گزارش جلسه‌ی انجمن شعر و ادب قطب شنبه ۱۴۰۰/۰۳/۲۹ به قلم شاعر همشهری خانم ناهید زبردست (بخش دوم)

گزارش جلسه‌ی انجمن شعر و ادب قطب شنبه ۱۴۰۰/۰۳/۲۹ به قلم شاعر همشهری خانم ناهید زبردست (بخش دوم)

خانم جهانشیری این بار شعر نمی‌خوانند و آقای محمودی ما را به شعری از محدثه آشتیانی دعوت می‌کنند. خانم مهدوی دوباره به تازه‌واردان گروه خیرمقدم می‌گویند البته هیچکدام نمی‌پذیرند که شعری بخوانند. آقای اسحاقی و آقای جلالی هم ما را مهمان شعرهایشان نمی‌کنند. خانم ناصری دعوت را می‌پذیرند و دل‌نوشته‌ای می‌خوانند خطاب به پدرشان که متن جالبی دارد. استاد موسوی هم به نقد نوشته‌ی خانم ناصری می‌پردازند و استاد جهانشیری ایشان را به خواندن کتاب‌های احمد شاملو تشویق می‌کند.

دخترِ خانم مهدوی، حدیثه سادات همه را به شنیدن شعری از کتاب دانه هندوانه سروده‌ی آقای اسحاقی دعوت می‌کند. واقعاً شعر کودک چه دنیای زیبایی دارد. فکر می‌کنم حال همه مثل من با شنیدن این شعر خیلی خوب می‌شود.

بعد از این گل‌دختر، نوبت به آقای خاکشور می‌رسد. ایشان از غیبت استاد علمداران و بحث به جا مانده از پیش می‌گویند و بعد شعرشان را معرفی می‌کنند که دو سال پیش سروده‌اند. چراغ‌ آیینه‌ی شعرشان مرا به یاد خانه‌های قدیمی بدون برق، بدون آب، با بوی نفت و کورسویی از روشنایی می‌اندازد. استاد صباغ زاده به قول خودشان به سلیقه‌ی خودشان شعر را نقد می‌کنند. آقای خاکشور اجازه می‌گیرند و شعری می‌خوانند که طنزی تلخ و انتقادی دارد. این شعر اشاره دارد به اتفاقی بسیار تلخ که جامعه را در شوک فرو برد.

خانم مهدوی، گل‌دخترِ دیگر جمع را دعوت به شعرخوانی می‌کند. تهمینه کرمانی، که همه او را با شعرهایی از شاهنامه می‌شناسیم، این بار همه را مهمان شعری از آقای اسحاقی می‌کند با عنوان لواشک. او شعر می‌خواند و دهن من آب می‌افتد.

آقای وفاپور هم دعوت به شعرخوانی را نمی‌پذیرد و حالا نوبت آقای یدالهی است که پس از ماه‌ها غیبت ما را به شنیدن شعرشان مهمان کنند. ایشان هم چهارپاره‌ای می‌خوانند با این مطلع که «امشب ببین هوای دلم بد گرفته است» و در آخر شعر با تشویق حضار بدرقه می‌شوند.

خانم مهدوی که خیلی صمیمی و عالی جلسه را می‌گرداند، شعری می‌خواند از هاتف اصفهانی و از آقای مهندس جهانشیری دعوت به شعرخوانی می‌کند. ایشان هم غزلی را که قبلاً در گروه گذاشته بودند با ردیف «آرام آرامک» می‌خوانند. بعد از خوانش شعر، نقدها شروع می‌شود. خانم مهدوی از این‌که شعر را دوست داشته‌اند می‌گویند و استاد موسوی و استاد صباغ زاده هم نظرات‌شان را ارائه می‌دهند. بعد از آقای جهانشیری، خانم بهشتی شعرشان را می‌خوانند. از اندوهِ ماندنِ در خانه به خاطر کرونا در بهار ۱۴۰۰ می‌گویند و استاد موسوی توصیفات ارائه شده در این شعر را توضیح می‌دهند.

با پایان یافتن نقدِ شعر، استاد صباغ زاده آقای مجتبی خوش‌نیت را به ما معرفی می‌کنند. ایشان نوازنده‌ی نی هستند، ابراز خوشحالی می‌کنند از بودن در جمع شاعران و به این جمع غبطه می‌خورند و آرزو می‌کنند که فعالان موسیقی شهر هم چنین محفلی داشته باشند. همنوایی نی، صدای دلنشین و آرام آقای صباغ زاده که از اشعار سعدی می‌خوانند و صدای هیاهوی باد در گیسوان سپیدار درهم می‌تنند و فضایی روح‌افزا و فراموش نشدنی را برای همه رقم می‌زند.

تا یادم نرفته تشکر کنم از آقای تقی‌زاده که کام همه را شیرین می‌کنند و البته آقای جلالی که زحمت پذیرایی با ایشان است. کام‌شان همیشه شیرین.

آقای شریعتی حالا برای شعرخوانی می‌آیند اما امروز روز خاطره‌بازی است و ایشان خاطره‌ای از میزبانی مشترک استاد نجف زاده و آقای اعتقادی تعریف می‌کند که خالی از لطف نیست. آقای اعتقادی هم که دعوت می‌شوند خاطره می‌گویند. شعرشان را که برای آقای رئیسی نوشته‌اند برای ما می‌خوانند و امیدوارند به دریافت صله. ما هم امیدواریم که صله‌ای درخور نصیب ایشان شود.

آخرِ وقت است. آقای موسوی دعوت می‌شوند تا ادامه‌ی داستان خسرو و شیرین را برای‌مان بگویند ایشان هم ابتدا شعری خطاب به آقای رئیسی می‌خوانند و سپس به بازگویی داستان می‌پردازند و داستانی پُر از شیرینی و زیبایی را به تصویر می‌کشند.

گاهی فکر می‌کنم کاش بچه‌های ما به جای آشنا شدن با آنا و اِلسا و بِنتن و مرد عنکبوتی با اسطوره‌های خودمان آشنا بودند. به شیرین می‌بالیدند، لیلی را دوست داشتند و از داستان زندگی تهمینه و رودابه درس می‌گرفتند. در همین افکارم که خانم مهدوی همه را به خدای بزرگ می‌سپارد و به امید دیداری تا آینده با همه خداحافظی می‌کند.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *