دکتر محمد ابراهیم طبسیان همشهری ، متخصص داخلی و بنیان گذار مرکز پزشکی هسته ای مرجان در ایران را بیشتر بشناسیم (نوشته کاظم خطیبی بخش چهارم )

بخش چهارم

دکتر طبسیان وقتی برای تخصص  بار دوم  به تهران آمد چون علاقه زیادی  به بیماریهای داخلی داشت ودر زمان استاژری علاقه زیادی به  استادش دکتر مهدی آذر ((دکتر مهدی آذر در سال  ۱۲۸۰ در مشهد متولد گردید . تحصیلات مقدماتی در سال ۱۳۰۲ وارد مدرسهٔ عالی طب دارالفنون شد و و در سال ۱۳۰۷ توانست دکتری خویش را دریافت کند .مهدی آذر سال ۱۳۱۳ در گرایش بیماریهای داخلی از دانشگاه پاریس تخصص گرفت. وسال ۱۳۲۸ به سمت  استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران انتخاب شد .  ایشان دردولت  دکتر مصدق وزیر فرهنگ شد.و پس از آن همچنان در حرفه پزشکی فعالیت میکرد ودر  ۹ خرداماه سال ۱۳۷۳ در سن ۹۴ سالگی درگذشت ))

داشت لذا در ابتدا بیشترین علاقه را داشت که با ایشان همکاری نماید و پس از مدتی که در محل کار دکتر مهدی آذر به عنوان استاد یار در حال تجربه اندوزی بود یک روز عصر اتفاق جدید افتاد و سر نوشت دکتر طبسیان از نظر ادامه رشته تخصص داخلی تغیر کرد.

 آنروز وقتی دکتر طبسیان از پله های ساختمان به طرف محل کارش بالا میرفت  متوجه شد شخصی که در حال بالارفتن است جسم کوچکی به اندازه قوطی شیر خشک را بزحمت بالا میبرد چون احساس کرد طرف خسته شده به ایشان پیشنهاد  کمک کرد و آن شخص هم کسی نبود جز دکتر صادق نظام مافی که تخصص در غددو پزشکی هسته ای داشت طبسیان میگوید آن قوطی خیلی سنگین بود (احتمالا درون آن فلزی با وزن مخصوص بالا بوده )و سر انجام من آن را به طبقه چهارم ساختمان بردم بعد ایشان به قسمت راست ساختمان رفتند و من هم طبق معمول سمت چپ دفتر کار  آقای دکتر مهدی آذر پس از گذشت  چند ساعتی  معمولا وقتی استادان برای استراحت دور همی دارند دیدم آبدارچی آمدو گفت شما را آقای دکتر آذر بدفتر کارشان خواستند.  منهم بدون درنگ وارد اطاق دکتر آذر شدم ودیدم همان آقایی که من در بالا آوردن آن قوطی کمکشان کرده بودم در اطاق ایشان کنار میز نشسته و آقای آذر بمن گفتند دکتر طبسیان از حالا به بعد شما با آقای دکتر صادق نظام مافی کارمیکنید. در اینحا من گفتم دکتر جان من شرایط خوبی داشتم برای تخصص خیلی بیماریها میتوانستم انتخاب کنم ترجیح دادم با شما کار کنم وحالا شما مرا به قسمت ایشان معرفی میفرمایید در این موقع طبسیان میگوید ما در تربت  حیدریه اصطلاحی داریم بنام لوک خونوک که در واقع این لک خونوک برای من اتفاق افتاد  بهر حال وقتی من اعتراض کردم دکتر آذر گفت ببین طبسیان شما استاد یار من هستی در حالیکه دکتر نظام مافی دانشیار من هستند و تو مطمن باش شما در این بخش پیشترفت خوبی خواهی نمود  .

لازم به یاد آوریست که بدانیم دکتر عباس نظام مافی که بوده  ایشان زاده: ۱۳۰۴ تهران در سال۱۳۸۸ تهران در تهران درگذشت وی  پزشک متخصص غددو بنیانگذار پزشکی هسته ای  در ایران بوده است. وی در سال ۱۳۴۰ خورشیدی نخستین دستگاه تصویربرداری گاما را به ایران آورد و رشته مطالعات غدد درون ریز و متابولیسم را در ایران پایه گذارد.

  بهر حال فعالیت و همکاری من با جناب دکتر صادق نظام مافی شروع شد و بعد ها هرچه میگذشت من متوجه میشدم که انتخاب دکتر آذر هم در واقع درست بوده ومن از این موضوع راضی  بودم .در  خلال این مدت  که من در دوره دستیاری با آقای دکتر نظام مافی روزی با خودم گفتم بهتر است من دررشته داخلی بهتر است دوره ای درخارج کشور امریکا و یا اروپا  ببینم لذا از طریق آقای دکتر نظام مافی برای من یک دوره ۶ماهه برای کشور انگلستان پیشنهاد  شد که من بروم آنجا و در این خصوص اطلاعات و مهارتهای جدیدی کسب کنم .خوشبختانه این مورد هم درست شدو من عازم کشور انگلستان شدم.

من به تنهایی عازم انگلیس شدم ودر بیمارستان (هامر اسمیت ) شروع به کسب معلومات نمودم ودر طول این مدت من توانستم ارتباط خوبی با استادان آن مرکز بر قرار کنم و احساس میکردم اگر مدت دوره اضافه شود من میتوانم اطلاعات بیشتری کسب نمایم. لذابهمین دلیل موضوع را به مسئولان و استادان خودم مطرح کردم وخوشبختانه آنها نیز موافقت نمودند.

 به پیشنهاد آنها یک تقاضای برای پذیرش دستیار ارشد  دادم و پس از آن من موضوع را با دکتر نظام مافی در میان گذاشتم و ایشان هم  موافقت کردند.

 چون خانواده من در تهران بودند قرار شد من مدت بیشتری برای ادامه این تخصص در انگلیس باشم  لذا مجبور شدم به ایران برگشته و  سپس به اتفاق خانواده ام بار دیگر به شهر لندن برگردم  .

 جالب بود من در آنجا به اتفاق خانواده خیلی راحت بودیم و در آن موقع فرزند کوچک من مرجان حدود ۴ سالش بود و ما اورا در کودکستانی که نزدیک خانه ما بود و فقط ۵۰ متر با ما فاصله داشت ثبت نام کردم . جالب بود ایشان قرار بود تاظهر آزمایشی آنجا باشد تا عادت کند ولی یادم هست وی تا عصر در آنجا ماند چون  با آنها خوگرفته و از محل آنجا خوشش آمده بود.

فرزندان دیگر من که با در لندن زندگی میکردند عبارت بودند از  دوختر بنام افسانه و فرزانه و یک پسر بنام علیرضا که آنها در مقطع دبستان در آنجا در حال تحصیل بودند .

 ما تقریبا حدود ۲ سال در انگلیس بودیم  من هم در بیمارستانهای مختلف در کار تخصص غد  دفعالیت میکردم. آن موقع من در دانشگاه تهران هنوز دستیار استاد بودم وعشق من به ادامه کار در این رشته خیلی بود ووقتی به اقای دکتر نظام مافی گفتم که من علاقه دارم بیشتر در این باره تجربه کسب کنم ایشان  گفتند کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم می نشیند پس برو ادامه بده و من بیشتر توجه خودم به بیماری تیروئید و غدد بود متمرکز نمودم .

 و در آنجا توانستم در اغلب بیمارستانهای بزرگ و مهم لندن کارکنم و شرایط بگونه ای بود که آنها خیلی  مرا دوست داشتند و به  من در آنجا  پیشنهاد همکاری میدادند .البته همه چیز بخوبی پیش میرفت ولی همسرم قدری دلتنگ شده بود و همچنین برای دختر بزرگمان فکر میکردیم اگر زیادبمانیم شرایط اینجا بگونه ای باشد که مورد پسند مادر بزرگهایش نباشد بنابر این بعد از دوسال ما به تهران مراجعت کردیم .

من وقتی به تهران آمدم میبایست امتحان تخصص داخلی را انجام میدادم  و خوشبختانه در امتحان قبول شده و نفر دوم شدم .خوب در این خصوص در واقع  من یک متخصص داخلی شدم با سابقه کار در وزارت فرهنگ( مقصود م سابقه خدمتی که من در تربت حیدریه مسئول بهداری آموزشگاهها بودم ) من دوستی داشتم بنام آقای  دکتر علی مرشد که متخصص جراحی بود  ایشان در  طول همکاریهای  من با آقای دکتر نظام مافی در جریان کارهای من بود.

ایشان بمن  گفته بودکه دوستی دارد که با وزیر فرهنگ آن زمان  خانم فرخ رو پارسا آشنا یی دارد واز این طریق میتواند  همان پست  و سوابقی که در تربت حیدریه به عنوان رئیس بهداری آموزشگاهها بود به سابقه من  در دانشگاه تهران اضافه نماید . خوشبختانه این کار را برای من آقای دکتر مرشد انجام دادند و من همیشه از ایشان قدردانی کرده ام . چون این کمک خوبی برای من شد برای ادامه کار در دانشگاه تهران که به عنوان استاد یاری  در حال انجام بود .  

در بازگشت از انگلیس من در  تهران با آقای دکتر نظام مافی در بیمارستان داریوش کبیر ( دکتر  شریعتی  فعلی )فعالیت میکردم و در خصوص بیماریهای داخلی و غدد و خانه من هم در تهران در منطقه گیشا بود که در واقع محل کار من با خانه خیلی نزدیک بود .یادم می آید که یک روز شاید هم پنجشنبه بود وقتی وارد خانه شدم همسرم گفت از بیمارستان داریوش کبیر تلفن کردند و آقای دکتر نظام مافی باشما  کارداشتند  من هم بلا فاصله خودم را به بیمارستان رساندم  وقتی وارد بخش داخلی شدم دیدم آقای نظام مافی  دارند لباسشان را عوض میکنند  در همین موقع گفتند دکتر طبسیان خوشبختانه شما بعنوان عضو هیئت علمی در بخش بیمارهای داخلی و غدد پذیرفته شده اید وبا توجه به اینکه سابقه قبلی در فرهنگ به دانشگاه تهران منتقل شده بود بنا براین  من در اصل بعنوان استاد یار بیماریهای غدد و تیروئید و پزشکی هسته ای در دانشگاه تهران پذیرفته شدم  .( ادامه دارد )

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *