خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی، فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش( بخش خاطرات من قسمت ۱۸سیمون )

مطالبی که در ذیل ملاحظه میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت تربت ما درج شده و پس از تکمیل و یرایشی که از باز خورد آن به بدست می آید بصورت کتابی در دسترس همشهریان قرار گیرد مانند کتاب( قند و قروت روانشاد تهرانچی )ولی با توجه به اینکه حتما همشهریان نظرات . پیشنهاد ، مطلب ، عکس و دستنوشته ای خواهند داشت که بخواهند به ان اضافه نمایند لذا خواهشمند است درصورت داشتن نظر و یا ایده ای در این مورد لطفا با تلفنهای ۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳ آقایان بختیاری و یا
۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴خطیبی تماس حاصل فرمایید و یا با تلگرام با همین شماره ها نظرتان را ارسال فرمایید با سپاس از همکاری صمیمانه شما

سیمون

…عده زیادی از اتوبوسها ، ساخت کارخانه ( فورد انگلستان) بود و بعدها اتوبوس هایی شبیه مینی بوس های فعلی ، به نام (ماکروس) وارد شد و مدتی بعد، ایران از کارخانه بنز آلمان موتورهای بنزرا وارد نمود که در کار خانه ( ایران ناسیونال) ( ایران خودرو فعلی ) مونتاژ میشد.
در آن زمان ، اتوبوس مدل ۳۰۲ شیک ترین اتوبوس وقت بود.
اتوبوس ها معمولاً استارت نداشت و با میله ای حدوداً شبیه به ( اس) انگلیسی بنام(هِندل) که از جلوی انوبوس وارد موتور می شد و مستقیما ، میل لنگ را به حرکت در می آورد ، روشن می شد و چون گاه ممکن بود موتور به اصطلاح ( پس بزند) چه مُچها که در روشن کردن اتوبوسها و کامیونها شکسته میشد!!! …
مرحوم ابوی تعریف می کرد که گاه مسافران از رباط سفید به تربت نامه می نوشتند!.
و این وقتی بود که ماشین، وسط راه خراب شده و مجبور بودند جهت تعمیر، یک یا دو شب در این محل بمانند. جاده هم جاده استانداردی نبود بلکه همان جاده مال رو صد سال پیش را کمی وسیع تر کرده وبه تهمت آسفالت ، اندکی قیرهم روی آن پاشیده بودند .
نزدیک مشهد ، کوه هایی با جنس خاص هستند ، جاده از کنار این کوهها رد می شد و به محلی میرسید که بر شهر مشهد اشراف داشت ، با توجه به اینکه هنوزاین برج های لعنتی و غولهای بی شاخ و دم که مانع دیدن بارگاه ثامن الائمه علیه السلام میشود و علامتی بر بی کفایتی مسئولین شهری است، وجود نداشت، از آن فاصله میشد بارگاه امام علیه السلام را دید.
این محل به نام (تپه سلام) مشهور است. اتوبوس نگه می داشت و شاگرد اتوبوس، از مردم انعامی به نام( گنبد نمایی) (گنبد نمایی) می گرفت یعنی :
من باعث شدم تا شما موفق به دیدار بارگاه امام هشتم علیه السلام بشوید ، پس انعامی به من بدهید!.
یک الواربه شکل مکعب مستطیل و ابعاد ۵۰ در ۲۰ در ۳۰، کنار دست شاگرد بود و به عنوان دنده پنج معروف بود، چراکه اتوبوس‌ها چهاردنده داشت و قدرت اندک موتور و سنگین بودن آن، باعث می‌شد که در گردنه های هولناک؛ کم بیاورد و یا به علت پیشرفته نبودن گیربکسها، دسته دنده (لِوِر) از جا در برود، بدین خاطر اولاً در گردنه ها، شاگرد محکم به دسته دنده میچسبید که از جا در نرود و ثانیاً آماده بود تا ماشین همینکه کم آورد ومیخواست به عقب برگردد، سریعاً در را باز کرده وپایین بپرد و تخته را زیر چرخ بگذارد!!!…
چه کار خطرناکی !…
کمی بالاتر از فلکه باغسلطانی در خیابان فردوسی جنوبی و کنار بانک ملی فعلی، یک مغازه مشروب فروشی متعلق به یک مرد ارمنی به نام (سیمون) ( شمعون) وجود داشت .
این بنده خدا بر خلاف شغل و دینش، ارادتی عجیب به اهل بیت عصمت و طهارت خصوصاً آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام داشت وایام عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام هم ، نذورات قابل توجهی به هیئتها هدیه مینمود.
زمانی سوار براین اتوبوسها ، راهی مشهد است که همین اتفاق می‌افتد، گویا دسته دنده از جا در می رود و اتوبوس در حال رفتن به عقب و خوردن به کوه است .
بزرگان شهر تعریف می‌کنند که تمام مردم شروع به سر و صدا کردند و عده ایی قصد بیرون انداختن خود از ماشین را داشتند، غوغایی بپا شد .
ناگهان سیمون از جایش برمیخیزد و با صدایی بلند فریاد میکشد :
به ابوالفضل مسلمانها صلوات بفرستید!!!….

همراهی مسیحیان در مراسم محرم

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. کاظم خطیبی گفت:

    نقل است در روز عاشورا قبل از انقلاب یک روز در جلو هیئت داشتند گوسفند می کشتند در همین حال هم سیمون گوسفندی برای قربانی در جلو هیئت آورده بود در این موقع تعدادی از مسئولان هیئت گفتند این حرام و درست نیست که نذر گوسفند را از سیمون به پذیریم در همین موقع سیمون آمد . گفت خیلی هم حلال است پولش از بچه های هیئت خودتان است و سپس همگی قبول میکنندو گوسفند ذبح میشود (برگرفته از سخنان آقای جلال رفیع در جلسه جامعه تربتیها مقیم تهران)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *