جایگاه تاریخی و فرهنگی زعفران دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش دوم
۵ ـ عطر زعفرانآلود کعبه
طبری در وقایع سال ۱۶۰ هجری، به اقدام مهدی عباسی (خلافت: ۱۵۸ـ ۱۶۹) در تعویض جامه کعبه و سبب آن پرداخته و از جمله نوشته است: «… در این سال مهدی پوششی را که بر کعبه بود، بکند و پوششی نو بر آن پوشانید. چنانکه گفتهاند سبب آن بود که حاجبان ]پردهداران[ کعبه به او خبر دادند که بیم دارند کعبه از بسیاری پوشش که بر آن است، ویران شود. پس مهدی گفت هر چه پوشش بر کعبه هست، بردارند تا برهنه بماند. آنگاه بگفت تا عطر زعفرانآلود به همه خانه بمالیدند. گویند وقتی به پوشش هشام ]بن عبدالملک اموی (خلافت: ۱۰۵ـ ۱۲۵)[ رسیدند، آن را دیبای قطور یافتند؛ اما پوشش اسلاف وی عموما از کالای یمن بود… مهدی نخستین کس بود که برای وی برف به مکه حمل کردند.»۱۹
۶ ـ ابوجهل و رنگ و عطر زعفران
در تاریخنامه طبری، شرحی درباره جراحت وخیمی که عارض ابوجهل (عمرو بن هشام)۲۰ شده بود، آمده و این که او به منظور پنهان داشتن بیماریاش، زعفران و خلوق بر جامه و تن خویش میمالید: «… بوجهل را به لقب مُصفّرالاست خواندندی، و پارسی زردکون باشد. از بهر آن بود این لقب او را که بر مقعدش جراحتی بود که پیوسته خون از وی آمدی، و نشان آن بر ازارپای (شلوار) وی پدید بودی. و از بس خاریدن آن جایگاه، خونابه و ریم آبه سرخ و زرد میآمدی و بر جامه میشدی. و او پیوسته خلوق و زعفران و عطر بر تن و جامه و ازارپای مالیدی تا کس نداند که او را خون آید… پس گاهگاه بوجهل زعفران بر در… و ازارپای زدی تا آن زردی زعفران بر در… و ازارپایش نشان گرفتی و مردمان پنداشتندی که آن خونابه او را بوی خوش است که او بر در… ریخته است، و کس نداند که آن خون است. و مردم او را از بهر آن زردکون گفتندی. و هر که او را عیب کردی و یا دشنام دادی، او را مصفرالاست گفتی یعنی زردکون!»۲۱
۷ ـ زعفران به عنوان باج و خراج
مازندران در شمار مناطق زعفرانخیز عصر ساسانیان و قرن اول هجری بود؛ زیرا در پی صلح اسپهبد مازندران با یزید بن مهلب، سالیانه متعهد به پرداخت مبالغی نقد و کالاهایی گرانقیمت از جمله زعفران میشود. میزان خراج اسپهبد مازندران در متون کهن با تفاوتهایی آمده است. از آن جمله ابن فقیه همدانی (در سال ۲۹۰) و مطهر بن طاهر مَقدسی (قرن چهارم) میزان زعفران مورد تعهد اسپهبد مازندران را سالیانه چهارصد خروار زعفران ثبت کردهاند؛ اما بلاذری (وفات ۲۷۹) آن را چهارصد بار اشتر جمّاز ثبت کرده است.۲۲ محمد بن محمود طوسی در عجایبالمخلوقات (تألیف ۵۵۶ق)، با اشاره به محصولات طبرستان و کشتهشدن مصقله بن هبیره ـ حاکم انتصابی معاویه در طبرستان ـ نوشته است: «پس از وی یزید بن المهلب از خراسان بیامد به طبرستان، و جنگ کرد با اصفهبد دیلم. پس صلح کرد با وی هر سال چهارصدهزار درم و چهارصد خروار زعفران، و هر سال چهارصد مرد، بر سر هر مرد سپری و جامی سیمین.»۲۳
طبری چگونگی فتح گرگان و طبرستان به دست یزید بن مهلب در سال ۹۸ هجری را، با استناد به اقوال پیشینیان، چون ابومخنف، نقل کرده، از جمله نوشته است: «یزید در سرزمین اسپهبد مقابل وی بود تا وقتی با او صلح کرد به هفتصدهزار درم و چهارصدهزار نقد و دویستهزار ]درم؟ دینار؟[، و چهارصد خر با بار زعفران، و چهارصد مرد که بر سر هر کدام کلاهی باشد، و بر کلاهی عبایی و جامی از نقره، و یک قواره حریر…»۲۴ اما همین روایت در ترجمه فارسی از نوشته طبری (اخبار الامم و الملوک)، حدود یازده قرن پیش، با تفاوتهایی به شیوه شیواتری، در تاریخنامه طبری ذیل عنوان «خبر گشادن گرگان و طبرستان بر دست یزید بن مُهلّب»، در شرح واقعه صلح میان اصفهبد و یزید بن مهلب، با تعیین میزان نقد و جنس به عنوان خراج واگذاری، آمده؛ از آن جمله است: «و صلح افگند میان او ]اصفهبد مازندران[ و یزید ]بن مهلب[ بر هفتصدهزار درم و بر چهارصد خروار زعفران یا بهایش، و چهارصد غلام، بر سر هر غلامی طبقی سیمین و بر سر هر طبقی، طیلسانی و شقهای حریر و انگشتری زرین یا سیمین.»۲۵ پارهای مستندات دیگر نیز دلالت بر آن دارد که در عصر ساسانیان هم بر محصول زعفران مازندران خراجی مترتب بود؛ از آن جمله برابر نوشته ابن اسفندیار کاتب، در تاریخ طبرستان (تألیف ۶۱۳ق)، هدایایی که برای منصور دوانیقی (خلیفه عباسی: ۱۳۶ـ ۱۵۸ق) از مازندران رسیده، به روال خراج سالیانه عصر ساسانیان: «مبلغ سیصدهزار درهم» و «زعفران که در همه دنیا مثل آن نبود، ده خروار، انار دانک سرخ ده خروار، و ماهی شور ده خروار» بوده است.۲۶
۸ ـ هارون و بخور زعفران
تقلید خلیفگان آل امیه و آل عباس از آداب و سنن شهریاران ایرانی کم و بیش در منابع تاریخی کهن مندرج است؛ مثلا مطابق نوشته طبری، برخی از اقدامات هارونالرشید (خلافت: ۱۷۰ـ۱۹۳)، در فراهم آوردن تدارکات و تجملات دارالخلافه، تقلیدی از دربار شاهان ایران باستان بود. هارون همچون داریوش هخامنشی، آنطور که در سنگنگارههای تختجمشید شاهدیم، بر روی صندلی مینشست و از رایحه بخورها سرمست میشد، و تشت یا تغاری مملو از خلُوق، محلولی از زعفران و مواد معطر و علفها یا گیاهان خوشبوی (اسپرغمها) در اتاق خوابش بود، و پوشش و پیکر کنیزان زیباروی را به شیوه خاصی رایحه و لطافت میبخشیدند؛ تقریبا به همان روشی که در عصر هخامنشیان، در متون کتاب مقدس گزارش شده است.۲۷
طبری از قول یکی از مقربان هارونالرشید به نام محمد،۲۸ نقل میکند که: «به نزد رشید درآمدم… پوشش نازکی بر او بود و جامه زیرین رشیدی با خطهای پهن به رنگ قرمز سیر، در اتاقی که وی بود، کنف مرطوب نبود که وی را آزار میداد. خنکی کنف را از جای دیگر به اتاق میرسانیدند؛ اما مقابل آن نمینشست. نخستین کس بود که به هنگام تابستان اتاق خوابگاه روزانه وی سقف کاذب داشت. و این از آن روی بود که شنیده بود خسروان هر روز سقف اتاق خویش را از برون گلاندود میکردند که گرمای خورشید را از آنها بدارد، و او نیز سقف کاذبی ساخت که مجاور سقف اتاق خوابگاه روزانه وی بود. محمد گوید: شنیدم تغاری ]مرحوم پاینده در حاشیه میگوید: در متن عربی کلمه تغاری آمده[ از نقره داشت که در روز گرما، ]مأمور[ عطردار، عطر و زعفران و علفهای خوشبو ]سپرغمها[ و گلاب در آن مینهاد. آنگاه به اتاق خوابگاه روزانه وی میبرد. هفت روپوش نازک از قُصب رشیدی خاص زنان به نزد وی میبردند، روپوشهای نازک را در آن عطر میآغشتند، هر روز هفت کنیز میآمدند، و هر کنیزی لباس خویش را میپوشید. سپس روپوش نازک را روی آن میپوشید و بر صندلی سوراخداری مینشست و روپوش نازک را اطراف صندلی رها میکرد که آن را میپوشانید. آنگاه زیر کرسی، عود آغشته به عنبر میسوختند، تا وقتی که روپوش کنیز خشک شود چنین میکردند. این کار در اتاق خواب روزانه وی بود، که اتاق از بوی بخور و عطر خوش میشد.»۲۹
خنکی سامانه مزبور، عیناً به کولرهای آبی ایرانی کنونی شباهت داشته که با کانال به داخل ساختمان هدایت میشده است. گزنفون میگوید ایرانیان «در تابستان به سایه درختان اکتفا نمیکنند، بلکه برای خود وسایلی ابداع کردهاند تا هوا را خنک کنند» و مونتنی (آزمایشها، ج۳، قسمت۹)، در باب همین ابداع ایرانیان میگوید: «بسیار مایل بودم که بدانم پارسیان قدیم چه وسایلی اختراع کرده بودند تا هوا را به قول گزنفون خنک و مفرح نمایند…» طبری چگونگی خنک کردن فضاهای بسته کاخهای ساسانیان و اقدام منصور خلیفه عباسی را شرح داده است، و در پی او ابن اثیر و هندوشاه بن سنجر نخجوانی به شرح «خیشخانه» یا در واقع همان «کولر آبی» ابداعی ایرانیان در عصر هخامنشیان پرداخته است.۳۰َ
پینوشتها:
۱۹. تاریخ طبری، ص۵۱۰۰؛ ابریشمی، همان کتاب، ص۳۴۲٫
۲۰. عمرو بن هشام بن مغیره بن المخزومی، از بازرگانان و توانگران معروف و بزرگان قریش، و به زیرکی و شجاعت مشهور بود و خوانده میشد؛ اما به سبب دشمنی زیادی که در حق پیغمبر داشت، مسلمانان او را «ابوجهل» خواندند. وی با پیغمبر عداوت سخت داشت و او را میآزرد، و همواره دیگران را نیز به ایذای مسلمانان برمیانگیخت. عاقبت «ابوالحکم» در جنگ بدر کشته شد (دایرهالمعارف فارسی، ص۲۹).
۲۱. تاریخنامه طبری، ج۳، ص۱۱۶٫
۲۲. ابن فقیه همدانی، البلدان ص۱۵۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج ۶، ص۴۵؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۷۴٫
۲۳. محمدبن محمود طوسی، عجایب المخلوقات، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص۲۴۸٫
۲۴. تاریخ طبری، ص۳۹۲۹
۲۵. تاریخنامه طبری، ج۴، ص۸۹۱٫
۲۶. ابن اسفندیار کاتب، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، پدیده، ۱۳۶۶، ص۱۷۵؛ با کمی تفاوت: مولانا اولیاءالله آملی، تاریخ رویان، به کوشش منوچهر ستوده،تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۸، ص۵۸٫
۲۷. برابر نوشته کتاب استر (واژه پارسی «استر» به معنی ستاره): «هدسه» یا «استر» نام دختری زیبای یهودی، که توسط عموزادهاش با نام «مردخای بن یائیرا» پرورش یافته است، و پس از گذراندن ایام تطهیر «یعنی شش ماه به روغن مُرّ و شش ماه به عطریات» به عنوان ملکه دربار هخامنشی انتخاب شده است (بنگرید: کتاب مقدس، عهد عتیق، ص۷۷۳، کتاب استر، ص۳، باب دوم، چاپ پاریس، ۱۹۷۷ م)؛ و نیز قاموس کتاب مقدس، تألیف و ترجمه جیمزهاکس، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۴۹، ص۴۹ ذیل «استر».
۲۸. ظاهرا منظور از «محمد» باید «محمدبن ابراهیم» باشد، از راویانی که طبری بارها به گفتههای وی استناد کرده است.
۲۹. تاریخ طبری، ج۱۲، ص۵۳۸۵٫
۳۰.ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۳۷۷