مهرداد بهار از سیاست به اسطوره شناسی :بهار در سال ۱۳۵۱-۱۳۵۲ در فرهنگستان زبان ایران موفق شد پژوهشکده زبانهای ایرانی میانه و باستان گروه زبان و پارسی میانه را تشکیل بدهد که در آنجا طی هفت سال متون پهلوی بسیاری به یاری او منتشر شد مهرداد بهار بر اثر سرطان خون در ۲۲ آبان ماه ۱۳۷۳ در سن ۶۵ سالگی درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. ( نوشته آقای محمود فاضلی روزنامه سازندگی ۱۹ آبان ۹۹ صفحه ۱۰ )
مهرداد بهار، فرزند محمدتقی بهار (ملک الشعرا) از جمله چهرههایی است که پس از دوری از سیاست و آرمانهای دوران جوانیاش به پژوهش در جهان اسطورهها پرداخت. بهار در مسیر عدالتخواهی به زندان رفته بود، خیلی زود از حزب توده دست کشید و در ادامه با ۱۶ کتابی که درباره فرهنگ ایران باستان و اسطورهها نوشت، به جایگاه شایستهای دست یافت. محیط فرهنگی خانه پدری که محل رفت و آمد شعرا و ادبا و محفل انس فضلا و بزرگان ادب و سیاستِ آن روز بود، در روحیه و شخصیت او تأثیر بسزایی گذاشت.
از سال ۱۳۲۶ با عضویت در حزب توده وارد فعالیتهای سیاسی شد و از رهبران سازمان جوانان آن حزب بود. در طول سالهای تحصیل، فعالیت سیاسی داشت و بدین خاطر به زندان افتاد. چهرزاد بهار خواهر مهرداد در این خصوص میگوید:«سیاست همیشه در خانواده ما وزنه سنگینی داشت و رفتن به سمت گرایش چپ نیز عجیب نبود، اما برای ما سیاسیشدن مهرداد مسئله عجیبی بود. مهرداد عشق به مسائل سیاسی را از پدر به ارث برده بود.»
با کودتای ننگین ۱۳۳۲ و دستگیریهای گسترده مخالفین، به اتهام داشتن اسلحه در خانهاش دستگیر و به ۱۸ ماه زندان محکوم میشود که که البته دو سال و چند ماه طول میکشد. ابتدا به زندان قصر و سپس قزل قلعه و در نهایت به همراه سایر زندانیان حزب توده به زندان فلکافلاک میرود. این زندان به نقطه عطفی در زندگی مهرداد تبدیل میشود. در این زندان به گذشته خود تامل میکند. در این دوره شاهد بعضی از رفتارهای عبرتآمیز اعضای حزب توده است. اگرچه هنوز از حزب نبریده بود اما پرسشهایی ذهنش را مشغول کرده بود. مخصوصا وقتی که شبی متوجه شد حزب توده در زندان برای خلیل ملکی، رهبر جریان سوم محکمه نظامی برقرار کرده و میخواهند او را در زندان به قتل برسانند. «امیر پیشداد» از یاران نزدیک ملکی در این خصوص به یاد میآورد: «خلیل ملکی برایم تعریف کرد شبی در زندان فلکافلاک جوانی به سلولش میآید و میگوید من تودهای هستم اما با کشت و کشتار مخالفم و شما را هم از دور میشناسم. تودهایها تصمیم دارند شما را محاکمه و اعدام کنند. من چون با این نوع کارها مخالفم آمدهام این ماجرا را به شما بگویم. ماجرا را به رئیس زندان منتقل کنید.» ملکی هم بلافاصله با رئیس زندان تماس میگیرد و دستور انتقال ملکی به تهران صادر میشود. این جوان مهرداد بهار بود.
در سال ۱۳۲۸-۱۳۲۹ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پذیرفته شد. در سال دوم دانشکده از دانشگاه اخراج شد. سپس در بهار ۱۳۳۴ پس از چهار سال دوری به دانشگاه برگشت و در سال ۱۳۳۶ در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل شد. در فروردین ۱۳۳۸ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی در رشته زبان ایران باستان (مطالعات کهن و میانه ایرانی که شامل تاریخ و فرهنگ و زبان ایران باستان از اوستا و پارسی باستان تا متنهای فارسی میانه و پارتی بود) تحصیلات خود را پیگرفت. پس از چهارسال فوق لیسانس خود را در انگلستان گرفت.
همکاری با جنبش دانشجویی
مهرداد بهار در مدت تحصیل در انگلستان، با جنبش دانشجویی ایران و انتشار نشریههای فرهنگی – دانشجویی همکاری داشت، همچنین یکی از اعضای هیئت دبیران کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۰، عضو هیئت تحریریه مجله پژوهشی چاپ لندن و مدتی هم سردبیر آن بود و با نشریاتی چون «نامه پارسی» همکاری داشت. در فعالیتهای سیاسی از آرمانهای صنفی – سیاسی دانشجویان ایرانی دفاع میکرد. در سال ۱۹۶۱ در کنفرانس حزب توده در شهر دوسلدورف آلمان، در دفاع از عدم انشعاب در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و مخالفت با حزب توده، برای همیشه از این حزب اخراج شد. بهار از سال ۱۳۴۴ از فعالیتهای سیاسی کناره گرفت.
بهار در این فاصله ازدواج میکند. محمدعلی همایون کاتوزیان شرایط مالی سخت بهار را چنین به یاد میآورد:«مانند دیگر دانشجویان کار مشخصی نداشت و در مضیقه مالی بود. کاری جزئی و پاره وقت در دانشگاه انجام میداد که دستمزدش بسیار کم بود. حتی به گمانم به غیر از سیاست گریزشدنش، یکی از دلایلی که به کنگره کنفدارسیون در پاریس نرفت بیپولیاش بود.» هوشنگ ابتهاج در کتاب خاطراتش (پیر پرنیان اندیش) نیز مینویسد: «در لندن اگر یک روز با مهرداد میرفتیم به رستورانو یک ساندویچ سفارش میداد، غذای شاهانهاش بود. این قدر وضع مالیاش بد بود. روزهای زیادی را گرسنه گذرانده بود.» به گفته پروانه بهار خواهر مهرداد، او در این ایام حتی کار در رستورانی در لندن را هم تجربه کرده بود. شخصیت مهرداد به گونهای بود که به خانواده از وضعش هیچ نمیگفت.»
او دو سال بر روی پایاننامه دکترایش کار کرد، اما به دلایل مالی مجبور شد به ایران باز گردد و در فرهنگ ایران باستان به پژوهش پرداخت. از استادانی چون پورداوود، بدیعالزمان فروزانفر و بیش از همه پدر ادیب و سخنورش محمدتقی بهار بهره برد. بهار پس از آنکه از لندن به ایران بازگشت به سبب فعالیتهای سیاسی هرگز نتوانست در دانشگاه به طور رسمی استخدام شود، به ناچار در بانک مرکزی با عنوان «دبیر هیئت عامل بانک» استخدام شد، سپس به صورت کارمند انتقالی از بانک مرکزی در بنیاد فرهنگ ایران به پژوهش پرداخت. او هنگامی که در بانک کار میکرد به صورت حقالتدریس در دانشگاه تهران تدریس میکرد و سازمان امنیت هرگز با استخدام او در دانشگاهها موافقت نکرد.
از سال ۱۳۵۲ در گروه زبانشناسی و زبانهای باستانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به عنوان عضو هیئت علمی مدعو به تدریس پرداخت. در واپسین سالهای عمر در گروه تاریخ ادیان دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در رشته ادبیات و عرفان تدریس کرد.
تاسیس پژوهشکده زبانهای ایرانی میانه و باستان
بهار در سال ۱۳۵۱-۱۳۵۲ در فرهنگستان زبان ایران موفق شد پژوهشکده زبانهای ایرانی میانه و باستان گروه زبان و پارسی میانه را تشکیل بدهد که در آنجا طی هفت سال متون پهلوی بسیاری به یاری او منتشر شد. در کنار فرهنگستان زیان ایران در فرهنگستان ادب و هنر ایران (۱۳۵۱-۱۳۵۲) نیز گروه اساطیر را با هدف تدوین دانشنامه اساطیر ایران تشکیل داد. نخستین کسی بود که در ایران به پژوهش درباره اساطیر ایران پرداخت و در این زمینه شاگردان بسیاری پروراند. در عین آشنایی با دیدگاههای رایج ایران شناختی و بهرهگیری درست و دقیق از هرکدام، پژوهشگری یکتا و مستقل به شمار میآمد چرا که بر بسیاری از دادهها و نظرگاههای ایران شناسان غربی نقد روا میداشت و در برخی از موارد از آنها فاصله میگرفت.
بهار طراح دیدگاههای تحقیقی و فرضیات علمی ارزشمندی در مطالعه اساطیر ایرانی است که بر عمق شناخت ما نسبت به فرهنگ ایرانی تأثیر بسیاری گذاشته است و پژوهشگرانی که در این عرصه گام مینهند، ناگزیرند از آثار او بهره ببرند.او دانشپژوهی ژرف اندیش در «عرصه پر رمز و راز زبانها، فرهنگ، اساطیر و تمدنهای کهن» بود. دکتر «راشد محصل» درخصوص علائق پژوهشی و سیر مطالعاتی بهار چنین مینویسد: «بهار به فرهنگ ایرانی بسیار دلبسته بود و آن را افتخارآمیز میدانست، اما در این باره پنداری افراطی نداشت. بهخصوص وقتی که کار داوری علمی در زمینههای فرهنگ ایران باستان پیش میآمد، موشکافانه همه عوامل را مینگریست و اجازه نمیداد که دید شخصی او بر مسائل علمی سایه افکند. در طول نزدیک به سیسال پژوهش، بالندگی و رشد طولی و عرضی را در کارهای او آشکار میتوان دید.»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به بانک برگشت و به کار ترجمه متون اقتصادی پرداخت. پس از ۲۳ سال کار در بانک در سال ۱۳۶۸ خود را بازنشسته کرد. وی سالها در بنیاد فرهنگ ایران و فرهنگستان زبان ایران به کار پژوهش پرداخت و مدیریت گروه اساطیر را به عهده داشت. کتابهایی همچون «واژهنامه بندهش، جستاری در اساطیر ایران، مانی، از اُسطوره تا تاریخ، ادیان آسیایی، سخنی چند درباره شاهنامه و اشکانیان» از جمله آثار بهار است.
مهرداد بهاردر جمعبندی کارنامه زندگیاش گفته است:«من نه شاعر بزرگ، نه ادیب، نه دانشمند بزرگ هستم، چیز خیلی خاصی نبودهام. از این شصت سال عمری که کردهام عمدهاش به گمراهی گذشته. حالا در حد خیلی محدودی تدریس میکنم. در کتابهایی که نوشتهام و چیز درخشانی هم نبوده، سعی کردهام منطقی باشم، عقلایی بیندیشم و از تعصب راجع به فرهنگ مملکتم بری باشم.»
مهرداد بهار بر اثر سرطان خون در ۲۲ آبان ماه ۱۳۷۳ در سن ۶۵ سالگی درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
مزار مهرداد بهار
به دنبال خاکسپاری امیرکاووس بالازاده در قسمت فوقانی قبرمهرداد بهار، چهرزاد بهار خواهر او نسبت به این کار اعتراض میکند و در نامهای مینویسد: «مهرداد بهار، فرزند شاعر ملی ایران ملکالشعرا بهار، با آن همه خدمت به فرهنگ ایران، سزاوار گوری در این غریبستان نیست. هر کس مزار مهرداد بهار را تغییر داده به او اهانت کرده است. نه به او، که به مقام علم و معلم اهانت کرده است. هیچ توجیه و بهانهای هم قابل قبول نیست.»
در پی انتشار خبری مبنی بر «خاکسپاری بیاجازۀ شخصی گمنام در مزار دکتر مهرداد بهار و برداشتهشدن سنگ مزار ایشان، خانواده مرحوم بالازاده نیز چنین پاسخ میدهد: «شخصی که از او به عنوان «گمنام» یاد شده، دکتر امیرکاووس بالازاده است: روزنامهنگار، کتابشناس، اسطورهپژوه و استاد نمونۀ دانشکدۀ هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی که سالها شاگرد و همدم زندهیاد دکتر بهار بود و پس از فوت ایشان یادنامۀ درخشانی در ستایش شخصیت علمی ایشان منتشر کرد. (مهر و داد و بهار، انجمن آثار و مفاخر ملی، ۱۳۷۷) بیشتر از دو دهه در راستای شناساندن و معرفی آثار ایشان در نزد شاگردان خود کوشید تا نسلهای جوانتر هم از میراث علمی ایشان بهرهمند شوند. این شخصیت گمنام، روزنامهنگار نمونۀ روزنامههای گوناگون و استاد برجسته و محبوب نسلی از دستاندرکاران و هنرمندان درخشان سینما و تئاتر این دیار بود. اطمینان دارم به خاک سپردنش در آنجا از مدتها پیش مقدر شده بود.»