زندگی و هنر همایون خرم در گفت‌وگو با فرزندش جادوگرآرشه و «رسوای زمانه» (سیمین    سلیمانی)

همایون خرم در موسیقی ایرانی نام آشنایی است. با ‌این حال حافظه عمومی مخاطبان موسیقی در ایران بیشتر او را با نواهای به جای مانده از ساخته‌هایش می‌شناسند. آثار ماندگاری همچون «مینای شکسته، غوغای ستارگان، تو ‌ای پری کجایی، پیک سحری، رسوای زمانه، بگذر از کوی ما و…» که با حافظه شنیداری بخش بزرگی از مردم ایران پیوند خورده است. همایون خرم چنان در موسیقی ریشه داشت که حتی نامش را از آن گرفته بود. از این قرار که مادرش تصمیم گرفت نام دستگاه موسیقایی محبوبش را بر او بگذارد. بعدها هم چنان در پیمودن مسیر هنر حمایش کرد که کمتر چیزی بتواند از سرعت تبدیل شدن فرزندش به هنرمندی بزرگ و ماندگار بکاهد. خرم، موسیقی را به خاطر خود موسیقی می‌خواست و به این دلیل چیزی هرگز نتوانست او را از مسیری که انتخاب کرده بود، دور کند. چنان‌که حتی در زمانه انزوای موسیقی و اهالی‎اش در ایران نیز هیچ‌وقت کار خود را متوقف نکرد. پیش‌تر و در آستانه بهمن ‌ماه به مناسبت هشتمین سالمرگ این هنرمند فقید با فرزندش رضا خرم درباره زندگی و هنر پدرش گفت‌وگو کردم.

مادربزرگ شما به موسیقی علاقه‌مند بودند، حتی مدت کوتاهی نزد مرتضی نی‌داوود، نوازنده تار هم رفتند؛ اصلا نام‌گذاری «همایون» ریشه در علاقه مادربزرگ شما به موسیقی ایرانی داشت؛ می‌خواستم درباره نقش مادربزرگ‌تان در «همایون خرم» شدنِ پدر بگویید.

شما درست دست روی جایی گذاشتید که مهم‌ترین نقش بود؛ این نقل قول از پدرم است که می‌گفت اگر مادرشان این تفکر و آزاداندیشی را نداشتند اصلا این اتفاقات نمی‌افتاد. مشوق اصلی فعالیت پدرم در زمینه موسیقی، مادرش بوده؛ البته پدرشان هم آزاداندیش بودند ولی مادرشان تاکید بیشتری روی این کار داشتند تا حدی که نام فرزندش را نام یکی از دستگاه‎های موسیقی (همایون) گذاشتند. بگذارید این حمایت را با یک خاطره توضیح دهم، مرحوم پدرم حدودا ده ساله بودند که تمرین مداوم ویولن را آغاز می‌کنند. یک روز همسایه از صدای تمرین ویولن به تنگ آمده و با حالتی عصبانی در خانه را زده و گفته بود: «این همایون را جمع و جور کنید، آسایش ما را به ‌هم زده.» مادربزرگم در دفاع از پدرم به همسایه پاسخ داده بود: «اتفاقا همایون خیلی هم خوب می‌زند، شماها نمی‌فهمید که همایون چه کار می‌کند.» بابا می‌گفت این رفتار ما‌درش بسیار برای او موثر بود و این تشویق‌ها بسیار مهم هستند البته مستلزم این است که خود شخص نیز از درون روشن باشد.

پدرتان برای تلمذ نزد استاد صبا رفتند و حضور صبا در زندگی هنری ایشان مساله مهمی است. چقدر از نقش صبا در زندگی هنری‌ خود گفته بودند؟

شاگردان استاد صبا احترام عجیبی برای‌شان قائل بودند و این احترام چون حاصل شناخت است، با عشق و محبت همراه می‌شود. شاگردان استاد صبا به صورت متفق‌القول باور دارند که ایشان بیشترین خدمت را به موسیقی ایران کرده و به نظرم اگر قرار باشد روزی به نام روز موسیقی ایران نام‌گذاری شود باید روز تولد استاد صبا باشد؛ اگر کسی جز ایشان باشد یا غرض است یا جهل، یعنی نمی‌دانند؛ آقای صبا برای موسیقی چه کرده است. جثه‌ پدرم کوچک بود و دست‌هایش به همان نسبت کوچک، خودش می‌گفت در کودکی نگران بوده چون می‌دانسته کوچک‌تر از بقیه است و شنیده بوده که انگشت‌هایش به درد ویولن نمی‌خورند و باید بلندتر باشند. پدر تعریف می‌کرد که استاد صبا گفته بود دست‌هایت را ببینم و وقتی استاد صبا در چشمان پدرم برق عشق و یادگیری را دیدند، گفتند خوبست. پدرم می‌گفت بعدها فهمیدم که واقعا باید همان اول کار، انگشت‌ها به سیم‌ها برسند ولی استاد صبا به پدرم گفته بود «شروع کن باباجون». پدرم نقل می‌کرد: استاد صبا در ضمن کار موسیقی، مسائل جامعه‌شناسی و رفتار با دیگران را هم آموزش می‌دادند، حتی نگاهی که در حین تدریس به دیگران می‌کردند، آموزنده بود.

در جایی خوانده بودم که شما خواندن ریاضیات و مهندسی را یکی از عواملی دانسته بودید که بر هنر پدرتان تاثیرگذار بوده.

پدرم می‌گفت: «از عمده دلایلی که کار مهندسی را دنبال کردم این بود که می‌دیدم با هنرمند رفتار خوبی نمی‌شود و هنرم نباید به دریوزگی بیفتد؛ هنر من نباید هر جایی شود باید زمانی بنوازم یا بسازم که خودم دلم بخواهد؛ در غیر این صورت کاری که می‌خواهم، انجام نمی‌شود.» تا روز آخر عمرشان هم به هیچ عنوان نشد، این کار را نکردند. ولی اگر آدم نیاز داشته باشد مجبور است که گوش کند، به قول معروف «آنکه شیران را می‌کند رو به مزاج/ احتیاج است احتیاج است احتیاج».

در سال‌های پس از انقلاب که فعالیت‌های اجرایی زنده‌یاد خرم وقفه‌ای چندین ساله داشت، ایشان به طور گسترده به تدریس خصوصی و فعالیت‌های پژوهشی درباره موسیقی ایرانی مشغول بودند. حتی در زمان بیماری هم ساز را کنار نگذاشتند؛ این پیگیری و پشتکار و از پای ننشستن در دشواری‌ها از کجا می‌آمد؟

پدر در سال ۷۸ یا ۷۹ کنسرتی در تالار وحدت برگزار کرد. آن زمان یک خبرنگار به پدرم گفت «آقای خرم حیف که بیست سال شما را گوشه‌نشین کردند و نگذاشتند کار کنید؛ ما این بیست سال را از دست دادیم.» پدرگفت: «ببین دخترم، حرف‌هایت درست است. به ما جفا شد ولی من هیچ‌وقت بیکار نبودم…» اشاره کرد به صندلی پیانو و گفت: «داخل را می‌بینی؟ دارند آهنگ‌های من را کار می‌کنند. من آهنگ‌هایم را می‌سازم. حالا شرایط طوری است که نمی‌توانم اجرا کنم ولی من دارم می‌سازم و هیچ‌وقت بیکار نمی‌شوم.» پدرم اهل قهر کردن نبود یعنی مبارزه را این نمی‌دانست که قهر کند و بگوید دیگر آهنگ نمی‌سازم. امکان داشت برای کسی نسازد ولی برای خودش آهنگ‌هایش را می‌ساخت؛ حتی زمانی که مدیریت‌ها عوض می‌شد، پدرم می‌گفت من دارم کار موسیقی می‌کنم. حدود ۸۰ آهنگ از ایشان اجرا نشده است که من نت‌هایش را دارم و سعی می‌کنم مثل بابا تحمل کنم. می‌گویم شاید بچه یا نوه من موظف شوند که آنها را منتشر کنند. درباره تدریس هم اگر احساس می‌کرد کسی عشق و علاقه دارد و مبتدی بود نمی‌گفت دو سال پیش فلانی برو و بعد بیا پیش من، اصلا این اخلاق‌ را نداشت؛ اگر می‌دید کسی عشق دارد حتی اگر در حد صفر بود با او کار می‌کرد. جالب این است که همیشه از صبا می‌گفت که چطور دست من را گرفت من هم باید دست اینها را بگیرم. بابا کار می‌کرد، تدریس کرد. ردیف‌های خوبی داشت که دو جلد آن چاپ شده و جلد سومش نزد بنده است. ایشان فقط اجرا نداشت چون زمینه اجرا مهیا نبود. در خانه یکی از دوستانش بالغ بر بیست ساعت نوازندگی خصوصی داشته و در استودیو خانگی ضبط کرده که همه اینها موجود است منتها باید شرایط انتشارشان مهیا شود. ما دنبال مساله ریالی نیستیم ولی باید اشتیاقی از طرف حاکمیت باشد؛ خیلی بیشتر از اینها، نه تنها در مورد پدر بنده بلکه باید بروند سراغ آقای تجویدی؛ ببینند چه چیزهایی در کاغذهایش دارد، چه آهنگ‌هایی ساخته ولی از دغدغه گذشته؛ اصلا دل‌شان می‌خواهد موسیقی نباشد. شاید هم زمانی خارج از کشور آنها را منتشر کنم. به صورت تک شاید این کار را در داخل انجام دهم ولی به طور جامع نه، هنوز این کار را نکردیم با آقای شهرکی آهنگ‌ها را در آوردیم و احتمال دارد جایی این کار را منتشر کنیم که قدرش را بدانند.

بهترین خوانندگانی که زنده‌یاد همایون خرم از کار با آنها احساس رضایت بیشتری داشتند، چه کسانی بودند؟

در زمان گذشته اکثرا تصنیف‌ها توسط خانم‌ها و آوازها توسط آقایان اجرا می‌شد. در آوازها همه را دوست ‌داشت‌؛ آقایان گلپایگانی، ایرج، شجریان، قوامی، عبدالوهاب شهیدی، محمودی‌خوانساری، جمال وفایی؛ نمی‌شود گفت کدام بهتر بودند. هر کدام در محدوده‌ای مهارت بیشتری داشتند که پدر هر کدام را در جایی از آواز استفاده می‌کرد اما در تصنیف با سه، چهار نفر بیشتر از همه همکاری داشتند: پروین، مرضیه و الهه و در رده‌های بعدی هم مهستی‌ و هایده جزو این افراد بودند. در حقیقت، پروین ایده‌آل پدر نبود اما چون در جوانی با خانم دلکش بحثی داشتند، تمایل نداشتند با ایشان کار کنند؛ تا اینکه به طور اتفاقی همسر یکی از دوستان که هنرپیشه خوبی بود، پروین را معرفی کرد که کلیت صدایش خوب بود اما محدوده صدا و توانایی‌های بانو دلکش را نداشت؛ پدر می‌گفت به خاطر همین مسائل مجبور بودم در آهنگسازی، خودم را دچار محدودیت کنم با این ‌وجود، احساس پروین را بسیار دوست داشت. ایده‌آل پدر الهه بود، در عین حالی که هرکدام توانایی خاص خود را داشتند ولی فکر می‌کنم الهه برترین کسی بود که پدر می‌پسندید؛ به طوری‌که اذعان می‌کرد، بعضی از کارها را تلفنی برایش اجرا می‌کرده و الهه دقیقا مانند همان آوازی که می‌خواند را تکرار می‌کرد. شخصیت برای پدر بسیار اهمیت داشت؛ جالب ‌‌اینجاست که می‌گفت، رفتارهایی که هنرمند در زندگی دارد روی صدا تاثیرگذار است.

یکی از ویژگی‌های آثار استاد خرم این بود که اول موسیقی آن توسط ایشان ساخته می‌شد بعد روی آن ملودی‌های فاخر و زیبا و شعر قرار می‌گرفت.

بله، به نظر من این رمز موفقیت است نه فقط برای پدرم، تمام کسانی که در این کار آثار ماندگار به جای گذاشتند؛ موفقیت آنها به همین دلیل بوده البته مواردی هم دارند که روی شعر آهنگ ساخته‌اند ولی اکثر کارهای پدرم که شناخته شده‌اند، کلامی نداشته‌اند یعنی آهنگ ساخته شده و بعد از آن پدر فکر می‌کرد که آهنگ را به چه کسی بدهد که روی آن شعر بگذارد. معمولا چهار یا پنج نفر بیشتر نبودند؛ بیژن ترقی، تورج نگهبان، معینی‌کرمانشاهی، رهی‌معیری و کریم فکور بودند. پدر آهنگ را برای اینها آماده می‌کرد و می‌داد که روی آن کلام بگذارند؛ مثلا شعر: «امشب در سر شوری دارم» را که قرار بود به آقای فکور بدهند اگر به آقای ترقی می‌دادند نتیجه طور دیگری می‌شد و مطمئنا آن‌هم خیلی خوب می‌شد. ولی همه توانایی این کار را ندارند. بسیاری از آنها اعتراف کرده و گفتند که نمی‌توانند بدون کلام آهنگ بسازند در صورتی‌ که پدر می‌گفت وقتی کلام باشد، آهنگساز محدود می‌شود، چرا‌که شعر به خودی خود وزن دارد و ما مجبوریم بر‌اساس آن کار کنیم ولی اگر نباشد می‌توانیم کاری را انجام دهیم که علم و توانایی آهنگسازی را می‌خواهد و علاوه ‌بر آن، وقتی آهنگ ساخته شود کلام گذاشتن روی آن آسان‌تر است.

آثار آقای خرم برای چند نسل از مردم ایران خاطره ساخته. حتی نسل جدید هم برخی از کارهای استاد را زمزمه می‌کنند؛ در مقام مولف کتاب «بس نکته غیر حُسن بباید/ رازماندگاری استاد همایون خرم» راز ماندگاری و محبوبیت همایون خرم در چند نسل را در چه می‌بینید؟

بخشی از رمز ماندگاری موسیقی پدر مربوط به مباحث تکنیکال، یعنی آموزش‌ها، یادگیری‌ها، ذوق و استعداد است و معتقدم چیزی بر همه این موارد محیط بود و آن تزکیه‌ای بود که پدر در دل داشتند و در این زمینه هم تلاش کردند و در سلوک بودند که عاشقانه این کارها را انجام می‌دادند. اینها همه موثرند؛ گاهی می‌گفتند: باور کنید، اینها را من نساخته‌ام که مصداق این شعر از حافظ است که می‌گوید: «بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم/که من دلشده این‌ ره نه‌ به ‌خود می‌پویم/ در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند/آنچه استاد ازل گفت بگو، می‌گویم» یا به باران نت تعبیر می‌کردند و می‌گفتند: باران می‌بارد و من جمع می‌کنم و این اصل ماندگاری بود و باید آدمی متصل شود به منبعی که اصل ماندگاری است و این‌گونه آثار انسان هم ماندگار می‌شوند، در حالی که بعضی‌ها هر چند ممکن است که در زمان خود معروف شوند اما قضاوت تاریخ فقط روی آثار انسان‌هاست نه حب و بغض‌ها. یکی از دلایل دیگر ماندگاری آثار هنری پدر این بود که همه کارهای او بر‌مبنای علمی بود. آهنگسازان قدیم بیشتر ذوقی می‌ساختند و در‌نهایت کار خوب می‌شد ولی وقتی به نت نوشته شوند، قابل دفاع یا تدریس در دانشگاه نیستند، در صورتی که اساتید موسیقی، تمام کارهای پدر را در دانشگاه تدریس می‌کردند، چون تمام میزان‌بندی‌ها درست بودند اما ذوق هم در آنها بوده؛ پدر مجموعه عجیبی از عقل و عشق بودند، یعنی همه آثارش، عاقلانه و از جهتی دیگر نیز عاشقانه بودند. من اگر بخواهم صفتی برای پدر بگویم؛ عاقل‌ترین عاشق یا عاشق‌ترین عاقل را به کار می‌برم.

چرا زنده‌یاد از میان آثارشان نام «غوغای ستارگان» را برای کتاب خاطرات خود انتخاب کردند؟

من از پدر پرسیدم زمانی که «در سر شوری دارم» را می‌ساختی فکر می‌کردی که چنین شود؟ خیلی صریح و آشکار گفت نه. چون مثل آهنگ‌های دیگرم بود. او در ضمن این مساله توضیحی به من داد؛ گفت هر زمانی که آهنگی می‌ساختم فکر می‌کردم این بهترین اثرم خواهد بود و این اثر هم، یکی از همان ‌آهنگ‌هاست منتها عوامل زیادی دست به دست هم می‌دهند که کاری بیشتر مورد توجه قرار بگیرد؛ کلام بسیار مهم است و بعد از آن هم وقتی مردم جذب شدند دلیل بر پر بار بودن آن قطعه نسبت به قطعات دیگر نیست فقط آن را پسندیده‌اند و چیزی است که نمی‌شود در موردش توضیح داد اما علت انتخاب نام کتاب، شهرت این اثر بود. البته این نام هم برای کتاب زیبا بود «غوغای ستارگان» در مورد هنرمندان است اما نه اینکه فکر کنید پدر این آهنگ را بیشتر می‌پسندید یا اینکه بهتر ساخته شده بود، خیر؛ فقط اینکه این آهنگ، در بین عامه مردم بیشتر شنیده شده بود.

به عنوان بخش پایانی گفت‌وگو قدری درباره فستیوال «نوای خرم» توضیح بدهید.

فستیوال نوای خرم؛ حرکتی بود که بالاترین امتیازش این است که ریشه‌ای است. ما روی یک رنج سنی، کار می‌کنیم که در حد خودمان بتوانیم ریشه را درک کرده و اثر مثبتی بگذاریم. اجرای فستیوال به همت دوست خوبم آقای بردیا صدر نوری بود؛ سال ۹۲ که برای پدر مراسم سالگرد گرفتیم، دوست من آقای بردیا گفتند موافقید به جای مراسم گرفتن‌ها کاری کنیم که فراتر از این مسائل باشد و این طرح را داد و واقعا ایشان همت کردند و این ایده را دادند و با هم سنجیدیم و پختیم؛ خدا نیز یاری نمود و نام جشنواره نوای خرم شد؛ ما هدفی را دنبال می‌کنیم که باید در همان مسیر حرکت کنیم. بچه‌ها خودشان می‌آیند کار می‌کنند، می‌شنوند و باید خوب حمایت شوند.


جثه‌ پدرم کوچک بود و دست‌هایش به همان نسبت کوچک، خودش می‌گفت در کودکی نگران بوده چون می‌دانسته کوچک‌تر از بقیه است و شنیده بوده که انگشت‌هایش به درد ویولن نمی‌خورند و باید بلندتر باشند. پدر تعریف می‌کرد که استاد صبا گفته بود دست‌هایت را ببینم و وقتی استاد صبا در چشمان پدرم برق عشق و یادگیری را دیدند، گفتند خوب است. پدرم می‌گفت بعدها فهمیدم که واقعا باید همان اول کار، انگشت‌ها به سیم‌ها برسند ولی استاد صبا به پدرم گفته بود «شروع کن باباجون».

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *