خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی،َ فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش: ( قسمت سی ویکم مرحوم دکتر نقیبی و قسمت اول دکتر قادری)
مطالبی که در ذیل ملاحظه میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت (تربت ما) درج شده و انشاالله پس از تکمیل ، مانند کتاب ( قند و قرووت ) مرحوم تهرانچی در دسترس همشهریان قرار گیرد .
دراین راستا منتظر انتقادات ، پیشنهادات و اطلاعات تکمیلی همشهریان هستیم . تلفنهای تماس:۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳بختیاری۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴آقای خطیبی
باسپاس از همکاری صمیمانه شما
(( دکتر نقیبی ، به واقع تاریخ ناطق تربت بود ))
مرحوم دکتر با داشتن حدودیکصد سال عمر(۱۳۹۸تا۱۲۹۹) شاهد وقایع زیادی چون حکومت بیست ساله رضاخان ، جنگ دوم جهانی ، اشغال ایران ، تاخت و تاز حکومت نوپای کمونیستی شوروی، غائله پیشه وری در آذربایجان ، شیخ خزعل در خوزستان، کلنل در خراسان ،شورش صولت ، تبعید رضاشاه، ملی شدن صنعت نفت ،سرنگونی دولت ملی مصدق در کودتای ۲۸مردادسی ودو، جنگ ظُفار،ایران در آستانه انقلاب اسلامی ، غائله کردستان ، ترکمن صحرا ، خلق ترک ، خلق بلوچ ، جنگ تحمیلی و… بود.
و اطلاع دکتر از متن ماجراها و نقش تربت حیدریه در اکثر این وقایع ؛ اورا به راستی ( تاریخ ناطق تربت ) ساخته بود .
سرهنگ در برخورد کوتاه مدت مرزی بین ایران و عراق در زمان ریاست جمهوری ( حسن البَکر ) ودرسال ۱۹۷۴ حضور داشت ، که این برخورد مرزی یکسال بعد با پادر میانی الجزایر ، منجر به امضاء قراردادی به نام قرارداد معروف ( ۱۹۷۵) بین شاه و صدام حسین ، معاون البکر شد .
از قول یکی از دوستان دکتر ، خیابان روح بخش ، قدیمی ترین خیا بان تربت بوده است . دکتر می گفت : درزمان حضور سربازان شوروی ( روس ) در تربت و با توجه به خوی تجاوز گر استعمارشرق ( شوروی آن زمان ) ، کاروان دارانی که از تربت عبور میکردند ، جرات آوردن امتعه و کالای خود را به شهر نداشتند ، به همین جهت شتران خود را در نزدیکی تربت می خواباندند و خود برای رَتق و فَتق امور خویش وارد شهر می شدند ، مکانی که شتران در آنجا می خوابیدند ، کم کم به ( شتر خُسب ) معروف شد و به تَبَع آن روستایی به همین نام در آن منطقه ایجاد گشت .
حقیر حدود یک یا دوهفته قبل از فوت آن مرحوم ، به جهت انجام مصاحبه ایی ، به خانه ایشان رفتم که آرزو می کنم ، کاش نرفته بودم !…
از تمام آن هیبت ، شوخ طبعی ، آتوریته و اطلاعات فراوان ، مشتی استخوان تکیده مانده بود که تمام روز بر صندلی نشسته و به دیوار روبرو خیره میشد و با چند قطعه عکس وچند ورق روزنامه قدیمی ، سرو سرّ ی داشت .
پیکر بی جان اورا به رسم ورزش زورخانه ائی ؛ قبل از دفن ، وارد گود باستانی کردند ، مرشد بنا به رسم ورود پهلوانان قدیمی، با به صدا در آوردن ممتد زنگ ، کمکی به ریزش اشک مردم می نمود و با نواختن به کُوس ، صدای ناله دوستان وآشنایان مرحوم را تحت الشعاع خود قرارمیداد…
روحش شاد
منابع : روزنامه شهر آرا به نقل از کتاب ( طبیب نامه) رامین رامین نژاد)
-مشاهدات شخصی
-سخنان برادر عزیز (علیرضا احمدی)
دکتر قادری
( دکتر قادری)
…(استادرجبعلی کفاش) علاقه زیادی به شغل خودش داشت و بچه هایش را تکلیف میکرد تا وارد پیشه او شوند . دراین بین احمد، که سیکل اول ( کلاس ششم ابتدایی) را تمام کرده بود، از استعداد خوبی برخوردار بود و مادر نمی خواست او یک پیشه ور ساده شود ، بدین خاطر اصرار فراوان داشت تا احمد ادامه تحصیل دهد .
پسر استاد رجبعلی، سیکل دوم را تمام کرد ( دیپلم گرفت ) و وارد داروخانه (حاجی کرامتی) که تنها داروخانه آن زمان تربت بود شد ۰ عشق او به کار دارو ودرمان و مطالعه فراوان کتابهای طب و فارما کولو ژی( داروشناسی) باعث شد تا مقداری زیادی از آثار داروها و طرز ترکیب آنها را یادبگیر د.
توضیح اینکه درآن زمان ، داروها به صورت فعلی نبود، بلکه مواد اولیه آن به صورت نیمه آماده از خارج ( خصوصا آلمان ) وارد میشد و داروخانه دار که گاه خودش یک طبیب تجربی هم بود آنها را به فراخور حال مریض و تجربه و دانش خودش ترکیب می نمود .
پس از مدتی ( شاگرد از استاد سَر شد) .
احمد که نمی خواست در کنار استاد خودش دکان دیگری باز کند و مزاحمی برای کار او شود ، با مقداری دارو بار یک الاغ، وبعد ازچندی، با یک موتورسیکلت ، راهی روستا های اطراف میشد و به صورت یک (طبیب تجربی دوّار ) به معالجه بیماران می پرداخت .
( توجه خوانندگان محتر م خصوصا اطباء عزیزی که این نوشتار را مطالعه می کنند به چند نکته جلب می کنم :
۱-این نوشته درپی رد یا تایید این گونه معالجات نیست.
۲- حقیر تصمیم به زیر سوال بردن ویا خدای ناکرده کوچک جلوه دادن کار پزشکان ازجان گذشته و حاذقی که فعلا مین روبهای خط مقدم مبارزه با کرونا هستند ندارد.
۳- از خوانندگان عزیز تقاضا دارد تا دوران قحطی بعد از جنگ جهانی و اوضاع دانشگاههایی که به ندرت وجود خارجی داشت و نیز (قحط الرجال) آن زمان را نیز در نظر داشته باشند.
کم کم معالجات مُثمرِ احمد در دهانها افتاد و او در کوچه فرمانداری (مقابل خانه فعلی امام جمعه)، مطبی برای خودش دست و پاکرد و به درمان مریضها پرداخت .
ولی به خاطر نداشتن مدرک ، هر ازچندی با ممانعت اداره ( صحیّه ) آن زمان (اداره بهداشت) روبرو میشد. تا اینکه (احمد فروزانفر) تابلوی ورودی مطب خود را به ( دکتر قادری ) تغییر داد و مسئولین این اداره هم که به معالجات او اذعان داشتند ، قضیه را باهمین تغییر نام ، رفع و رجوع نمودند .
معالجات عجیب و طرز معاینه او درتربت، به قول عوام ( داستانی ) شده بود که به یکی دوتا از آنها اشاره میکنم :
۱- براساس گفته چند نفر از معتمدین ، گویا بیماری دچار انسداد یا پیچ خوردگی روده شده بود و پزشک جراح ( به معنی فعلی) یا درتربت وجود نداشت و یا در صورت وجود ، ابزار آن دراختیار نبود .
دکتر با خوراندن یک ساچمه فلزی به اندازه یک تیله به مریض و راهنمایی کردن ساچمه- بامالش دست برروی شکم- در معده و روده مریض تا انتهای روده بزرگ باعث رفع این انسداد میشود .
( البته به گفته یکی از عزیزان پزشک ، این امر فعلا با خوراندن “سولفات باریم” و عکس برداری امکان دارد)
۲-بیمار دیگری درحین خوردن غذا ، استخوانی از درازا بین فک بالاو پایین او گیر می کند ودوسر تیز استخوان وارد فک بالا و پایین وی شده و در آن فرو میرود به گونه ایی که با امکانات موجود در آن زمان و نیزدر تربت ، هیچ کاری جهت در آوردن استخوان نمی توانند انجام دهند و مریض هم با درد شدید ناشی از زخم و خونریزی و نیز بازماندن فک به مدت زیاد ، دست به گریبان میشود.
اطرافیان با ناامید شدن از معالجه او درتربت ، قصد راهی کردنش به تهران را دارند که مرحوم قادری با تضمین گرفتن از اطرافیان مریض که در طرز معالجه او ( چون و چرا و اگر وامّایی ) نداشته باشند به مداوای او مشغول می شود .
ادامه دارد…
(( یک از عزیزان دامپزشک به عملکردی در سگ به نام {پنتینگ} یا همان {لَه لَه زدن } اشاره داشت که این عمل به همراه خاصیت نرم کنندگی که در بخار دهان سگ وجود دارد باعث این جریان میشود ))