اشاره: در مقالات و کتابهای پژوهشی درباره میرزا تقیخان امیرکبیر، از همه مهمتر پژوهش نوین تاریخی «امیرکبیر و ایران» که کتابی جامع و مانع و در نوع خود تحقیقی کمنظیر است، در بحث امنیت داخلی و تحرکاتی که در ایام وزارت امیر در شرق ایران واقع شده، به شورش سالار، وقایع سیستان و بلوچستان و فتنه آقاخان محلاتی پرداخته شده است و از اینکه چرا غرب ایران در وزارت امیر سراسر در اطاعت و امنیت نسبی و پس از مرگ وی شاهد شورشهایی پی در پی بود، سخنی به میان نیامده است. این نوشتار به بررسی علل امنیت و پیوند و پیوستگی امیرکبیر و کردها میپردازد، تا شاید زمینه بحثی تازه را برای تحقیق در حوزه تاریخی معاصر بگشاید.
مقدمه
سالهای متمادی است به دنبال سخنی از «اورسل» و «بروگشن» و اشاره تردیدآمیز «فریدون آدمیت» درباره این که میرزا تقیخان امیرکبیر از یک خانواده کرمانشاهی است، در تکاپو و جستجوی میدانی و کتابخانهای هستم، نه برای اینکه بخواهم افتخاری برای آن سامان به ثبت برسانم یا فراهان بزرگپرور را از نسبت امیرکبیر تهی نمایم، که آن دیار در هر روستا و دره و گذارش تندیسی از بزرگان صاحب اعتبار دارد، و امیرکبیر نیز در جغرافیای زادگاهش ـ فراهان باشد یا کرمانشاه ـ نمیگنجد؛ بزرگی او به وسعت سراسر گستره پهناور ایران است، و در سیاست و اندیشهورزی و اصلاحطلبی و توسعه و اراده اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، جایگاهی والاتر از نخستوزیران مشرقزمین دارد.
اما پیوندها و پیوستگیهای امیرکبیر با رجال و تبار و دیار کرمانشاهان و کردستان و به طور عام ایران غربی، بهویژه مناطق یادشده و نیز اصلاحاتی که در ایام اندک وزارت چهار سالهاش به طور همهجانبه روی نمود، و سپس اقدامات و حرکات نظامی و شورشهایی که در پی مرگ امیر از ایلات و طوایف و سران کرد و کردستان در اعتراض به حکومت ناصری به وقوع پیوست، همچنین هستههای انتظامی و سیاسی که با حضور شخصیتهای کرد برای تأمین امنیت کشور در تهران به محوریت و امر امیرکبیر انجام شد، انگیزه تدوین این نوشتار گردید. بنابراین در اینجا به دنبال آنچه اشاره شد، براساس منابع و مآخذ معتبر به بررسی و کندوکاو میپردازیم.
امیرنظام زنگنه و امیرکبیر
آنچه مسلم است خانواده حاجقربان آشپز ـ پدر میرزاتقیخان امیرکبیرـ ساکن هزاوه فراهان بودهاند؛ اما دارای نزدیکان و وابستگانی نزدیک در آن سامان نبودهاند و جز پیوندی که به تولد امیرکبیر بعدی منجر شده است، وابستهای نسبی در آن سامان نداشتهاند و این نشاندهنده مهاجرت حاجقربان یا مشهدی قربان به منطقه فراهان است. شواهد و قرائن و نیز اظهارات تنی چند از اروپاییان تأیید میکند که مشهدی قربان از منطقه غرب ایران (کردستان و کرمانشاهان و بهویژه حوزه کرمانشاهان)، به فراهان مهاجرت کرده است. تأکید بر این نکته ضروری است که همگان امیرکبیر را فراهانی میشناسیم و فراتر از فراهان، ایرانی و جهانی میدانیم و تکرار این نکته ضروری است که این کندوکاو در پی اثبات کجایی بودن این بزرگمرد نیست، بلکه هدف اصلی روشنگری تاریخی درباره شخصیت کمنظیری است که جز مورد تحقیقی شادروان دکتر فریدون آدمیت، لایهبرداری همهجانبه از اصل و فصل و نسل و عمل او نشده است، بهویژه دیدگاههای او درباره ولایت مرزی غرب و اعتماد و اعتنای او به بزرگان و رجال کرد و آنچه برای مناطق کردنشین در طی وزارت چهارساله خود به ظهور رسانید، همچنان مکتوم و ناگفته باقی مانده است. این نوشتار ضمن بررسی موقعیت خانوادگی امیرکبیر در فراهان، به مناسبات اداری و رجالی او با سردمداران سیاسی کرد در دستگاه ولیعهد، سپس دربار ناصری میپردازد، شاید موجب برداشتن غباری از اوراق تاریخ این سرزمین باشد.
سرآغاز امر اینکه در دوران خاقانی یا به روایتی عهد فتحعلیشاه و ولایتعهدی عباسمیرزا و محمدمیرزا در تبریز، عدهای از برجستگان رجال کرد در آذربایجان، گردانندگان اصلی دستگاه سیاسی ولایتعهد بودند که بسیاری از آنان در ایام سلطنت ناصری ایرانمدار شدند که هسته اصلی این طیف، محمدخان امیرنظام زنگنه و عزیزخان سردار مکری بودند. امیرکبیر نیز از دستپروردگان محمدخان امیرنظام زنگنه بود و اوایل حیات نظامی و سیاسی او در دستگاه امیرنظام در تبریز گذشت.
میرزا محمدخان امیرنظام زنگنه فرزند مرحوم حاج علیخان زنگنه کرمانشاهی، رئیس افواج و حکمران ایالت کرمانشاهان بود و فرزندش محمدخان از امرای بزرگ زمان سلطنت فتحعلیشاه و محمدشاه قاجار است که مدتها رئیس قشون آذربایجان و یکچند پیشکار و مدتی خود والی آذربایجان بود. در سال ۱۲۴۴ق که گریبایدوف، سفیر فوقالعاده دولت روسیه و خواهرزاده پاسکیویچ ـ سردار معروف روس ـ به دست اهالی تهران کشته شد، برحسب صلاحدید و پیشنهاد ایوان پاسکیویچ ـ فرمانفرمای قفقازـ شاهزاده خسرومیرزا پسر هفتم عباسمیرزا نایبالسلطنه به پیشکاری امیرنظام زنگنه با هیأتی که میرزا تقیخان (امیرکبیر بعدی) نیز جزء هیأت مزبور بود، عازم پطرزبورگ پایتخت آن وقت روسیه شدند و پس از قریب ده ماه و پانزده روز، از این مأموریت مقتضیالمرام بازگشتند. خلاصه آنکه میرزاتقیخان جز اندک زمانی که در آغاز نوجوانی در زمره نویسندگان قائممقام فراهانی بود، در سلک محرران محمدخان امیرنظام زنگنه درآمد و این گسستن و پیوستن نیز بیسابقه پیشین نبود و چنان که خواهم آورد، به تأیید صاحبنظران امیرنظام زنگنه و برکشیده او میرزاتقیخان شاید هر دو از یک دیار بودند.
میرزا تقیخان مدتی از لشکرنویسان دستگاه امیرنظام بود و بعد در سال ۱۲۵۱ق به شغل و لقب «مستوفی نظام» در لشکر آذربایجان منصوب و ملقب گردید. چندی بعد پس از طی مراحل، ملقب به «وزیر نظام» (رئیس اداره تدارکات دارایی، حمل و نقل و سررشتهداری) لشکر آذربایجان در آن زمان شد و در سال ۱۳۵۳ق به امر محمدشاه با ناصرالدینمیرزا به تفلیس و ایروان رفت که نیکلای اول ـ امپراتور روسیه ـ به نواحی قفقاز آمده بود. سپس در ۱۲۶۰ق اختلافات مرزی ارزنـهالروم را سامان بخشید.
پس از درگذشت محمدخان امیرنظام زنگنه در ۱۲۵۷ق، لقب و منصب امیرنظامی به کسی داده نشد تا اینکه هنگام عزیمت ناصرالدینشاه از تبریز به تهران در سال ۱۲۶۴ق، میرزا تقیخان که همراه و دستیار و کارگردان انتقال شاه جوان به تهران بود، در منطقه اوجان بخش بستانآباد از توابع تبریز به لقب «امیرنظام» و فرمانده کل قوا نائل گردید.
خانواده و نزدیکان امیرکبیر
صاحب کتاب ارجمند امیرکبیر و ایران پس از معرفی نزدیکان سرشناس میرزا تقیخان در دوران اقتدار و وزارت او مینویسد: «از خویشاوندان نزدیک امیرکبیر آدم سرشناس دیگری را نمیشناسیم.» (آدمیت ۱۳۸۵: ۲۶) و در منطقه فراهان نیز پس از مرگ امیرکبیر از قول ناصرالدینشاه در «سفرنامه عراق» که شرح مسافرتش را در سال ۱۳۰۹ق به آنجا میدهد، چون به هزاوه زادگاه امیر میرسد، مینویسد: «گفتیم بروند یکی از کسان مرحوم تقیخان امیرنظام را پیدا کرده بیاورند، ببینیم. رفتند پیرمردی جهانگیر نام را که قدبلند و ریش سفید داشت، آوردند. عرض کرد: من خالوزاده امیرنظام هستم و تا آخر صدارتش پیشخدمت او بودم و مستمری هم از دیوان داشت و… (جهانگیر و میرزا عبدالغنی دو نوه پسری استاد شاه محمد پدر مادر امیر بودند)» (۱۳۸۵: ۲۶ـ ۲۷).
این سند روشن نشان میدهد که تقیخان امیرنظام در هزاوه فراهان بنیاعمام و بستگان پدری نداشته و پدرش کربلاییقربان (حاجقربان بعدی) از مهاجران به هزاوه بوده است، و همین امر نیز موجب جستجوی اروپاییان برای روشنگری درباره نیا و خاندان پدری میرزا تقیخان شده است که مینویسد: «دانسته شد چرا بعضی از نویسندگان مثل اورسل و بروگشن ـ وزیر مختار پروس ـ میرزا تقیخان را از یک خانواده کرمانشاهی نوشتهاند.» (۱۳۸۵: ۲۰) در کتاب «امیرکبیر و ایران» حتیالمقدور خویشان مادری و خصوصیات مادر امیرکبیر (فاطمه، فاطمهسلطان) که دختر شاهمحمد معمار و زنی اهل قلم و سواد و جگرآور بود، شناخته شدهاند؛ ولی از معرفی بستگان پدری، امیرکبیر خبری نیست، جز استناد به متن سند فروش یک دانگ از روستای حرآباد فراهان از سوی کربلاییقربان به میرزامهدی ملکالکتاب که در آنجا محمدقربان پسر طهماسببیگ آمده و شادروان دهگان هم یکی دو تن از وابستگان پدری امیر را معرفی نموده که همچنان در شرح و بسط مسکوت مانده است. سند فروش یک دانگ را قائممقام مهر کرده و شهادت داده است. مرحوم آدمیت تردیدی در فراهانی بودن خانواده امیرکبیر ندارد (۱۳۸۵: ۲۰)؛ اما نظر به آنچه در پی خواهد آمد، این موضوع جای تأمل و تردید دارد:
نخست) آنکه به تأکید آدمیت و با استناد به سخن ناصرالدینشاه، کسی از بنیاعمام و نزدیکان پدری امیرکبیر در فراهان وجود نداشته است.
دوم) اگر عنوان «کربلایی» و «بیگ» را امری متداول در سراسر ایران بدانیم، اما زیارت کربلا برای اهالی خُردهپا در ایران غربی به سبب نزدیکی به عتبات در عصر قاجاریه امری نسبتا مقدور و شدنی بود و عنوان «بیگ» نیز در بین اهالی لکستان که وابسته ایل کهنسال زنگنه هستند، برای افراد متوسطالحال امری رایج بوده است.
سوم) سخن اورسل و بروگشن ـ وزیر مختار پروس ـ را نباید از نظر دور داشت.
چهارم) پیوند و وابستگی اداری و تربیتی امیرکبیر با محمدخان امیرنظام زنگنه شایان تأمل است. امیرکبیر در عنفوان شباب علاوه بر پرورش قائممقام، برکشیده امیرنظام ـ نایب قائممقام فراهانی ـ و در حلقه رجال کُرد در دستگاه عباسمیرزای ولیعهد در تبریز بود (۱۳۸۵: ۲۳) و به تصریح کتاب امیرکبیر و ایران، میرزاتقی جای خود را در دل قائممقام و امیرنظام زنگنه و فریدونمیرزا پسر نایبالسلطنه باز کرد (۱۳۸۵: ۳۵) و به حمایت محمدخان امیرنظام زنگنه پلههای ترقی را یکی بعد از دیگری پیمود (۱۳۸۵: ۳۵ ـ ۳۶) و در رجب ۱۲۵۳ق با مقام وزیر نظام همراه ناصرالدینمیرزای ولیعهد و محمدخان امیرنظام زنگنه برای ملاقات امپراتور روسیه به ایروان رفت (۱۳۸۵: ۳۷) با تأکید بر این امر که: «سفر روسیه برای میرزا تقیخان که اوان جوانی را میگذرانید، بسیار آموزنده بود… در این مسافرت بیش از پیش مورد توجه امیرنظام زنگنه واقع گشت و در بازگشت، داخل خدمت استیفای حکومت آذربایجان شد. از این به بعد از پشتیبانی قائممقام و امیرنظام زنگنه هر دو برخوردار گردید، تا این که در صدارت قائممقام به مقام مستوفیگری نظام رسید.
در ۱۲۵۳ق وزارت نظام آذربایجان را یافت و در رجب همین سال بود که همراه ناصرالدینمیرزای ولیعهد هفتساله و امیرنظام زنگنه برای ملاقات تزار روس به ایروان رفت.
شرح داستان سفر به اجمال این بود: نیکلای اول به قفقاز و گرجستان آمد و تقاضای دیدار رسمی محمدشاه را داشت. شاه در کار لشکرکشی به خراسان و هرات بود و از ملاقات سر باز زد و در این امر مصلحتی بود. انگلیسیها همواره تبلیغ میکردند که توجه دولت ایران به ایالتهای شرقی، به تحریک روسها میباشد و دیدار رسمی شاه و تزار همان ایهام را قوّت میداد. پس محمدشاه به جای خود ناصرالدینمیرزا را به ایروان فرستاد. همراهان معتبر ولیعهد عبارت بودند از: امیرنظام زنگنه، میرزا تقیخان وزیر نظام، عیسیخان قاجار، میرزامحمد حکیمباشی، حاجی محمود نظامالعلما، میرزا علیاکبر تبریزی مترجم، و محمدطاهرخان قزوینی، ارمغانهایی از قبیل چند رشته مروارید، طاقه شالهای کشمیری و چند رأس اسب برای تزار همراه بردند.
در «اوچ کلیسا» دیدار رسمی گرمی با نیکلا روی داد. امیرنظام [زنگنه] به آیین تشریفاتی همراهان را به تزار معرفی کرد. راجع به میرزا تقیخان گفت: «مستوفی نظام بوده، به واسطه خدمت اکنون به وزارت نظام رسیده و در سفر سابق در پطرزبورغ به حضور مبارک امپراتور شرفیاب شده. امپراتور فرمود که: احوالت خوب است؟ وزیر نظام هم به زبان روسی عرض کرد: الحمدلله از التفات امپراتور اعظم.» (روضـهالصفا، ج۱۰؛ صدرالتواریخ. ۱۳۸۵: ۶۰)
در آن ملاقات موضوعهایی چند مثل قضیه هرات، مهاجران ایرانی در روسیه و اتباع روسی در ایران نیز مورد گفتگو قرار گرفت و راجع به قضیه اتباع دو کشور موافقت شد که از طریق معامله متقابل حل کنند، اقامت در ایروان یک هفته بیشتر طول نکشید و هیأت نمایندگان ایران به تبریز بازگشتند. چهار سال بعد امیرنظام زنگنه درگذشت (۱۳۵۷٫ ق) و مسئولیت نظام آذربایجان به میرزاتقیخان وزیر نظام سپرده شد. در همین مقام بود که سفارت ارزنـهالروم پیش آمد. (۱۳۸۵: ۶۱)
امیرنظام زنگنه ارتقا به مقام صدارت اعظم را برای میرزاتقیخان آن زمان که در ذی تربیت او بود، پیشبینی کرده بود؛ زیرا به نقل از خانملک ساسانی آمده است که: از عونالدوله ـ پسر ملا اسدالله واعظ زنوزی ـ در منزل حاج ملکالتجار، این حکایت را که از قول پدرش نقل میکرد، شنیدم: در باغ شمال تبریز بودیم در مجلس محمدخان زنگنه امیرنظام.میرزاتقیخان از دور پیدا شد، امیرنظام گفت: مشق وزارت میکند و وقتی که وزیر شد، ربع مسکون وزیری مثل او ندیده است.» (یادداشتهای متفرقه خانملک ساسانی؛ ۱۳۸۵: ۴۱)
امیرنظام زنگنه میرزا تقیخان را برای صدارت اعظم آینده ایران در ذیتربیت خود گرفت و این اطمینان همهجانبه از استعداد ذاتی و نبوغ اجرایی و سیاسی در سفر روسیه بر امیرنظام آشکار و حتمی گردید و میرزا تقیخان نیز در بازگشت به تبریز، به تصریح نادرمیرزا: «به سرای دستور نرفت و به امیرنظام زنگنه پیوست» (۱۳۸۵: ۵۶) و جایگاه اندیشوری و سیاستدانی و کیاست و زیرکی و نبوغ امیرنظام زنگنه در مرتبهای بود که ولیعهد و قائممقام در امور یادشده تنها به او اعتقاد داشتند. و این از متن نامه ولیعهد به خسرومیرزا که در منشأت قائممقام آمده است، بهخوبی آشکار است: «دیگر البته از خاطر آن فرزند گرامی محو نشده که دستورالعمل ما به او همین یک کلمه بود که: از سخن و صلاح امیرنظام بیرون نرود و سخن احدی را جز او نپذیرد و هرچه به صوابدید او بگوید و بکند، هیچ راه بحث بر آن فرزند نیست…» (منشأت قائممقام، ص۳۱۰؛ ۱۳۸۵: ۵۷) در اینجا مقصود از «امیرنظام»، میرزا محمدخان زنگنه است.
میرزاتقیخان وزیرنظام همچنان در ذی تربیت امیرنظام زنگنه بود تا چنانکه آمد، زنگنه به رحمت ایزدی پیوست و میرزاتقیخان به جای مربی خود نشست و به مقام او ارتقا یافت. و چنانکه اشاره شد، در بستانآباد به مقام «امیرنظام»ی رسید و با شاه جوان به تهران آمد؛ و در تهران با اعتماد تمام حلقهای از رجال کُرد را در حریم خود گرد آورد.
عزیزخان سردار کل و امیرکبیر در تهران
همزمان با جلوس ناصرالدینشاه، شورش نظامالدوله در فارس آغاز شد. عزیزخان سردار کل مُکری ـ از رجال برجسته کُرد دربار ناصریـ پس از سرکوب تحرکات فارس و زندانی نمودن نظامالدوله، راهی تهران شد و با تمام تناقضاتی که در این بُرهه با میرزاتقیخان امیرنظام (امیرکبیر) داشت، امیرنظام به او کمال محبت و لطف را مبذول داشت و او را به مناصب و درجات عالی ارتقا داد و با یک نامه در یک جمله برای او به خط خود نوشت: «عزیز! بیا تا عزیزت کنم.» (۱۳۸۵: ۴۵) مُکری در دستگاه امیرکبیر، عزیزتر و محترمتر و در مقامی که امیرکبیر به او بخشیده بود، یعنی آجودانباشی کل عساکر و در حقیقت قائممقام امیر که سمت امارت نظام یعنی فرماندهی کل قوا را داشت، منسوب شد و در مأموریتهای سیاسی و نظامی در رأس امور بود، چنانکه میدانیم عزیزخان سردارکل داماد امیرکبیر نیز بود. (۱۳۶۶: ۵۱۷)