جوانمردی و فرهنگ : «عطا احمدی» مردی که پس از بازنشستگی اجباری از آموزش و پرورش، ساخت حدود ۲۵۰ مدرسه در سراسر استان کرمان را مدیریت کرد و علاوه بر آن سرای سالمندان کرمان و نهادهای دیگر را بنیان گذاشت ((سید مسعود رضوی))
سعدی علیه الرحمه فرماید:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا انتخاب کردی از آن، این فریق را؟
گفت آن گلیم خویش برون میبرد ز موج
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
معنای «انسان» برخلاف آنچه تصور میکنیم، چندان آسان نیست. یکی از فرزانگان روزگار می گوید: انسان یعنی «انتخاب و عمل»؛یعنی هرکس با آنچه برمی گزیند، راهی که میرود، کارهایی که انجام میدهد و نتایجی که با انتخاب و کارش به دست میآید، سنجیده می شود. این معیار، یعنی انتخاب و عمل، اگرچه تمامی راز و رمزهای انسان را نمیتواند نمایان سازد، اما قدر و تراز مناسبی است که بتوانیم راه داوری و شناخت انسانها را در حد توان و ادراکمان هموار سازیم. انسانی که خود را از زندگی و بار مسئولیت ها با توجیهات و موانع و محدودیت ها و نیز با ضعف و ناتوانی و کاهلی کنار میکشد، از دایره تعریف و تقدیری که در اینجا بیان کردیم پرت افتاده و دور است.
ما با آن آتش گرم و زنده در سینه مردان و زنان کوشا و صاحب همت و مسئولیت پذیر روبرو هستیم؛ شراری که به «انسان» معنا میدهد و صفت «انسانیت» را به زینت مروت و مدارا و فرهنگ و فرّهی، شرافت و نجابت و صدق و عهد و ایمان میآراید. اینان آرایههای جهانند، در مقابل آن گروه مفلوک و پرت افتاده که آلایههای جامعه بشرند.
ایران، وطن عزیز و دیرینه سال ما، ماندگارترین تمدن و فرهنگ «زنده باستانی» است. ایران، تجسم همزمان تاریخ و زندگی معاصر، سنت و نوآوری، فرهنگ بومی و دانش جهانی … است. پایایی و پیوند ما در سراسر تاریخ، با این همه مانع و رنج و ناچاری و دشمنیهای سخت و صعب، چگونه قابل توضیح است؟ دوام و بقای ما با کدام عناصر طبیعی و انسانی و اجتماعی و فرهنگی در خور توجیه است؟ کدام اراده و همت و فرزانگی به ما یاری رسانده است؟
دانشور فقید و مورخ یگانه مکتب روایی، استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، با مجموعه آثار متعدد و مفصلش تا حدی بدین پرسش هاپاسخ گفته و با تمرکز بر سختترین زیست بوم یا اقلیم در فلات ایران، یعنی کویر و دشت مرکزی و کرمان، دوام و حیات ایران و داستان شیوای زندگی و ماجراهای ما و نیاکان ما را بیان کرده است. باستانی پاریزی معتقد بود سرزمین و تاریخ ایران، معمای بشریت است.
این معما نه از نظر رازآلودگی (اسرار صوفیانه) که از لحاظ ادغام و دوام و ساختن و قوام زندگی در هر شرایط و هر زمان و تاریخ و موقعیتی است. حیات ما فقط زیستن و اضطرار در امر بقا نبوده است؛ چنانکه فلان قبایل در اعماق جنگلهای قاره سیاه یا ژرفای آمازون با اتکای به غریزه و ابزار طبیعی و فهم متقابل محیط زیست، دوام یافته اند و هنوز جمعیتی کم و بیش از آنان برجای مانده است! خیر، ایران و ایرانیان، در زیستبوم های سخت و کویری و گرم یا کوهستانی و دشوارخیز و سرد، در سواحل سبز شمالی و سواحل گرم جنوبی، تمدن ایجاد کرده و طبیعت و آدمیان را به همزیستی شگفت انگیزی دعوت میکردند.
در این سرزمین پهناور، طریقت ها و معرفتهای اصیل و درخشانی همچون ستارگان شب افروز درخشیدهاند و جوانه باورها و اندیشههای بزرگ و ارزشمند، بسان درختان بلند و کهن، ریشه دوانده و سایه گسترده است. معنویت و طریقت و مذهب و اعتقادات، از هر شاخه و گونه ای تجربه شده و گاه چنان عظمت و اعتباری یافته که هنوز آثار آن را در تمامی ادیان و آیینها و در اکثر مسالک و ممالک میتوانیم بجوییم و بیابیم. آذر اهورایی و مهر و مهراب و گنبد و گلدسته زیباترین مساجد و معابد عالم، نشان از پویش باورها در این سرزمین دارد. در دورترین شهرهای شرق و در آن سوی سرزمینهای غرب؛ نمادها و نشانههایی از زبان و فرهنگ و هنر و آیینهای سرزمین ما را میتوان یافت. این نه از باب فخرفروشی، که از جهت بیان منزلت و جایگاه تاریخی و فرهنگی میهن ما باید گفته و دریافته شود.
باری، در همین سرزمین، از دیرترین ایام و دورترین پهنههای سرزمینی، دو گرایش معنوی و عرفانی پدید آمد و رشد کرد و به حیات خود ادامه داد. یکی عرفان زاهدانه که سلوک فردی و سرسپردگی مریدانه را ترویج میکرد و به آداب و شعائر و نمادها و ظواهر بسیار، از خانقاه و خرقه و تسبیح و سماع و مرشد و … دلبسته و وابسته بود؛ دیگری عرفان جوانمردان و فتوت گرایان که تفرقهای میان عبادت و خدمت نمی نهادند و بدینباور رسیدند که: «عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست»
اساس جوانمردی، بر ایثار و بخشایش بنا شده است و این صفات در وجود کسی دوام و ریشه نخواهند یافت مگر آنکه از فضایل معنوی و خصایل اخلاقی بهرهای وسیع داشته باشد؛ کسی که نگرشی عالی و متعالی نسبت به هستی کسب کند و محبت را همچون بزرگترین وام و ودیعهای که به قلب انسان اهدا شده، پذیرا شود. در فتوتنامه شهابالدین عمر سهروردی، از مشاهیر عرفان قرن هفتم هجری، در صفت جوانمردان آمده است:
«باید مادام دل و درون به پاکی و پاکرویی و پارسایی و پاک دامنی و شیرینزبانی و تلطف به خود کشد، و سخن به عنف نگوید و در سلام و جواب، نیک به تواضع بود و تکبر و هستی و خودبینی نکند تا خلق مهربان و مشفق گردند… پیوسته دست به سخاوت و مروت و ایثار گشاده دارد بهقدر دسترس او و تکلف نکند، و هیچچیز از تربیگان و غیره دریغ ندارد. و مادام سفره گشاده دارد بر عادت خانقاه، و فتوتخانه هم بر مثال خانقاه است. زیرا که صاحب فتوت، به دست کسب میکند و خانقاه، دیگری کرده است و بیشتر ملوک و امرا میسازند و زر ایشان جمله از آن است؛ که در آنجا نظر است که حلال است یا حرام، و فتوت کردن حرام است پس صاحب فتوت بناکننده است و شیخ و غیره همه طفیلند.
هر آینده و شونده که آید، باید که از آنجا نصیب یابد و فایده برگیرد از طعام و شراب و کسوت و پاوزار و نفقت و علم و حلم و حکمت و معرفت و ادب و علیهذا.
فتوتخانه را چون دربسته باشد و خانقاه را چون مسافران و غرباء و مساکین و طالب علم بیایند و در بسته ببیند، بی بهره مانند و نیاسایند و از طعام و شرب و غیره فایده بر ندارند، [اگر اینگونه باشد] میان فتوتخانه و خانقاه و میان خرابه چه فرق؟…»
جوانمرد «در مخاوف و مصایب جزع نکند و در وقایع و مهالک بد دل نگردد. چه ترس از خواص تاریکی و تیرگی است…» (چاپ علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹، ص۲۴۹).
در یک چنین نظام آرمانی و اخلاقی، شخصیتها و نمادهای بزرگ و پیچیدهای پدید آمدهاند که هم از جهت نظری و فکری و هم از حیث عملی و نتایج و ثمرات آنها برای مردم و جامعه، به نظام فکری و اجتماعی خاصی بدل شده و تبارشناسی ایدهآل بخشندگان و بزرگان و جوانمردان در آن قابل درک و دسترسی است. در ایران، نظام پهلوانی و فتوت یا جوانمردی همواره با هم درآمیخته و به صورت رسم و آیینی نیکو و مردمنهاد، در خدمت جامعه و حمایت از مردمان مستمند و بیپناه قرار داشته است.
یکی از برترین نمادها و نهاد های بازمانده از نظام پهلوانی و فتوت، زورخانه است که مکانی برای تربیت جسم و اعتلای اخلاق و تأدیب نفس بوده است. مکانی با ویژگیهای خاص، که ورزشگاه کوچکی با موازین و ابزارها و آداب ارزشمندی را در خود جای داده و به تدریج در طول تاریخ از مهمترین نمونههای فرهنگ و علایق عامه مردم ایران شمرده شده است. در زورخانه، پهلوانان به احترام در هنگام ورود سرخم میکنند تا هر که برای این ورزش به این مکان می رود، فروتنی را سرلوحه کار خود قرار دهد.
ساختمان و ساختار زورخانه، خود با ما سخن میگوید و نشان می دهد که دیدگاههای اخلاقی پهلوانی و فتوّت، ریشه در روزگاران کهن دارد و آنان در مکانهای دور از چشم، نظیر برخی انبارها، سردابها و آب انبارهای متروک، گروههای مبارز و تشکّل های اجتماعی خود را آماده کرده و به تمرینهای رزمی می پرداختهاند.
این نوع ساختار معماری، در هوای خشک و غالباً گرم ایران بسیار مفید بوده و گروههای محدود ـده پانزده نفره ـبه خوبی میتوانستهاند مجموعهای از تمرینات جسمانی و فنون رزمی و آداب متناسب با آن را بیاموزند. کیفیت ورزشها، نظیر میل گرفتن، کباده و سنگ نیز دقیقاً معادل شمشیر و گرز گرفتن و کمانگیری و سپر بردست بستن است. سلحشوران کهن این گونه آماده رزم با دشمن و خدمت به جامعه میشدهاند. کیفیت نرمشها و سنتهای ورزشی در چنین مکانی، به تدریج و طی قرون و اعصار شکل گرفته است. بیشک ساختار و اسمها و ابزارها و نمادهای زورخانه، بیانگر یک رسم بسیار کهن است و کهن الگوهای عیاران و رزم آوران بزرگ و برجسته و شایسته در آن رواج داشته است و هنوز دارد.
آنگونه که از شاهنامه حکیم توس برمیآید، در آغاز دوره ساسانیان، جوانان در مکانهای مخصوصی زیر نظر پهلوانان، آموزش رزم و پهلوانی میدیدند و علاوه بر آن، در باب ۴۴ مینو خرد پهلوی، به همگان سفارش شده است تا خود را به جامه اطمینان و اعتماد به نفس و دانش بیارایند و سپر راستی در دست گیرند و با گرزِ شکرگزاری و کمان آمادگی، با آنچه مظهر اهریمنی است بجنگند. بررسی آثار کهن پهلوانی، در اوستا، شاهنامه حکیم فردوسی یا متونی چون گرشاسب نامه و داستان سمک عیّار، وجوه مشترک بسیاری با سنن و آداب پهلوانی و فتوت در ادوار بعد را نشان می دهد. شاید به همین دلیل هنوز آن را «ورزش باستانی» مینامند.
آنچه پس از ورود اسلام به ایران رخ داد، پیوند ورزش پهلوانی ـ یا به اصطلاح باستانی ـ با نهضتهای عیاری و شاطری، و نیز آیینهای فتوتی و عارفانه است. طریق جوانمردی در قرون اولیه اسلام در ایران، در خراسان بزرگ و در دشت مرکزی فلات ایران، از سمنان تا یزد و کرمان و سپاهان و فارس و شیراز و کازرون، یکی از مهمترین و معتبرترین گرایشهای معنوی و عارفانه بوده است. مهمترین و والاترین شاخه از طریقتهای پنجگانه تصوف، جوانمردی بوده که از قرن دوم هجری قمری در مناطق مزبور رونق و اعتبار تام یافته و همواره حفظ شده است. مردم به پهلوانان و جوانمردان، نه از باب قدرت و زورآوری و شجاعت، بل از حیث امنیت و تواضع و صدق و بخشندگی و یاریگری حرمت مینهاده و آنان را کریم و بزرگوار می شناختهاند.
این توضیحات کافی است تا دیرینگی و اهمیت این طریقت و شیوه زندگی را گوشزد کنیم. راهی که در یک سو قناعت و فروتنی و سادگی و فقر به معنای دست کشیدن از زخارف دنیوی و چشمپوشی از تجمّلات و لذایذ رایج بوده و در سوی دیگر خدمت به مردم و کار و کوشش و همت برای گرهگشایی از کار خلق و سیر کردن گرسنگان و پناه دادن بیپناهان و امروزه والاتر و برتر از تمامی خدمات و کارهای جوانمردان، ساختن مدرسه و درمانگاه و مؤسسات عام المنفعه برای ایجاد اشتغال یا پناه دادن و خدمت به مستمندان و سالمندان و کودکان خانوادههای فقیر است.
خدمت بیپیرایه به پیران و کوشش و کار بسیار برای کودکان و آموزش فرهنگ و رسم و راه زندگی سالم و تفکر و دانش به آنان، با هیچ خدمتی در طول تاریخ همتراز و قابل قیاس نیست.
باری، هنگامی که منابع و مستندهای مربوط به پهلوان عطا احمدی، جوانمرد ارجمند کرمان را به دست گرفتم، هیچگاه تصور نمی کردم که انسان اگر اراده و ایمان و هدف داشته و زندگی و ارزش های انسانی را سرلوحه کار و زندگی قرار دهد، اگر خدمت به همنوع و عشق به فرزندان و انسانهای دیگر را در جان و دل خویش بپرورد، چگونه جهان را زیر و رو می کند و هرکجا پای نهد گلستانی میروید و نسل در پی نسل از شجره خدمت و سایه این درخت و بوستان بهره میگیرند و فقر و نادانی، با مدرسه و کار و تلاش شبانهروزی، به فرهنگ و عزّت و شکوفایی بدل خواهد شد. ادای احترام به چنین انسانی آسان نیست، زیرا او نه نیازی به تعریف و تمجید دیگران دارد و نه علاقهای به شهرت و نقل قول های این و آن! فقط در اندیشه راهی است که باید رفت و کاری که باید به اتمام رساند؛ هرچند سخت و دور و دشوار باشد:
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
درست در لحظهای که میخواستم مستندی را تماشا کنم که جمعی از مدیران و کارآفرینان و استادان و پزشکان و مهندسان برجسته کرمان و حواشی که جملگی شاگردان سابق و اسبق عطاخان بودهاند، در کلاس درسی جمع شده و گردآمدهاند تا آموزگار مهربان و خردمند را دوباره پای تخته و گچ به دست ببینند و با ادای احترام و ستایش از آن پیر جهاندیده خردمند، بگویند ما میوههای رنج و تربیت و آموزش اراده تو هستیم، ما ساختههای دست آن معمار فروتن و پاکدست و بی آلایشیم و صحنههایی زیبا از تجدید خاطره و تکرار زندگی را در ساحت و منزلت تازهای خلق نمایند…، به گفتگویی برخوردم درباره آیین جوانمردی که با استادم دکتر نصرالله پور جوادی داشتم. گویی در وصف پهلوان عطا سخن گفته و رسم او را بیان کرده است:
«… اصول عمده و اصلی جوانمردی در قرن سوم در خراسان بوده، اصول اخلاقی بسیار مهمی که یکی از مهمترین مبانی و پایههای جوانمردی را «ایثار» میداند.
اینکه شخص خودش را نبیند یا منافع خودش را به خاطر دیگری فدا کند. این یکی از بزرگترین چیزهایی است که در جوانمردی مطرح بوده؛ در کنار این، هیچ توقعی هم نداشته یا اظهار نمی کردهاند. اساساً اصل بر پوشش این قضایا بوده تا خدمت و ایثار و کمک به صورت پنهانی انجام گیرد و مطرح نشود. توقع تشکر و قدردانی یا اینکه دیگران بدانند چنین خدمت و کاری را چه کسی انجام داده هم نداشته اند. این مقام و مرتبه بلندی است.
مهمترین اصل در این زمینه ایثار بوده است. در اخلاق هم مسأله مهم همین است، زیرا هرکس بر اساس منافع خودش عمل میکند و می خواهد همه چیز را به طرف خودش بکشد و به یک معنا، بحث بر سر خودخواهی است. برای مهار این خودخواهیها یا باید از ابزارهای حقوقی و قوانین استفاده کرد یا از اخلاق و نظام اخلاقی. مهم ترین و متعالیترین اصلی که در گذشته، مبانی اخلاقی را میان جوامع و مردم گسترش میداده و ضامن رعایت اخلاق بوده، جوانمردی است.
بر همین اساس خیلی مهم است که شما مدارا و تساهل داشته باشید و عقیده دیگران را محترم بشمارید. بپذیرید که کسان دیگری با عقاید متفاوت هستند و مثل شما حق دارند عقاید خاص خود را داشته باشند. این را باید محترم بشمارید… این مسأله درگذشته هم بوده است و در جوامعی مثل جامعه اسلامی، آن نوع مسائل به وسیله اصول اخلاقی کنترل و رعایت میشدهاند.
برای مثال اگر شما به شهر تفت، در نزدیکی یزد بروید، میبینید که مسلمان و زرتشتی در همسایگی هم زندگی میکنند و با هم بسیار صمیمی و مهربانند و مراوده و همکاری و نشست و برخاست دارند. باطناً با هم صمیمی هستند و این مربوط به پنجاه یا صد سال اخیر هم نیست. تاریخ آن به هزار و چند صد سال برمی گردد و قدمت دارد. بر چه اساسی اینها به عقاید هم احترام می گذارند و با هم صمیمی و دوست هستند و هر کدام حریم دیگری را رعایت می کند؟ آیا بر اساس حقوق و قانون یا دستورات حکومتی؟ خیر؛ اصول اخلاقی و جوانمردی بوده که جلوی تعدی و تنگنظری و تعصب و تجاوز را میگرفته و نمیگذاشته است افراد به بهانههای مختلف به دیگران سخت بگیرند. در گذشته، کنترل خودخواهیها و زیاده خواهیها به همین طریق صورت میگرفته و مردم را آموزش میدادند تا مدارا کنند و به عقاید متفاوت احترام بگذارند. جوانمردی حتی فراتر از اینها بوده و فقط به مردم نمیآموخته که خودخواه نباشید یا به دیگران احترام بگذارید و محبت کنید؛ میگفته ایثار کنید و در همین زمینه هم به یک حد متعالی رسیده و ایثار را به نهایت درجه رسانده و آموخته است… گاهی فرد از جان خود هم مایه می گذاشته و همیشه به دیگران بیش از خود اهمیت میداده است. همین اصول بوده که به جامعه، قوام و شیرازه می داده و پیوندهای میان مردم را حفظ میکرده است. اگر ما بخواهیم دنبال ارزشهای جدید در جامعه قدیممان باشیم و مثلاً در پی نمونههایی برای حقوق بشر باشیم، باید در همین مسائل و بهویژه در حیطه اخلاق آنها را جستجو کنیم…
قوانین و حقوق، اجباریاند و می گویند این کارها را نباید بکنی. ولی در اخلاق انجام دادن کار مهم است. در حقوق نمیگویند دیگران را بر خودت مقدم بدار یا محبت و مهربانی کن یا گذشت را سرلوحه کارت قرار بده یا بر عیبهای دیگران چشم پوشی کن. اینها مربوط به اخلاق است… نظام اخلاقی جوانمردی می گوید که ایثار کن، از جان خودت مایه بگذار، بدون پاداش نیکی کن و توقعی هم نداشته باش. اینها جنبههای مثبت و زیبای این فرهنگ هستند که الزام و اجبار در آنها نقشی ندارد. یک نوع انتخاب اخلاقی و فردی هستند که انسان را والایی و اعتبار میبخشند و به زندگیاش معنا و زیبایی می دهند.»
این وصف را میتوان جزء به جزء با زندگی و منش و خدمات و آثار و کارهای پهلوان عطا احمدی ـ یا به قول مادر دلیر و شریف و فقیدش «عطاخان» ـ تطبیق کرد و نمونهای برای شکفتن زندگی و شادابی خدمت و ایثار و یاری به دیگران نشان داد. سالها و دههها خواهد گذشت. حتی قرنها میآیند و میروند اما نام نیک و آثار خدمت بیمزد و منت انسانهایی همچون عطا احمدی برجای خواهد بود؛ همچون قناتی که راهی دراز در دل کویر میپیماید و هیچگاه نخواهد خشکید و جریان زندگی و آبادانی را به جای جای دشتهای تشنه منتقل میکند. پهلوان عطا، مظهر قنات زندگی است. او از همان ابتدای جوانی، آموزگار شد و با بینش و دانشی شگرف، دانست که هر تحول و تغییری و هر توسعه و شکفتنی از فرزندان ما آغاز میشود.داستانی هست که میگوید: از اسکندر که فرمانروایی جهانگیر و دانا بود پرسیدند چرا معلمت را بیش از پدر اکرام کردی؟ گفت زیرا پدر مرا از آسمان به زمین آورد، اما معلم مرا از زمین به آسمان برد. نمیدانم منبع این افسانه کجاست؟ اما آموزنده و زیباست و دیدم که بر تابلویی خوشنویسی شده و از سوی شاگردان به عطا تقدیم شده است. معبد مقدس ما مدرسه است و فرزندان ما، اگر دانا و صاحب فرهنگ و ادب شوند، همه چیز لاجرم دگرگون و شکوفا خواهد شد. پایان سخن را به سرودهای زیبا در وصف عطا و توضیح کوتاهی درباره این شعر انجام میبخشم.
قطرهکمال اندیش، شعر زیبایی است از زندهیاد «افشین یداللهی» که برای اجرای موسیقایی سروده شده این اثر و به درخواست آموزش و پرورش استان کرمان در نکوداشت «عطا احمدی» سروده و ساخته شده است؛ مردی که پس از بازنشستگی اجباری از آموزش و پرورش، ساخت حدود ۲۵۰ مدرسه در سراسر استان کرمان را مدیریت کرد و علاوه بر آن سرای سالمندان کرمان و نهادهای دیگر را بنیان گذاشت:
قطره همراه شود با دل رویایی خود
میتواند برود تا دل دریایی خود
دست خالیست، به هر سد و خطر می خندد
راه را بر همه وسوسهها میبندد
گرچه گفتند که این قطره، محال اندیش است
باورش بود که دریای کمال اندیش است
قطرهها را به مسیر سفرش می خواند
با دل قطره چه کرده ست؟ خودش می داند
با دل قطره چه کرده ست؟ خدا می داند.
توضیح: این دومین شماره از ویژه نامه فرهنگی در بزرگداشت پهلوان عطا احمدی است. مرشد ما، وقتی گفته بود: «پهلوان عطا تنها یک معلم نیست، یک سبک و راه برای سازندگی و خدمت به مردم است و خود را وقف این راه سخت، اما ارزشمند کرده است. هر چه بکاری همان را درو میکنی و او بخشش را کاشته است…» این بهترین و جامعترین عبارتی بود که در وصفش خواندم.
اما در شماره قبل چند غلط چاپی و ویرایشی در پیوست فرهنگی بود که امیدواریم خوانندگان گرامی به چشم خطاپوش و پوزش پذیر در آن بنگرند. ازجمله در اولین عبارت ص۴، نامه پهلوان عطا به حاج آقا دعایی با عنوان «توضیحات و روشنگریها»، مستطاع غلط است و “امر جنابعالی مطاع″ درست است.