پردازد و به صعوبت تمام ملک را به اصلاح آورد. این خود در آن مدت قلیله نشده بود. و از مقتضیات فلکیه، در این ازمنه، رئیسی که صلاحیت ریاست داشته باشد، در همه روی زمین، در میان نیست و در حال هر یک از سلاطین و رؤسا و فرماندهان آفاق، چندان که اندیشه رفت، ایشان را از همه رعیت یا از اکثر ایشان، فرومایهتر و ناهنجارتر یافتم؛ مگر بعض فرماندهان ممالک فرنگ که ایشان در قوانین و طرق معاش و ضبط اوضاع خویش استوارند. و از آن ـ به سبب مباینت تامه ـ به حال خلق سایر اقالیم و اصقاع فایده چنان نیست.»1
پس از او، یکی دیگر از ایرانیان که اطلاع دقیقتری از نظام حکومت انگلیس داشته، آگاهیهایی در این باب عرضه میکند که به جای خود قابل ملاحظه است. این نویسنده که عبداللطیف شوشتری است، در کتاب خود تحفهالعالم (تألیفشده بین۱۱۹۰ـ ۱۲۱۹) میگوید: «… متاع علم و فضل در جهان کاسد افتاده و دیگر مثل این افاضل نامدار به عرصه ظهور آمدن، دشوار است و امری است محال. آری، در بعضی بلاد فرنگستان مانند انگلستان و دیگر اماکن ـ که در قوانین سلطنت و مملکتداری گرده یونانیان را برداشتهاند و به نیروی التفات سلاطین… مرفه و به اعلا درجه عزت و اعتبارند ـ آنقدر افاضل و دانشمندان در آن کشور به عرصه وجود آمدهاند که احصای آنها عسیر است.»2و چنان که میبینیم، وی از بسیاری جوانب حکومت دمکراسی آگاهی داشته و از مجمع فراماسونها نیز بیخبر نبوده است.
البته این دو تن به طور قاطع، نخستین کسانی نیستند که از حکومت دمکراسی آگاهی داشتهاند و دست کم در ذهن خود به نوعی مقایسه اوضاع اجتماعی ایران با کشورهای آزادییافته جهان پرداختهاند. چه بسا که پیش از ایشان هم کسانی به چنین اندیشههایی دست یافته بودهاند و ما اطلاعی از آنها نداریم؛ اما پس از این دو تن، نمونه اندیشههای آگاهیبخش، لحظه لحظه افزونتر میشود. حتی در میان حکمرانان نیز بعضی به نوعی مفهوم استعمار و تسلط غرب را احساس میکردهاند؛ چنان که در خصوص کریمخان زند نوشتهاند که:
«ایلچی از جانب دولت خلودآیت انگلیز به دربار معدلتمدار والاجاه کریمخان وکیلالدوله جماقتدار زند آمد. آن والاجاه مدتی او را طلب ننمود و به نزد خود او را حاضر نساخت. وزرا به خدمتش عرض نمودند که: «ایلچی از جانب پادشاه انگلیز آمده، چرا او را به حضور خود طلب نمیفرمایی؟» فرمود: «اگر با پادشاه ایران مهمی دارد، ما پادشاه ایران نیستیم، ما وکیل دولت ایرانیم. پادشاه ایران شاه اسماعیل(= نوه شاه سلطانحسین صفوی) است و در قلعه آباده میباشد. ایلچی را به خدمت او ببرید و کارش را انجامی بدهید و اگر با ما کاری دارد، ما به وی کاری نداریم.»
بعد از مباحثه بسیار به وزرای خود فرمود: «آنچه شما از ایشان احساس نمودهاید، مطلب و حاجت ایشان چیست؟» عرض نمودند که: «مطلب و حاجت ایشان آن است که با پادشاه ایران بنای دوستی و آمد و شد گذارند و از نفایس فرنگ و هندوستان ارمغانیها و هدیهها و تحفهها به حضرتش آورند و بالیوسِ۳ ایشان در ایران جای گیرد و بنای معامله گذارد و امتعه و اقمشه و ظروف و اوانی وآلات و اسباب از فرنگ و هند به ایران آورند و مهمسازی اهل فرنگ و هند و ایران شود و امور رواج یابد.»
از شنیدن این سخنان بسیار خندید و گفت: «دانستم مطلب ایشان را. میخواهند به ریشخند و لطایفالحیل، پادشاهی ایران را مالک و متصرف گردند، چنان که ممالک هندوستان را به خدعه و مکر و تزویر و نیرنگ و حیله و دستان به چنگ آوردهاند.» و مانند رستم دستان، به دو زانو نشست و دست بر قبضه شمشیر خود گرفت و مانند نرّهشیر غرید و فرمود: «ما ریشخند فرنگی به ریش خود نمیپذیریم و اهل ایران را به هیچ وجه من الوجوه، احتیاجی به امتعه و اقمشه و اشیاء فرنگی نیست؛ زیرا که پنبه و پشم و کرک و ابریشم و کتان در ایران زیاده از حد و اندازه میباشد. اهل ایران هرچه میخواهند، خود ببافند و بپوشند…»4
کاروان معرفت
جنگ روس و ایران در عصر فتحعلیشاه، یکی از نقطههای روشن این ماجراست. در همین سالهاست که بعضی ایرانیان در ضمن سفرهایی که به انگلستان و روسیه کردهاند، از پیشرفتهای شگفتانگیز این سرزمینها سخن گفتهاند و ما در این خصوص دو سفرنامه جالب داریم که هر کدام به گونهای توجه ایرانیان را به طرز زندگی و حکومت کشورهای دیگر آشنا میکند و این دو تن عبارتند از: مصطفی افشار نویسنده «سفرنامه خسرومیرزا به پطرزبورغ» (1245ـ۱۲۴۴) و دیگری میرزاصالح شیرازی است که گزارش مسافرت خویش را به انگلستان به طور یادداشت روزانه نوشته است.
ایران بر اثر جنگ با روسیه و احساس ناتوانی و ضعف در برابر امکانات مادی آنها و نظم و ترتیبی که داشتند، بیش و کم بیدار شد و چند تن از سیاستمداران آن روزگار به فکر اصلاحات افتادند. بیهیچ گمان بزرگترین مصلح ایران در این عصر، عباسمیرازی نایبالسلطنه (۱۲۴۹ـ۱۲۰۲ق) است که وزیرش میرزا عیسی قائم مقام (وفات:۱۲۳۷ق) از پیشروان فکر جدی اصلاحات است. در طلیعه اصلاحات عباسمیرزا باید از گروه محصلانی که برای کسب تمدن و علم جدید به فرنگ فرستاده یاد کرد. نخستین کاروان معرفت۵ در ۱۲۲۶ق/۱۸۱۱م به سوی اروپا حرکت کرد. در این کاروان بیش از دو تن که به قصد تحصیل سفر میکردند، کسی نبود و از این دو محصل اعزامی، یکی به کار علم و طب پرداخت و پس از شش سال به ایران بازگشت و دیگری پس از یک سال و نیم درگذشت. پس از این دو تن، یک هیأت پنج نفری روانه انگلستان شدند. مسافرت ایشان که از ۱۲۳۰ق/ ۱۸۱۵م آغاز شد، از طریق روسیه بود به لندن. در میان این جمع پنج نفری، دو تن سرآمد بودند که بعدها نام ایشان را در تاریخ تحولات اجتماعی این دوره بسیار میشنویم: یکی میرزاصالح شیرازی و دیگری میرزاجعفر مهندس (مشیرالدوله بعدی).
عباسمیرزا واقعا قصد اصلاح داشت و از هیچگونه کوششی دریغ نمیکرد. خوب فهمیده بود که فقط از رهگذر اخذ تمدن فرنگی میتوان نظام تازهای در زندگی و حکومت ایجاد کرد. وی فرستادن چند محصل را، برای رسیدن به مقصود کافی نمیدانست. از این نظر بود که درصدد برآمد توجه فرنگیها را به این سرزمین جلب کند. و این کار او یکی از فکرهای عجیب اوست. کوششهای عباسمیرزا در کنار خودخواهی و سفاهت خاقان مغفور، فتحعلی شاه، به جایی نرسید وایران بر اثر خودکامگی فتحعلیشاه شکستهای پی در پی خورد. هرچه عباسمیرزا نشاط اصلاح و تجدد و حرکت و پویایی داشت، فتحعلیشاه ساکن و خودخواه و سادهدل بود و سرانجام این غرور و خودخواهی کار خود را کرد و آن شاهزاده باکفایت اصلاحطلب در چهل و پنج سالگی به بیماری کبدی درگذشت (۱۲۴۹)؛ کسی که بعضی از مورخان فرنگی او را «شریفترین فرد خاندان قاجار» خواندهاند.
دوره دوم اصلاحات اجتماعی، دورهای است که با فعالیتهای امیرکبیر(مقتول به ۱۲۶۸ق) آغاز میشود. بی هیچ گمان بزرگترین مصلح سیاسی ایران در عصر قاجار، امیرکبیر است و اقدامات همهجانبه او را در کنار تجدید بنای اجتماعی ایران در این خطوط میتوان فهرستوار یاد کرد:
۱ـ دارالفنون: برای گسترش دانش جدید در ایران، دارالفنون را با نظم و شیوهای خاص تأسیس کرد و استادانی از فرانسه و اتریش و ایتالیا دعوت کرد در رشتههای علوم طبیعی و طب و علوم نظامی و غیره به تدریس بپردازند.
۲ـ روزنامه وقایع اتفاقیه: که نخستین شماره آن به تاریخ ۵ ربیعالاول ۱۲۶۷ مطابق ۱۸۵۱م نشر یافت گویا بعدها به عنوان«روزنامه دولت علّیّه ایران» ادامه یافته است. با همه محدودیتهایی که از دید اطلاعرسانی در اینگونه مطبوعات وجود داشته، در تحول فکری جامعه تأثیر بسیاری به جای گذاشته است.
۳ـ دیگر اقدامات: امیرکبیر با همه فرصت کمی که داشت، از همان آغاز در جهت کاستن از استبداد سلطنتی و ایجاد نظم و قانون و تنظیم محاکم عدلیه و ایجاد چاپارخانه و اصلاح مالیه و مخصوصا رسیدگی به احوال قشون و لشکر و فراهم کردن مقدماتی در جهت ایجاد صنایع نظامی و غیرنظامی، بسیاری کوشید. تمام اقدامات او بنیادی و در جهت نظم و انضباط بود.
امیرکبیر مانند همه مصلحان ملی که به نیروی بیگانه اتکا ندارند، دشمنان بسیار داشت و سرانجام بر اثر دسیسههای دشمنان و جهل و سفاهت ناصرالدینشاه کشته شد و دنباله اقدامات جدی او ناتمام ماند. پس از او وزارت به دست میرزاآقاخان نوری(اعتمادالدوله) افتاد. وی از ۱۲۶۸ تا ۱۲۷۵ق فرمانروا بود و در جهت مخالف اصلاحات امیرکبیر قدم بر میداشت. وی از ارکان سیاست انگلیس در ایران بود. با این همه اندیشه تجدّد و تجدید، دیگر چیزی نبود که به فراموشی سپرده شود؛ زیرا از حوزه محدود چند تن تجاوز کرده و گسترش مییافت.
ناصرالدینشاه سرانجام ناگزیر شد که میرزا آقاخان نوری را از صدارت برکنار کند و «شورای دولت» را به شیوه اروپائیان تأسیس کند. اندیشه تأسیس این شورا از افکار میرزاجعفرخان مشیرالدوله بود؛ اما این شورا نیز به زودی از کار افتاد و بی نتیجه ماند. پس از مشیرالدوله، سیاستمدار مصلح دیگری که قابل یادآوری است، میرزاحسین خان سپهسالار است (۱۲۹۸ـ۱۲۴۳) که از دستپروردگان امیرکبیربود. وی دوازده سال نماینده ایران در عثمانی بود وشاید بر اثر اعلان حکم دستوری (مشروطیت) در آن سرزمین، وی در مدتی که در سرزمین عثمانی بود از اندیشههای مصلحان اجتماعی ترک آگاهی یافت و با بسیاری از سران تجددخواهی عثمانی دوستی نزدیک پیدا کرد. وی در نامههایی که به دربار ایران مینوشت، به بسیاری از نکتهها در خصوص اندیشههای تجدیدخواهانه خویش ـ با توجه به تحولات عثمانی ـ اشاره کرده است و از محسنات «پارلمنت» و «مبعوثان ملت» سخن گفته است و از اینکه روزنامه دارالخلافه تهران، مردم را در جریان وقایع سیاسی جهان قرار نمیدهد، از ضعف اقتصادی و صنعتی ایران انتقاد کرده است.۶
سپهسالار اصلاح نظام حکومت ایران را منوط به تأسیس «دارالشورای کبری» یا «دربار اعظم» میدانست و بر این اساس لایحهای تنظیم کرد که اداره کل امور مملکت به عهده مجلس «مشورت وزراء» واگذار گردد؛ مجلسی که از «صدراعظم» و نه وزیر تشکیل میشد. وزرا در برابر صدراعظم مسئولیت داشتند و صدراعظم در برابر شاه مسئول بود. وزارتهای نهگانه عبارت بودند از: وزارت داخله، خارجه، جنگ، مالیات، عدلیه، علوم، فواید، تجارت و زراعت، دربار و صدرات عظمی.۷ «دربار اعظم» عبارت بود از هیأت اجتماع این وزارتها که «هیأت دولت» هم خوانده میشد. ناصرالدینشاه در بیستم شعبان ۱۲۸۹ق لایحه پیشنهادی سپهسالار را ـ مبنی بر تأسیس این شورا ـ تصویب کرد و مجلس مشورت وزرا در دوم شوال همان سال افتتاح گردید.
از کارهای اساسی سپهسالار: «تنظیم بودجه خاص قشون و تفکیک آن از دخل و خرج عمومی مملکت، تأسیس مدارس نظام، استخدام متخصصین نظامی از اتریش، حذف مناصب ارثی و الغاء امتیازات قشونی، برقرار کردن تشکیلات نظامی به سبک اروپا و احیاء قورخانه ایران»8 بود. وی همچنین به نیت احیای اقتصادی و عمران ایران، امتیاز کشیدن راه آهنی از رشت به تهران و از تهران به خلیج فارس را به رویتر،۹ یکی از اتباع انگلیس واگذار کرد که البته قرارداد وحشتناکی بوده است و در تاریخ قرن نوزدهم ایران بحثها برانگیخته است. دیگر از کارهای برجسته او نشر روزنامهای بود به دو زبان فرانسه و فارسی که در نخستین شماره توقیف شد؛ زیرا از آزادی سخن گفته بود و تملق و چاپلوسی را مورد انتقاد قرار داده بود. ناصرالدینشاه دستور داد منتشر نشود.
سپهسالار نیز همچون خلف خویش ـ امیرکبیرـ دشمنان بسیار داشت و در سفری که ناصرالدینشاه به اروپا کرد، صف مخالفان سپهسالار نیرومندتر و فشردهتر شد؛ زیرا جمع انبوهی که منافع ایشان را سپهسالار سد کرده بود، با یکدیگر متحد شدند و گفتند: سپهسالار در خاطر شاه رسوخی پیدا کرده، «البته چون به تهران درآید، تغییر اوضاع دهد و در ملک و ملت تبدیلات پدید آورد و «قواعد فرنگی» به میان اندازد و رسوم و عادات مغربزمینیها را در مشرقزمین متداول سازد. آنگاه نفوذ و مراودت فرنگیان در ایران زیاد شود و قوّت و قدرت قدیمه ایران از دست برود. بهتر آنکه اجماع کرده، نتایج خیالات و سیّئات عمل او را به حضور سلطان نگار دهیم تا او را مخلوع نماییم»10 و چنین کردند و شاه در مراجعت او را وادار به ترک مقام صدارت کرد.
پینوشتها:
۱ـ تاریخ حزین، چاپ سوم، کتابفروشی تأیید، اصفهان،۱۳۳۲، صص۹۲ـ۹۳٫
۲ـ تحفهالعالم، چاپ سنگی، حیدرآباد، به اهتمام میرزاحسین طهرانی در مطبع شوکت الاسلام به زیور طبع درآمد، ص۶۸ مولف در صفحات بعد، یعنی۱۸۰ به بعد به تفصیل تمام در باب قوانین و عادات و رسوم فرنگیها، از قبیل دوئلکردن و فراماسونری و… بحث درازدامنی دارد که از هر جهت قابل بررسی است.
۳ـ یادداشت مصحح کتاب: نمایندگان محلی دول اروپایی را در بنادر ایران و عثمانی«بالیوز» مینامیدند. ۴ـ رستمالتواریخ،۳۸۲ـ۳۸۳٫
۵ـ این تعبیر، به عنوان مقالهای است از استاد مجتبی مینوی که در مجله یغما، سال ۱۳۳۲، درباره همین موضوع نوشته شده است.
۶ـ برای تفصیل اندیشههای اصلاحی سپهسالار رجوع شود به فکر آزادی، ص۵۷ به بعد.۷ـ فکر آزادی، ص۸۱٫ ۸ـ همان،۸۴٫
۹ـ بارون جولیوس رویتر baron Julius reuter: این قرارداد در ۱۸ جمادیالثانی ۱۲۸۹ق برابر با ۲۵ ژوئیه ۱۸۷۲م بسته شد. بر اساس این قرارداد حق استفاده از تمامی معادن کشور (به جز معادن طلا و نقره و احجار کریمه) و جنگل و قنوات و تأسیس بانک و پست و تلگراف و کارخانجات به مدت هفتاد سال به رویتر انگلیسی واگذار گردید. نشر این امتیازنامه در اروپا سر و صدای بسیار به راه انداخت و روسها با آن شدیدا به مخالفت برخاستند.
۵٫ صدرالتواریخ، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، چاپ محمد مشیری، انتشارات وحید، تهران، ۱۳۴۹؛ نیز فکر آزادی، ص۹۲٫ اعتمادالسلطنه میگوید «و آنچه مشهور است تقویت یکی از سفرای دول اروپ، مقیم ایران، هم مزید بر علت گردید.» صدرالتواریخ، ۲۶۹٫