مردی از دیار زاوه؛ زندگی و شعر استاد محمدرضا خسروی از همشهری عزیزمان آقای بهمن صباغ زاده

محمدرضا خسروی پنجم خردادماه ۱۳۲۲ در روستای سهل‌آباد زاوه‌ به دنیا آمد. جلگه‌ی زاوه به حاصل‌دهی و آبادانی مشهور است و نام زاوه گره خورده است به تاریخ پیش از اسلام و به نقلِ تاریخ، قبل از مرکزیت یافتن تربت حیدریه همواره منطقه‌ی وسیعی از خراسان را با نام زاوه می‌شناختند. پدرش و پدربزرگش هر دو شاعر بودند و دیوان‌های شعری از هر دو برجای مانده است. پدرش مشهور به شیخ ذبیح‌الله شاعری شناخته شده در منطقه بود و ناصح‌الشعرا تخلّص می‌کرد. پدربزرگش هم فخرالشعرا تخلص می‌کرد. شیخ ذبیح‌الله مردی بود معتقد و مذهبی، در چند پارچه آبادی املاکی داشت و املاکِ چند مالک را هم اداره می‌کرد و زندگی‌اش از این راه می‌گذشت. طبعی روان و سرشار داشت و با چند تن از شاعران هم‌روزگارش مکاتبه داشت.
محمدرضا هفت ساله که شد به مدرسه رفت اما حضورش در مدارس جدید که زمان زیادی از تاسیس‌شان نمی‌گذشت دیری نپایید. کلاس اول را که تمام کرد، پدر، وی را برای تحصیل علوم دینی به تربت جام فرستاد. پسرِ دوستِ ایشان کربلایی ابراهیم کمالی که به صاحبکار اشتهار داشت در تربت جام در مدرسه‌ی علمیه‌ی مهدیه‌ی طباطبایی درس می‌خواند. این پسر یعنی ذبیح‌الله صاحبکار که بعدها شاعری نامدار شد در همان زمان استعدادِ خود را در شعر نشان داده بود و شیخ ذبیح‌الله می‌خواست فرزندش در کنار او و زیر نظر او تحصیل کند.
محمدرضا در تربت جام هم‌حجره و مونس ذبیح‌الله صاحبکار می‌شود. چند سالی در تربت جام به تحصیل علوم دینی مشغول است و بعد راهیِ ترشیز می‌شود. در ترشیز در مدرسه‌ی حاج سلطان درس را ادامه می‌دهد. فضای مدرسه‌ی علمیه‌ی کاشمر نسبت به تربت جام بازتر است و بیشتر طلّاب هم‌زمان با تحصیل علوم دینی، درس‌های مدرسه را هم به صورت متفرقه امتحان می‌دهند. در این سال‌ها محمدرضا موفق می‌شود مدرک کلاس ششم را بگیرد و بعد به اصرار خودش به زاوه برمی‌گردد تا باز راهیِ مدارس جدید شود. در دبیرستان بهار زاوه ثبت نام می‌کند و کلاس‌های هفتم و هشتم را در این دبیرستان می‌گذراند. از آن‌جا که در آن سال‌ها در زاوه کلاس نهم وجود نداشت و برادر بزرگ محمدرضا ارتشی شده بود و در زنجان خدمت می‌کرد وی برای ادامه تحصیل راهی زنجان می‌شود.
وی سال ۱۳۴۰ همراه برادر به زنجان می‌رود ابتدا کلاس نهم را در دبیرستان پهلوی می‌گذارند. در ادامه رشته‌ی ادبی را انتخاب می‌کند و برای سال دهم راهی دبیرستان صدرجهان زنجان می‌شود. در زنجان محمدرضا خسروی با حسین منزوی هم‌کلاس و همسایه می‌شود. حسین منزوی بعدها از بزرگ‌ترین شاعران معاصر شد و تاثیری عمیق بر شعر معاصر گذاشت. دوستی این دو شاعر از روزهای نوجوانی تا آخرین روزهای عمر منزوی ادامه داشت.
محمدرضا سال آخر دبیرستان را به خراسان برمی‌گردد و در دبیرستان هدایت مشهد دیپلم ادبی می‌گیرد. سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه تهران می‌شود تا سال ۱۳۴۸ که در رشته‌ی حقوق با درجه‌ی لیسانس فارغ‌التحصیل می‌شود. بعد از فارغ‌التحصیلی و گذراندن دوره‌ی سربازی جذب وزارت عدلیه می‌شود و بقیه‌ی زندگی محمدرضا خسروی در پایتخت به عنوان دادیار، دادرس، بازپرس، دادستان، رئیس دادگاه می‌گذرد. سال ۱۳۸۳ بازنشسته می‌شود و با فرصت و فراغت بیشتری به پژوهش‌های ادبی و تاریخی می‌پردازد.
در همه‌ی این‌سال‌ها عشق به ادبیات در کنار اشتغال به زندگی محمدرضا خسروی رنگ و بو می‌دهد و علاقه‌اش به تاریخ، جغرافیا و فرهنگ شفاهی خراسان باعث می‌شود آثار زیادی در این زمینه‌ها منتشر کند. البته این را هم باید اضافه کنم که جناب خسروی همان‌قدر که شاعر هستند، نویسنده و پژوهشگر هم هستند و متاسفانه این نوشته‌ی کوتاه نمی‌تواند همه‌ی زمینه‌های هنر ایشان را در بر بگیرد.

از آقای خسروی راجع به زمینه‌های گرایش‌شان به شعر پرسیدم و ایشان گفتند: «لابد شنیده‌اید که میراثِ پدر خواهی علمِ پدر آموز، در مورد من هم شاعر بودنِ پدربزرگ و پدرم علّت اصلی این گرایش بود. مادرم هم البته اهل شعر بود. مثلا گاهی که پدرم شعر می‌سرود همان‌طور که به کار آشپزی یا دیگر کارهای خانه مشغول بود چیزی می‌گفت مثلا قافیه‌ای پیشنهاد می‌کرد و در شعر طبع و ذوقی داشت»
پرسیدم از شاعران گذشته و امروز، شعر کدام‌یک را می‌پسندید و ایشان پاسخ دادند: «این سوال شما را باید در دو بخش پاسخ بگویم یکی شعر زنان که شامل رابعه، قرۃ العین و سیمین بهبهانی می‌شود. دیگر شعر مردان که می‌توانم به نیما، اخوان، شاملو و حسین منزوی اشاره کنم. برایم جالب بود که چرا جناب خسروی شعر زنان و مردان را از هم تفکیک کرد. ایشان سوالِ پیش‌آمده را این‌طور جواب دادند: «اگر خانم‌ها و آقایان را بدون در نظر گرفتن زن و مرد بودن مقایسه کنیم عدالت را رعایت نکرده‌ایم. زنان با آن محیط بسته‌ی سنّتی که از گذشته تا امروز ادامه داشته است مجال خیلی کمتری برای ظهور و بروز استعدادهای خود داشته‌اند و انصاف نیست که شعرشان در سایه‌ی شعر مردان قرار بگیرد»
جناب خسروی از بین شاعران کسی را خیلی تاثیرگذار بر خود نمی‌داند مگر به صورت ناخودآگاه یعنی ایشان اصولا اهل تقلید و تاثیر گرفتن از زبان دیگر شاعران نیست. جناب خسروی در این مورد می‌گویند «اگر اهل تاثیر پذیرفتن بودم می‌باید شعرم رنگِ شعر صاحبکار یا منزوی را می‌گرفت که با ایشان زمان زیادی مأنوس بودم و ایشان هم شاعران تاثیرگذاری بودند اما چنین نشد و شعرم به شعر ایشان شبیه نشد»
ایشان شعر را کلام موزون، مُخَیَّل و مُقَفّیٰ می‌داند. و معتقد است که امروزه کسانی که خمیرمایه‌ی شاعری ندارند با نادیده گرفتن همین الزامات که همه‌ی قدما به آن پایبند بودند پا به عرصه‌ی شعر می‌گذارند بدون این‌که دغدغه‌ای داشته باشند. نتیجه می‌شود بازی با لفظ، لفاظی می‌شود نه شعر. کار مهمّ شاعر این است که شعرش دردی را بازگو کند، یا عدم رضایتی را ابراز کند یا سعی در تغییر زمانه داشته باشد. این‌ها را که حذف کنیم و موسیقی و خیال و قافیه را هم کنار بگذاریم دیگر چیزی باقی نمی‌ماند.
از آقای خسروی راجع به قالب‌های شعری مورد علاقه‌اش می‌پرسم و این‌طور می‌شنوم: «قالب‌ها برایم تفاوتی ندارد. بعد از روحی که نیما در شعر دمید چیزی که در نظر من مهم است این است که نَفَسِ زمانه در شعر باشد. ابزار می‌تواند همان شعر سنتی باشد و حالا هر قالبی زیبایی‌های خودش را دارد. البته شعر نو هم هست که دیگر در قالب نمی‌گنجد»
شعر امروز در نظر جناب خسروی شعری‌ست که با نیما شروع شد و دو سه دهه بسیار پُرفروغ بود، شاعرانی بزرگ چون اخوان ظهور کردند اما چیزی دیگر هم می‌توانیم داشته باشیم به نام شعر عصر که دهه به دهه تفاوت دارد. آقای خسروی شعر عصر را بسیار موفق می‌داند یعنی به نظر ایشان دهه‌های اخیر دوران روشنی در شعر است. شاعرانی که زبان روزگار خودشان را دارند، روح نیما را گرفته‌اند و به کالبد قالب‌های سنتی دمیده‌اند شعرهای خوبی را پدید می‌آورند.
محمدرضا خسروی شعر را پیر ساخورده‌ای می‌داند که با تمام عظمتی که دارد امروز در کنار هنرِ جوانی چون سینما قرار گرفته است. دورانِ طلاییِ شعر گذشته است اما شعر همچنان تاثیرش را در هنرهای دیگر می‌گذارد.
جناب خسروی اهل شرکت در جشنواره‌های شعر نیست و به طور کلی جشنواره‌ها را برای شعر، مفید نمی‌داند. می‌گویند «جشنواره‌ها عموما اهدافی دارند که با روح آزاد شعر همخوانی ندارد. کار جشنواره‌ها را از نظر معرفی چهره‌های تازه مطبوعات می‌توانند به خوبی انجام بدهند»

مشهورترین اثر جناب استاد خسروی «جغرافیای تاریخی ولایت زاوه» است و بیشتر وی را با این اثر می‌شناسند که بهترین شناسنامه‌ی منطقه‌ی تربت حیدریه، زاوه و خواف است. از دیگر کتاب‌های او می‌توان از این موارد نام برد: تاریخ کاشمر، در دایره‌ی قسمت (مجموعه‌ی داستان)، بی چتر زیر باران (مجموعه‌ی شعر)، آیین نگارش حقوقی، واژه‌نامه‌ی مردم زاوه؛ سفر نامه اروپا؛ سفر به لاهور؛ مثل چراغ در شب مهتاب. همچنین مجموعه مقالات ادبی و حقوقی و کارهای مشترکی نیز از ایشان به چاپ رسیده است که شامل کتاب هفت ۱ و ۲ و ۳؛ چهره‌های شعر معاصر خراسان در سال‌های ۱۳۷۳ تا  ۱۳۸۴ می‌شود.
از دیگر فعالیت‌های ایشان می‌توان به نوشتن مقالات در کتاب‌های مختلف؛ همکاری با دایرۃالمعارف بزرگ اسلامی، عضویت در انجمن‌های ادبی خراسان؛ عضویت در هیئت امنای شاعران خراسان؛ تدریس در دانشگاه آزاد در سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶؛ تدریس آیین نگارش برای کارآموزان قضایی از ابتدای تشکیل تا کنون؛ تدریس در اداره‌ی کل آموزش روحانیون قم؛ شرکت در چند همایش ادبی و حقوقی و سفر به کشورهای اروپایی و خاورمیانه اشاره

بی تو گذراندم شب پُر دردسری را
مپسند ازین گونه شبانِ دگری را
جز پنجره کز جنبش هر باد تکان خورد
نگشود کسی بر شب من هیچ دری را
ای کاش کسی پرده‌ی شب را بدراند
تا در پس ِآن پرده ببینم سحری را
باشد که بشیری مگر از قافله‌ی صبح
ار دوست به گوشم برساند خبری را
از پیش من آن یار سفرکرده نمی‌رفت
می‌دید اگر گریه‌ی چشمان تری را

 

(برای عثمان خوافی)
تا یافتم آن کس را
ازخویش شدم گم
من
یکباره گسستم دل
از صحبت مردم
من
بر بال ظریف ساز
بر شانه‌ی موسیقی
با او به سفر رفتم
تا قرن چهارم
من

در وادی عشق دل قوی باید داشت
اسباب و اثاث رهروی باید داشت
هم همت و مردانگی فرهادی
هم تاب و توان خسروی باید داشت

از کتاب‌های آماده‌ی چاپ ایشان باید از تذکره‌ی شاعران زاوه نام برد که در سه فصل به معرفی شاعران تربت حیدریه می‌پردازد، همین‌طور اشعار تازه و یادداشت‌های محمدرضا خسروی که ان‌شاءالله به زودی در دسترس علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.

بهمن صباغ زاده
دوم شهریورماه ۱۳۹۹ تربت حیدریه

پی‌نوشت‌ها:
عنوان نوشته برمی‌گردد به جدّیتی که استاد محمدرضا خسروی در به کار بردن لفظ «زاوه» برای معرفی این آب و خاک دارند. ایشان بر اساس شواهد تاریخی معتقدند نام باستانی «زاوه» از بسیاری جهات به «تربت حیدریه» ترجیح دارد و در نوشته‌های خود این نام را به کار می‌برند. دلایل ایشان را می‌توانید در کتاب‌ها و مقالاتی که تالیف کرده‌اند از جمله کتاب «جغرافیای تاریخی ولایت زاوه» بخوانید.
منبع این زندگی‌نامه مصاحبه‌ی تلفنی با شاعر در مردادماه و شهریورماه ۱۳۹۹ است.

محمدرضا خسروی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *