نامه‌نگاری‌های خانواده آقای هاشمی همه علیه فائزه

ماجراهای خانواده هاشمی ادامه دارد. عمو و برادر کوچکش یاسر هم علیه او موضع گرفته‌اند اما فائزه هاشمی دو روز بعد از نامه سرگشاده برادرش محسن به او، پاسخش را متقابلا با نامه داده و گفته: به او حق می‌دهم چون برای خودش آینده‌ای ترسیم کرده و دنبال حذف موانع است. او در این نامه مخاطبانش را به دو دسته منتقد محترم و نامحترم و حامیان شجاع و ساکت تقسیم کرده است. همچنین دو نماینده مجلس در روزهای گذشته به او حمله کرده‌اند که آخری از تریبون مجلس بوده است. علیرضا سلیمی در تذکری در جلسه علنی روز گذشته مجلس گفت: برخی آرزو کردند که کاش ترامپ رأی می‌آورد تا به ایران فشار بیشتری وارد می‌کرد. اینها هویت واقعی خود را برملا کردند. برادران اینها در سال ۸۸ به آمریکایی‌ها گفتند بیشتر به ایران فشار بیاورید. برخی احزابی که این خانم در آنها عضویت دارد، چرا سکوت کردند؟ البته برادرش موضعی گرفت، ولی احزاب چرا ساکت هستند؟ حسن شجاعی، نماینده مجلس هم توییت کرده بود که: «اگر حاج قاسم نبود، فائزه کنیز داعش بود شاید». این توییت البته با انتقادها و واکنش‌های زیادی روبه‌رو شد که محتوایش را جنسیت‌زده و توهین‌آمیز خوانده بودند. در این میان بودند افرادی که سعی کردند از زاویه‌ای دیگر سخنان فائزه هاشمی را تحلیل کنند؛ مثلا پروانه سلحشوری، نماینده مجلس دهم، سخنان اخیر فائزه هاشمی را بازتاب درماندگی جامعه‌ای می‌داند که تلاش‌هایش «برای تغییرات به نتایج ملموس منجر نشده» و چشم به دوردست دارد.
عمو محمد و برادر  یاسر
محمد هاشمی هم گفته من موافق نظر فائزه خانم نیستم و موضعی که محسن آقا گرفتند در برابر این حرف‌ها مورد تأیید ما هم هست. ایشان برخورد مناسبی کردند. موضعی که فائزه خانم گرفتند، مورد تأیید خانواده ما نیست. ایشان گفته بودند دوست دارند آقای ترامپ بیاید. این نکته قابل توجه است که نظام جمهوری اسلامی ایران نظامی نیست که با تحریم و این حرف‌ها ساقط شود. این برداشت اشتباه است که با تحریم، مردم ایران بیشتر تحت فشار قرار می‌گیرند. بالاخره آقا محسن نظر خود و خانواده را گفته است. به‌هرحال مسئله خوبی مطرح نشد یا حداقل من این بحث‌ها را قبول ندارم. به نظر من این بحث‌ها عجولانه است و ممکن است بعضا برخوردهای شیطنت‌آمیزی با آن شود.
یاسر هاشمی، پسر کوچک آیت‌الله هاشمی هم به اظهارات اخیر خواهرش فائزه واکنش نشان داد و در نامه‌ای به او نوشته است: «اول بگویم که حرف‌های تو و نامه محسن، خاطرات جمعه‌های عزیزی را به یادم آورد که همه در منزل پدر جمع می‌شدیم و داغ‌ترین بحث‌ها را داشتیم و حسن ختام، حرف‌های پدر بود که وقتی ناصبری‌های ما را می‌شنید و می‌دید، با بیان اتفاقاتی از تاریخ اسلام، «ان الله مع الصابرین» را در جام جانمان می‌ریخت. اگرچه به آن بخش از سخن منتشره اخیرت در فضای مجازی نقد جدی دارم، اما این‌گونه اظهارنظرهاست که به آزادی بیان معنا می‌بخشد که دست بر قضا هم‌زمان با انتشار مصاحبه‌ات به‌عنوان یک شخص حقیقی در شبکه‌های مجازی، یک نفر با شخصیت حقوقی در شبکه قرآن صداوسیما، از چشم‌بازکردن یک میت در غسالخانه گفت و آن را معجزه اولیاءالله خواند که البته حرف‌های تو آتش تخریبی سابق را زنده کرد و حرف‌های آن امام‌جمعه، آتش در نیزار اعتقادات مردم و باورهای جوانان بود. نمی‌دانم کامنت‌های ذیل مصاحبه خود و نامه محسن را دیدی یا نه که هرچه بیشتر می‌خوانم، نگرانی‌ام برای ایران عزیز دوچندان می‌شود که بعضی‌ها – البته با قیاس مع‌الفارق – دوره‌های متعدد تاریخ ایران را یادآوری کرده‌اند که وقتی تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران، چشم از حقایق تلخ بستند و دل به شیرینی خرافات بستند، مردم از سر ناچاری چشم‌به‌راه بیگانگان نشستند که اگر از ظلم مغ‌های زرتشتی در سال‌های آخر ساسانیان و بعدها حمله مغولانه چنگیز بگذریم، نمی‌توانیم از حمله عثمانیان به ایران بگذریم که دقیقا وقتی اتفاق افتاد که بدعت‌ها و خرافات تشیع صفوی، تعالیم آسمانی تشیع علوی را کم‌رنگ کرد و نتیجه آن شد که محمود افغان، در جنگی که شبیه یک پیاده‌روی بود، ایران را فتح و جنایاتی در اصفهان کرد که تاریخ از بازنشر آن شرم دارد. چرا به تاریخ دور برویم؟ همین ۱۷۰ سال پیش، امیرکبیر گرفتار معجزه‌سازی‌های ائمه جمعه تهران و تبریز شد و در راه مبارزه با بدعت‌ها سرانجام به شهادت رسید که اولی برای «امین‌السلطان‌ها» شهادت دروغ می‌داد و معصومیت می‌تراشید و دومی با گاوی که از دست قصاب گریخته، معجزه‌ای ساخته بود که «فلان کور بینا شد، فلان گنگ به زبان آمد و فلان لنگ پا گرفت». (شاهزاده نادر میرزا، تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه تبریز، تصحیح غلامرضا طباطبایی‌مجد، صفحه ۱۱۱). کیست که ایرانی اصیل و مسلمان واقعی باشد و از بلایایی که در سایه قدیس‌سازی‌ها بر سر اسلام و ایران آمده، دل پرخونی نداشته باشد؟! شگفتا که موحدین راستین و دوست‌داران ایران، بی‌آنکه چشم به ناجی بیگانه بدوزند، یک آرزوی واحد و تلاش برای برآورده‌شدن آن آرمان داشتند و دارند که همانا آگاهی مردم است و نوشته‌ام را با سخنانی از آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در دیدار با اعضای انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه شیراز به پایان می‌برم که «مسیر کلی رهایی جوامع بشری، رشد آگاهی مردم در جهت حاکمیت انسان‌هاست و خوشبختانه شرایط ایران از لحاظ سطح آگاهی دختران و پسران و وجود جوانان مستعد به‌خوبی تغییر کرده و آینده خوبی در انتظار مردم ایران است»».
بخش ‌هایی از نامه فائزه
فائزه هاشمی دیروز تازه پاسخ محسن را بعد از دو روز نوشته است و هیچ بعید نیست که این دیالوگ خانوادگی همچنان ادامه پیدا کند. او در نامه خود خطاب به محسن نوشته است: «پیرو گفت‌وگوی این‌جانب با انصاف‌نیوز و جنجال ایجادشده، لازم می‌دانم ضمن احترام به منتقدین محترم و نامحترم و دروغ‌گو و قدردانی و سپاس از حامیان شجاع و حامیان ساکت، نکاتی را به شرح زیر بیان نمایم:  از نامه محسن خوشحال شدم، سبب راحتی هم او و هم من گردید. چنین چیزی را بارها خواسته بودم و این اقدام اول او نبود.  به او حق می‌دهم چون برای خودش آینده‌ای ترسیم کرده و دنبال حذف موانع است. در بخشی دیگر از نامه آمده است اگر مسائل شخصی انگیزه‌ای برای مشی من بود آیا عقل سلیم حکم نمی‌کند که از ۳۰ سال گذشته تاکنون ساکت و در امنیت باشم و از منافع نزدیکی به قدرت بهتر و بیشتر بهره‌مند شوم؟ مابقی زیاده‌گویی بود که بنای ورود به آن را ندارم.  «رأی‌ندادن به ترامپ اگر آمریکایی بودم» به ‌دلیل چهره خطرناک ترامپ است.  اگر هر فرد آزاده و بدون خشم و غضب و وابستگی و منافع و به‌دور از احساسات، گوش شنوا و دقت نظری داشته باشد، که کمتر این ویژگی را داریم، متوجه گفتار این‌جانب مبنی بر تغییر سیاست‌ها و عملکرد‌ها به ‌منظور برگشت به اصل نظام و اهداف انقلاب و منافع جامعه می‌گردد و درمی‌یابد که بنده حقیر از همه دلواپسان و ناقدین و اهانت‌کنندگان و دروغ‌گویان در دو جریان اصولگرایی و اصلاح‌طلبی در این مسیر دلسوزتر و جدی‌ترم، هزینه‌های زیادی داده و ابایی از دادن هزینه بیشتر و قربانی‌شدن در این راه نیز ندارم.  به امید روزی که همه ما ایرانیان زبان و دلمان یکی شود و بدون استفاده ابزاری از دیگران، جنم و مایه برای هرگونه اقدامی را شخصا داشته باشیم. فائزه هاشمی‌بهرمانی».
محسن هاشمی بعد از مصاحبه فائزه با سایت انصاف‌نیوز در نامه‌ای خطاب به او خواسته بود از مواضعش به‌ویژه درمورد خواسته قلبی‌اش درباره رأی‌آوردن ترامپ عقب‌نشینی و بابت گفته‌هایش عذرخواهی کند.


فائزه به روایت خودش

 فائزه هاشمی در مصاحبه‌های مختلف درباره خودش و خانواده هاشمی زیاد صحبت کرده است. بخشی از روایات او از خودش را در ادامه می‌خوانیم.
‌خانواده ما کلا تمش طنز است! و خنده در خانواده ما زیاد است. همه اعضای خانواده همیشه حرف‌هایشان همراه با طنز و شوخی است. ما بحث جدی کمتر داریم! و بحث‌های جدی‌مان هم قالب طنز دارد. ما کمتر از چیزی ناراحت می‌شویم و همیشه می‌خندیم.
‌معمولا دروغ نمی‌گویم و همیشه خیلی هم رک هستم. اگر بگویید آخرین بار چه وقت دروغ گفته‌ای و چه گفته‌ای یادم نمی‌آید ولی نمی‌توانم قاطعانه بگویم دروغ نگفته‌ام. حتما گفته‌ام گه‌گاهی. من فکر می‌کنم خیلی از ویژگی‌هایی که من الان دارم، از مادرم است. یعنی ارث و ژن ایشان است که به من رسیده است. فکر می‌کنم بخش عمده‌ای از هر چیزی که ما داریم برای مادر است. به‌ویژه مامان ما که در بسیاری دوره‌‌ها جای پدر هم بود. این زندان تأثیری که روی من گذاشت، این بود که به آرمان‌هایم، باورم بیشتر شد. قوی‌تر ایستادم!
‌ عامل مهمی که بیشتر باعث مطرح‌شدن نام و رأی من در مجلس پنجم شد، همین قضیه دوچرخه‌سواری بود. یک‌سال‌ونیم قبل از اینکه اصلا من وارد کارگزاران بشوم یا کاندیدا بشوم، شهرداری تهران یک سمینار برگزار کرد با عنوان دوچرخه، به‌عنوان وسیله حمل‌ونقل. از من هم دعوت کرد برای قسمت بانوانش سخنرانی کنم. من گفتم اگر قرار است که دوچرخه وسیله حمل‌ونقل باشد، پس باید هم زنان استفاده کنند هم مردان. پس زمینه اجتماعی‌اش را فراهم بکنید. آن موقع اصلا حساسیت ایجاد نکرد؛ یعنی هیچ‌کس نگفت چرا فائزه این حرف را زد. من بلافاصله که کاندیدا شدم انصار حزب‌الله شروع کرد. من قبل از آن هر‌جا می‌رفتم، به‌به و چهچه بود! کسی انتقاد نمی‌کرد اصلا! اینجا حمله شروع شد، با این ادبیات که فائزه گفته دوچرخه‌سواری بانوان اشکالی ندارد! فائزه منظورش این است که باید بی‌حجاب بشوید تا دوچرخه‌سواری بکنید. انصار حزب‌الله شروع کرد روی این قضیه مانوردادن، این سبب می‌شد من هرجا سخنرانی انتخاباتی می‌رفتم، اولا مجلس من پُر و غلغله جوان‌ها بود و اولین سؤالی هم که از من می‌کردند، این بود که دوچرخه‌سواری آزاد می‌شود یا نمی‌شود؟ درصورتی‌که اصلا دوچرخه‌سواری ممنوع نبود.
‌دروغ‌هایی که می‌گویند متأسفانه! مثل همان‌هایی است که اموال اینجا برای من هست! آن برج برای من هست! آن ویلای نمی‌دانم عظیم برای من هست! برای مهدی هست! برای محسن هست! من هیچ چیز در کانادا ندارم، من هیچ‌ چیز خارج از کشور ندارم! بکینهام که بودم خانه‌ام اجاره‌ای بود! یعنی من پول نداشتم خانه بخرم! انگیزه نداشتم خانه بخرم!
‌سال ۸۴ یک سی‌دی پخش کرده بودند که من به اتفاق مثلا عمه ۹۰ساله‌ام یک شرکت نفتی عظیم داریم، به میزان تیراژ خیلی وسیع در نمازجمعه‌ها توزیع کرده بودند. محسن رفته بود شمال با پسرخاله‌ام… وقتی شما وارد کلاردشت می‌شوید یک ‌تپه‌ای هست، یک ویلای گردی آن بالا هست، مدت‌ها شایعه بود این برای فائزه هست. محسن یک ‌مدتی بود اینها را دنبال کرده بودند که یکی‌یکی این شایعات را دربیاورند تهش از کجاست که بتوانند با آن مقابله کنند، حتی با آدم‌هایی که این شایعه‌ها را درمی‌آورند برخورد شود.
چون خیلی حاد شده؛ محسن می‌سپرد به یکی از آقایان محلی که برو ببین چرا می‌گویند این خانه برای فائزه‌ است؟ می‌رود یک نفر را می‌فرستد در می‌زنند؛ سرایدار می‌آید دم در، می‌پرسد این خانه برای کیست؟ بچه سرایدار می‌گوید برای فائزه هاشمی است.
می‌رود به نیروی انتظامی می‌گوید که صاحب این ملک را بخواهید، به صاحب ملک می‌گوید خانم هاشمی گفته حالا آب‌ها از آسیاب افتاد، ملک را به نامم کن! مرد عصبانی می‌شود که یعنی چه؟ این ملک برای من است؛ چه ربطی به خانم هاشمی دارد؟ می‌گوید خب سرایدارت هم می‌گوید این برای خانم هاشمی است؛ جریان آن چیست؟ آن شخص به لکنت و غلط‌ کردم می‌افتد. می‌گوید من آمدم اینجا مجوز بگیرم. نه آب، نه برق، نه مجوز می‌دهند. دیدم تنها راهی که دارم این است که بگویم این برای فائزه‌ است! یک‌برجی هست در میدان قدس سر خیابان یاسر. سر خیابان نیاوران خوشگل هم هست؛ روزنامه جوان زمان انتخابات عکسش را انداخت؛ اسم من را فقط ننوشت. نوشت ف.هـ انگلیس بوده، درس خوانده، اینجا بوده، آنجا بوده، تمام مشخصات من را گفت و گفت این برج برای اوست! آقای پالیزدار می‌آید می‌گوید پوست هندوانه‌هایی که اسب‌های فائزه می‌خورند فقط ۳۰۰ هزار تومان است، حالا بقیه مخارج این اسب‌ها را ببینید چقدر است؟ من نه اسبی دارم نه اسبی داشتم. یک ‌اسبی خانم منتظمی باشگاه‌دار به من هدیه داد که من اصلا نبردمش، گفتم برای خودت، خودت هم اجاره بده. اصلا احساس نکردم که این برای من است؛ حتی یک بار هم سوارش نشدم، چون من گاه‌گاهی می‌رفتم اسب‌سواری، یا شایعه طلاق من. این خیلی عجیب بود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *