پرستار (از زبان یک بیمار) روزجهانی پرستار مبارک باد ( از شاعر عزیز همشهری آقای علی اکبر عباسی )

شب که چشم آسمان بی خواب شد

چشم هایم غرق در مهتاب شد

شمع جسمم نرم نرمک آب شد

جانم از درد گران بی تاب شد

فصل فصل ناله های سرد شد
برگ های آرزویم زرد شد

لحظه ای که شوق در جانم نبود

درد بود امید درمانم نبود

در تنور دردها می سوختم

آتش تب بود وبارانم نبود

پس که بود آنکس که با من یار بود
آن که دیشب تا سحر بیدار بود؟

او پرستار من بیمار بود

او امید قلب های زار بود

با دو فانوس نگاهش تا سحر

بر سر بالین من بیدار بود

او نگاهش خانه خورشید بود
در دلش یک آسمان امید بود

او که چشمش چشمه احساس بود

دستهایش شاخه های یاس بود

موج می زد در نگاهش آسمان

سینه اش سر سبز از اخلاص بود

مهربانی میوه ایمان اوست
سیب سرخ عشق در دستان اوست

موقع رفتن اگر چه خسته بود

کوله بار خستگی را بسته بود

توی گلدان کنارتخت من

یاسهای مهر او یک دسته بود

او به قلبم مهربانی یاد داد
یاد او در سینه ام آباد باد

کانال اشعار علی اکبر عباسی فهندری

https://t.me/abbasifahandar

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *