عارف سوسیالیست به یاد علی‌اشرف درویشیان نویسنده پرآوازه معاصر – دکتر محمدعلی سلطانی

 

واجب و لازم است که اگر راهرو راه پیامبر(ص) و مولی‌الموحدین علی(ع) و اصحاب کرام و بزرگان اهل معرفت هستیم، به آنان که در هر لباس و با هر اندیشه و آیین و اعتقادی در مسیر بهبود پیشرفت جامعه گام برمی‌دارند، محترم بداریم و به‌نیکی یاد کنیم؛ زیرا زمانی که مولا علی(ع) می‌فرماید: «من علمنی حرفا، فقد صیرنی عبدا»، تکلیف ما در برابر آنان که پیش از ما سطری و صفحه‌ای و صحیفه‌ای نوشته‌اند، روشن است و به فرموده نبی مکرّم(ص) حتی اگر از «چین» باشد، دلالت چین تنها بُعد جغرافیایی نیست، بلکه بُعد اعتقادی نیز هست؛ زیرا پس از بالغ بر هزار و چهارصد سال از هجرت، هنوز در آن سرزمین بتخانه‌ها برقرار و گرم‌بازارند و چین با اقتصاد بر سراسر جهان سلطه دارد.
به هر حال این قلم شاید در بُعد اندیشه فردی تا چینِ اعتقاد درویشیان با وی فاصله‌ها دارد، اما هم از گفته‌ها و نوشته‌های وی آموخته است و هم هر دو از یک جغرافیا برآمده‌ایم که شهر مظلوم کرمانشاه باشد. زمانی که از بزرگان اهل معرفت نام می‌برم، گوشه چشم بر جناب شریف رضی دارم درباره آنچه پس از مرگ صابی، ابراهیم بن هلال کرد،‌ و شگفتا که آنچه درباره صابی علامه دهخدا از یتیمه‌الدهر ثعالبی آورده است، بی‌شباهت به اندیشه درویشیان نیست؛ زیرا نقل کرده‌اند که از ابومنصور سعید بن احمد بریدی در بخارا شنیدم که: ابواسحاق صابی در کیش خود سخت متعصب و پارسا و پاکدامن بود و عزالدوله بختیار بدو وعده داد که اگر کیش وی گیرد، وزارت خویش بدو دهد [و وی نپذیرفت] به سبب راستی‌های دیگر به زندان رفت و رنجها کشید. پس از مرگ چنین شخصی، شریف رضی او را به قصیده‌ای رثا گفت و چون پوسته‌گرایان شریف را به سبب آن مرثیه غرا سرزنش کردند، فرمود: فضل او را گفته‌ام ـ پس پرسش اعتقاد او چیست؟ در هزار سال پیش یعنی در ۳۸۴ق که صابی درگذشت، موردی نبوده است که فردی در جامعه با تمام خدمات و آثار و مآثرش نادیده گرفته شود یا خدای ناخواسته حذف گردد که متأسفانه اگرچه در سراسر جهان اسلام کسی را در مرتبه شریف رضی نداریم،‌ اما در ایران معاصر، صابی‌ها متعددند که بر دریافت‌های خود پای می‌فشارند و شاید به جبر ارث برده‌اند و در حیات به حاشیه رانده می‌شوند و در ممات نیز مزاری شایسته را از آنان دریغ می‌دارند.
علاوه بر آنچه یادآور شدم، علی‌اشرف درویشیان برای این قلم به عنوان یکی از یاریگران پیروزی انقلاب که جامعه‌ای از پانزده تا بیست و پنج سال را با قلم خود شیفته آزادی و عدالت و برابری و برادری و ستم‌ستیزی کرد، قابل احترام و یادکرد است. او را بزرگ‌منش و محترم می‌دارم، برای آنکه بسیار کسان را می‌شناختم به محض تاریکی پای شمع، در گردشی صد و هشتاد درجه‌ای، که یا به‌کلی منکر آنچه بودند شدند، یا به سیره و سیمایی دیگر درآمدند؛ آنان که شیفته شر بودند، به کوه و عده‌ای که مساعد دگردیسی بودند، به کوچه زدند و قلیلی قربانی شغادپیشگان اهل سلامت شدند و…
علی‌اشرف درویشیان به قول خودش چریکی فرهنگی بود که قلم را فرونگذاشت و هیچ گاه به اسلحه دیگری نیندیشید و مبلّغ هیچ حزب و گروه و دسته خاصی نشد. احترام قلم و اندیشه را نگاه داشت و دوستی نقل کرد در بلوای اوایل انقلاب هرچه وی را ترغیب به رفتن از شهر کرمانشاه کردیم، نرفت و می‌گفت: «اگر ما در این بُرهه نتیجه تعلیم به جوان‌هایمان را درک نکنیم که آیا فرق معلم خادم را با دیگری می‌دانند یا نه، کی باید بدانیم؟ ‌اگر اشتباهی در جامعه جوان باشد، تعلیم ما اشتباه بوده است.»
درویشیان خدمات خود را از روستاها آغاز کرد. نوشتن و خواندن را به استعدادهای روستایی آموخت که بعدها شخصیت‌های موفقی در حوزه داستان‌نویسی شدند. و اینکه تا چه حد در نوشتن‌های خود توفیق داشته، باز مستلزم کندوکاو صاحب‌نظران است که تاکنون انجام نشده است. کارهای بومی او قابل بحث است و اینکه با تمام تغییرات سریع در حوزه ادبیات داستانی و ایراداتی را که نوخاستگان آشنا با ادب اروپا بر آثار درویشیان و همسالان وی می‌گرفتند، درویشیان هیچ گاه شیوه واقع‌گرا و ساده‌نویسی زیبا و دلنشین خود را تغییر نداد و نیز به نوشته‌هایی که به عنوان نقد بر آثارش نوشته شد، پاسخی ننوشت و به راه خود رفت. به همین مناسبت ادبیات داستانی معاصر آذربایجان را که با صمد بهرنگی شاخص شد و بومی‌گرایی آن نیز پررنگ بود، با قلمی روان و زیبا و پرداخته به جغرافیای کردستان و کرمانشاه کشانید و پس از پیروزی انقلاب با نوشتن کتاب «سالهای ابری» درویشیان سیمایی سراسری یافت و با نوشتن درشتی وارد مرحله تازه‌ای شد.
روستا و مدرسه
درویشیان برای «کلاس» و «آموزش و پرورش» اهمیت و احترام ویژه‌ای قائل بود و به همین جهت اکثر آثارش از کلاس و مدرسه و دانش‌آموز نشأت می‌گیرد؛ در زمانی که کرمانشاه و کردستان حتی نشریه‌ای نداشت و اگر بود، تعدادی محدود و معدود برای مراکز و ادارات چاپ و منتشر می‌شد، رادیو هم که از چندین روستا یک روستا رادیویی داشت که غالبا متعلق به ملاکان و مباشر و… بود و در عمق بی‌خبری نوشته‌های درویشیان، زنگ بیداری، روزنامه دیواری، رادیو، تلفن، تلگرام، اینستاگرام و… بود که در لایه داستانی ساده دردها و ستمها و رنجها را منتقل می‌کرد که نویسندگانی چون یاقوتی نیز در این مسیر همراه و یاریگر او بودند.
اگر راستش را بخواهید، در سراسر غرب کشور و به طور خاص در روستاها به سبب اوضاع ویژه که بی‌توجهی مسئولان دولتی از سویی و نظام ارباب ـ رعیتی از سوی دیگر زمینه را مساعد کرده بود، فقط عده‌ای معلم همگام و همفکر درویشیان بودند که در راه بیداری قشرهای فرودست تلاش می‌کردند و حرکت اسلامی تا زمان اعتراض امام(ره) و تبعیدشان از محدوده شهرهای غربی تجاوز نمی‌کرد که شرح تمامی این تلاش‌ها و تحرکات و فراز و نشیب آن را در کتاب «تاریخ اجتماعی کرمانشاهان» آورده‌ام ـ انتشار نوشته‌ها و کتاب‌های درویشیان و دستگیری و محکومیت، زندانی‌شدن و انفصال خدمت و… هر کدام برای جامعه اهل کتاب و کتاب‌خوانی تفسیر و تشویق و تحریک خاص خود را داشت. آن زمان که در اخراج از معلمی در سالهای پیش از انقلاب، مشارکت در کتابفروشی را پذیرا شد، این پیشه مفهومی دیگر یافت. رو آوردن جوانان به‌ویژه دانش‌آموزان و معلمان به پاتوق ایشان و تهیه و مطالعه کتاب‌های تازه و بحث و تبادل نظر و جدل‌های حضوری که پس از کودتای مرداد۳۲ به محاق فرورفته بود، گامی دیگر در جهت تغییر شیوه اندیشه و شناخت اجتماعی و فرهنگی جامعه بود. همزمان شاگردانش در عنفوان شباب به یاری وی دست به قلم شدند و با رهنمودهای او مطالبی نوشتند و حرکت داستان‌نویسی در غرب ایران وارد مرحله تازه‌ای شد. برخلاف آنچه مشهور شده و مکرر گفته می‌شود و شخص درویشیان نیز موجودیت آن را در ایران نمی‌پذیرفت، مقوله‌ای به نام «ادبیات کارگری» بود؛ زیرا در جغرافیای نوشته‌های درویشیان کارخانه‌ای آن‌چنانی و جامعه‌ای صنعتی وجود نداشت و وی و شاگردان و همفکرانش نیز واقع‌گرا بودند و نمی‌توانستند در تخیّل به دنبال واقعیت باشند! جامعه آن روزگار محرومیت و رنج و نابرابری و بی‌عدالتی بود و ادبیات، ادبیات ستم‌ستیز بود، ادبیات ضدسانسور و ممیزی،‌ ادبیات معارض با رسانه وابسته اعم از نشریه و تلویزیون و… افرادی که با عنوان مقدس اصحاب مطبوعات از آغاز برکارشدن پهلوی اول در ردیف پیام‌آوران راستی و درستی قرار داده شدند، از کاهدان به کاخ رسیدند و این عفونت جاری ادامه پیدا کرد و فضای جامعه را چنان آلود و تلقین هزارچهره اهریمنی به گونه‌ای با ترفند و ظاهرسازی و صحنه‌پردازی و مردم‌فریبی و… با این ویترین همگانی هر یک چند صباحی مردمان شریف و زودباور را به خود خواندند که همه چیز وارونه شد. نشریه سکوی پرتاب سرسپردگان به نمایندگی پارلمان شد و این سنت سیئه ادامه یافت تا جایی که ایرج میرزا در قطعه «افکار خنده‌آور» سرود:
… «در شعر مپیچ و در فن او»
کاین کار ز کارهای گنده است
رو هوژی و روزنامه‌چی شو
این است که فایدت‌دهنده است
امروز به هر کجا ادیبی است
در گوشه عزلتی خزنده است…
رو تجربه‌ای ز حال من گیر
کاین تجربه مر تو را بسنده است
بینی تو که شعر بنده امروز
بر طبع جهانیان پسنده است…
با این‌همه هیچ کس نپرسد
کاین مرد که مرده یا که زنده است
دزدانِ خروس، دیگرانند
پرهاش برون ز جیب بنده است!
و این میکروب و مرض ادامه یافت و مزمن شد، و درویشیان مرد مقابله با آن بود. اینکه چرا این نوشتار یادکرد را با عنوان «عارف سوسیالیست» نوشتم، شاید برای بعضی‌ها نامأنوس بنماید؛ اما روانشاد دکتر تقی ارانی نبوغ نابود دیکتاتوری پهلوی سرشاخه پنجاه و سه نفر و پایه‌گذار اندیشه سوسیالیسم نوین در ایران در مقاله‌ای مفصل با عنوان «عرفان و اصول مادی» که در کتاب آثار و مقالات او چاپ و منتشر شده است، اندیشه خود و یارانش را ادامه عرفان ادیان الهی و خردباوری یونانی می‌داند، و اگرچه کندوکاوی فاضلانه است، اما در درس بحث اصحاب فن شاید از لحاظ تاریخ و تطبیق ژرف بنماید؛ ولی چون به مرحله ذوق و شهود و… می‌رسد پای چوبین می‌شود. به هر حال چون ویژگی‌های یک عارف راستین را در زندگی و منش و نوشتار درویشیان همه کسانی که از دور و نزدیک می‌شناختند، می‌دیدند، می‌توان او را «عارف سوسیالیست» دانست. نخست بر سر پیمان و سخن و اندیشه پای‌فشردن و تا دم آخر استوار ماندن؛ دوم قبول رنج و شکنجه و زندان و محرومیت برای نیل به عدالت و آزادی؛ سوم در نهایت قناعت از تقرب به دیوان و دستگاه و دفاتر دوری جستن و شأن قلم را مسئولانه نگاه داشتن؛ چهارم عکس‌العمل خردمندانه نسبت به هر تبعیض اجتماعی و سیاسی و… که حرکات مریدان بزرگمرد عرفان پیر خیوقی در برابر مغول را تداعی می‌کرد و به‌راستی اخلاقی عرفانی داشت، پاک و پاکدامن و سبکبال همچون پوپکی پاییزی هرچند بعید می‌دانم از پرداختن به بیداری جامعه جوان فرصت و رغبت کرده باشد که اثری عرفانی را مطالعه کند. به هر حال پس از عمری تلاش به ابدیت پیوست.
درویشیان را همسری همراهی و یاری و پرستاری کرد که در جامعه امروز چنین انسان‌هایی در پیوند زندگانی‌های امروزین حتی با رفاه و امکانات و داشته‌ها به‌ندرت می‌توان یافت تا چه رسد به دشواری‌های زیستن و نگاهداری همسری که به تمام و کمال باید پرستار و مواظب احوالش بود و به نفَس‌کشیدنش در اوج تسلیم و رضا، خوشبخت و خوشحال و خدمتگزار بود. با میهمانانی از اقصی نقاط ایران و گاه از سایر نقاط جهان و کشورهای همسایه که برای دیدن درویشیان به منزل او می‌رفتند و در نهایت احترام و توانایی مورد پذیرایی و خوشامد قرار می‌گرفتند و کوچکترین گره‌ای بر سیمای خانم شهناز دارابیان نمی‌دیدند که او خود تندیس انسانیت و انسان‌پروری است و‌ برایشان سلامت و افتخار همیشگی آرزو دارم و برای فرزندان خوب و گرامی‌شان (بهرنگ، گلرنگ و پرنگ ـ اگر اشتباه نکنم).
قصه حیات
علی‌اشرف درویشیان یا «لطیف تلخستانی» که اسم مستعار پیش از انقلابش بود، اسم بامسمایی که تفسیر ویژه خود را دارد، در سوم شهریور ۱۳۲۰ در شهر کرمانشاه متولد شد. مادربزرگش قصه‌گویی زبردست و پدرش مرحوم استاد سیف‌الله آهنگر در قصه‌گویی دستیار مادربزرگ بود و چون علی‌اشرف خواندن و نوشتن آموخت، در سالهای اول ابتدایی نخستین کتاب که «امیرارسلان نامدار» بود، به خانه آنها وارد شد و این کتاب را وی در شبهای زمستان برای خانواده و همسایه‌های حاضر می‌خواند. در ۱۳۳۷ در هفده سالگی از دانشسرای مقدماتی کرمانشاه فارغ‌التحصیل شد و به مدت هشت سال در روستاهای کرمانشاه و گیلان‌غرب آموزگار بود. در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرد. سپس مرحله کارشناسی ارشد روان‌شناسی تربیتی را گذرانید و همزمان رشته مشاوره و راهنمایی تحصیلی را هم ادامه داد. در سالهای ۱۳۵۰ ـ ۱۳۵۷ به خاطر نوشتن کتاب «از این ولایت» و فعالیت سیاسی، سه بار دستگیر و زندانی و ممنوع‌القلم و منفصل از خدمت و از دانشگاه اخراج شد. قریب به شش سال در زندان بود.
زمانی که آثار درویشیان را می‌خوانیم، خواننده کتاب نیستیم، بلکه فیلم مستندی را نگاه می‌کنیم که فیلمبردار و کارگردان نیز در صحنه آن و بخشی از مستند هستند. در کلاس، در خانه، در محله، در زندان و… این یکی از رازهای بزرگ داستان‌نویسان کرمانشاهی است که در تلخستان آن جغرافیای مظلوم که تلخی، ذاتی زندگی اجتماعی آنجاست و گویی این سرنوشت برای آن رقم خورده است، همین شیوه را در نوشته‌های علی‌محمد افغانی نویسنده نامدار و پیشکسوت می‌توان مشاهده کرد و… در این شهر به جای رسانه، همواره نویسندگان و شاعرانی دلیر و مستقل و آزاده روایتگر رنج جامعه بوده‌اند. درویشیان در داستان‌هایش، حامی خانواده و در معلمی، شمع روستای بی‌رونق و تولیدگر بوده است.
درویشیان نوشتن را با مقاله‌ «صمد جاودانه شد» به یادمان روانشاد صمد بهرنگی به سال ۱۳۴۸ آغاز کرد که در مجله «جهان نو» به مناسبت یکمین سالگرد درگذشت صمد چاپ و منتشر شد. سپس در سال ۱۳۵۲ به صورت مستقل در کتابچه‌ای در نشر توپ چاپ گردید و بدین ترتیب در پی غروب غمگین بهرنگی، طلوع فرهنگی درویشیان در سرزمین تلخ تهیدستان در حوزه داستان و فرهنگ عامه آغاز گردید. مقالات و ک تاب‌های کودکان و نوجوانان شماره‌های ۱ تا ۵ کتاب بیستون شماره (۱) ـ همراه با نوشتن داستان و قصه‌هایی که اکثر خوانندگان جوان ۱۵ تا ۲۵ سال را برای روبرویی با ستمی کهنسال آماده می‌کرد. از جمله آبشوران، از این ولایت، روزنامه دیواری مدرسه ما، فصل نان، شب آبستن، قصه‌های آن سالها، هرمز هم جاودانه شد، همراه آهنگ‌های بابام، گل طلا و کلاش قرمز، رنگینه، ابر سیاه هزارچشم، آتش در کتابخانه بچه‌ها، کی برمی‌گردی داداش جان، چون و چرا، سلول ۱۸، داستان‌های محبوب من (۶ جلد)، افسانه‌ها و متل‌های کُردی، درشتی، سالهای ابری (در ۴ جلد)، مجموعه نوزده جلدی فرهنگ افسانه‌های ایرانی با همکاری رضا خندان مهابادی، فرهنگ کُردی کرمانشاهی، خاطرات صفرخان (صفر قهرمانیان) و مصاحبه‌ها و یادداشت در مطبوعات است و…
درویشیان نوشتن را به‌ویژه رمان و داستان و قصه را برای هر آنچه امروزه روز متداول است، انتخاب نکرد و موازین متغیر تکنیک و فن و بروزات فرنگ‌مآبی و انکار آداب و عرف اجتماعی و یکسره در عالم خیال گام‌زدن در پیاده‌روهای پاریس را شیوه خود قرار نداد.‌ نمی‌خواهم بگویم «مکتب» یا «سبک» یا هر چیز دیگر که تلخستان ادبی دیار ما هیچ‌گاه آن بخت را نداشته است که با تمام پروردن چهره‌های متعالی در دین و دانش و هنر صاحب خان و مانی در حوزه فرهنگ باشد؛ ‌اما همیشه ضلع سوم مثلث تهران و تبریز، یا تهران و شیراز، یا تهران و اصفهان به ترتیب در آزادیخواهی مشروطه در حریّت فکری و در آفرینش‌های هنری بوده است.
به هر روی درویشیان شیوه‌ای برومندتر از کارهای ناتمام صمد بهرنگی را که طعمه ارس شد، در کرمانشاهان و کردستان ارائه کرد. اگر برای روستا و قصبه‌ها و حاشیه تشنه شهرها از کرمانشاه تا تهران و… کتاب قصه بیداری و آگاهی می‌نوشت و در ارتباط مستقیم با بینوایان و تهیدستان و بدسرپرستان و بی‌سرپرستان بود، اگر به فقر و گرسنگی به صورت جهانی می‌اندیشید، ولی بومی فکر می‌کرد. اثر ارزنده «فرهنگ کُردی کرمانشاهی» او که در سال ۱۳۷۵ چاپ و منشتر شد و در دیداری که در منزل جنگ‌زدگی ما و کوچ به کرج داشتیم، برای همدردی و رفع خستگی، ‌هدیه‌ کتابخانه موشک‌خورده کرد و ظهرنویسی و یادگار گذاشت که نخستین فرهنگ عامیانه گویش کردی کرمانشاه است. فرهنگ الفبایی با آوانویسی لاتین و هر آنچه برای جستجو در محاوره‌ مردم این سرزمین ضرورت دارد، و آرشیوی از معاشرت و آداب و رسوم اجتماعی که در مراسم رد و بدل می‌شود و این آغازی بود که بسیاری آن را دنبال کردند و دیگر افسانه‌ها و نمایشنامه‌های کردی که اکثر قریب به اتفاق مربوط به جغرافیای کرمانشاه است و برای نخستین بار به عنوان نویسنده‌ای پیشرو در عرصه فرهنگ عامه به‌ویژه حوزه کرمانشاهان قدم در این راه گذاشت. بازی‌هایی که در سنین مختلف کودکان و نوجوانان و جوانان این سرزمین انجام می‌شد و درویشیان پیش از هجوم خونین تکنولوژی به گردآوری آنها همت گماشت، امروز یکی از بهترین منابع برای به روز کردن و بازسازی آنهاست. این کتاب در دو جلد و به طور مصور در سال ۱۳۶۷ به همت نشر روز چاپ و منتشر شد. یادداشت‌هایی پراکنده درباره آداب و رسوم در کرمانشاهان نیز از وی بر جای مانده که ضایعه مغزی در سال ۱۳۸۶ آن را نیمه‌کاره گذاشت و قصه رنجی دیگر و ایثار و مهر همسرش که پرستار وی شد، آغاز گردید.
رهایی و پایان رنج او در سوم آبان ۱۳۹۶ در همه جا پیچید. مردم کرمانشاه آنها که نوجوانی و جوانی خود را با کتاب‌های او سپری کرده‌اند، شاگردانش، اهل قلم و خرد در انتظار دریافت جسم خاکی و بازگشت به دامان مادر بودند، فرهیختگان و هنرمندان در تهران و کرج در قطعه نام‌آوران رسیدن نعش او را انتظار داشتند، در فضای بی‌مزاج مجازی هر لحظه خبری و گزارشی ارسال می‌شد. دخترش از آن سوی مرزها در راه بود و خود در سردخانه مزارستان بهشت سکینه آرمیده بود. روز دوشنبه هشتم آبان فرارسید. از سوی کانون نویسندگان ایران، بهشت سکینه برای جایگاه ابدی او اعلام شد. آرامستان پاکیزه و محترمی است؛ اما به واقع درویشیان در آنجا غریب
افتاده!
تشییع‌کنندگان یکی پس از دیگری از راه رسیدند، نویسنده و هنرمند و دانشجو و ناشر و ناظر و کتابخوان و همشهری‌های کرمانشاهی به‌ویژه آن قشر وفادار و پایدار به نوشته‌های او که کتاب‌هایش را آینه زندگی خود می‌دانستند و خانواده سوگوار و برادر داغدارش. هر یک از دوستان و یاران و خانواده مطالبی گفتند و رسانه‌ها نیز منعکس کردند. هرچند به تصریح همسر وفادارش، دفن او در آن آرامستان «وصیت خودش بود»، اما هنوز فضای آن غربت مرا در بر گرفته است، زیرا درویشیان از آن خودش نبود. باید در جایی دفن می‌شد که سنگی بر سنگهای تاریخی کرمانشاهان و راهنمایی برای آیندگان در خردگرایی و توجه به تهیدستان و فرهنگ بومی افزوده می‌شد که او سنگ بنای حرکت مردم‌شناسی شهر ما و نویسنده نامدار ایران زمین و ستاره کرد و کرمانشاه بود. چهره اکثر قریب به اتفاق اعضای کانون پیر و شکسته و خسته و ناتوان اما متین و مهربان و پندآموز بود. نویسندگان عزیز ایران گویی جغرافیای نویسندگی کرمانشاه را در آن قطعه به خاک سپردند. از سایر نقاط ایران یا نشناختم یا کسی را ندیدم که بسیار ازدحام بود. این جمع دوستان فرهیخته و بزرگان به‌جامانده که عمرشان دراز باد، آیا در هیاهو و غوغای تهران محصور نخواهند شد؟ به اصرار دوستی از دوستان گرمابه و گلستان درویشیان، به نمایندگی از اهالی کرمانشاهان و کردان غرب ایران در چند جمله تسلیتی گفتم و به تهران بازگشتیم. یادش گرامی!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *