یک ویدئوی کوتاه از دقایق آخر جلسه. دوربین را میچرخانم تا دوستان شاعرم و فضای زیبای رباط تهمینه در تصویر دیده شوند. با خودم فکر میکنم کاش دههی هشتاد هم از جلسات فیلم و عکس تهیه میکردیم. چقدر دلم برای بچههای دههی هشتاد انجمن قطب تنگ شده.
«هواالمحبوب»
دوستان هنرمند و پیشکسوتان عزیز با حضور در اولین هفتهی تابستان در دورهمی انجمن قطب خاطراتی ماندگار به یادگار گذاشتند. خانم یعقوبی از گرد راه نرسیده خطاب به بنده که در کناری مشغول مرتب کردن نوشتههایم بودم میگوید: «هنوز نرسیدین گزارش مینویسین؟» خندیدم و گفتم این تقاص مشقِشبهایی است که به بچهها میدادم! به قول معروف مکافاتخانه همین دنیاست!
«یک بار بیخبر به شبستان من درآ/ چون بوی گل نهفته به این انجمن درآ» با خوانش این بیت زیبای صائب توسط خانم یعقوبی جلسه رسمأ شروع شد؛ و استاد نجف زاده محکم و متین و شیرین غزل ۳۲۵ حافظ را به جمع هدیه نمودند: «گر دست دهد خاک کف پای نگارم/ بر لوح بصر خط غباری بنگارم…»
با این که جلسه نسبت به قبل یک ساعت دیرتر شروع شده اما باز هم تیغ آفتاب تیز و برنده است. چند نفری صندلیها را جابهجا نموده و عقبنشینی تاکتیکی کردند!
آقای مهندس جهانشیری غزلی دارند با مطلع: «شکسته حیرت جادوی چشمانت زبانم را/ مپرس از من در این آشفتگی نام ونشانم را» زیباست و طبق معمول دلنشین. مجری برنامه حواسش به تازهواردان مجلس هست مجدد خوشآمد میگوید. خانم زبردست حالا بر صندلی ایستگاه تاکسی روی سنگفرش صیقلی نظارهگر شهروندان شدهاند. توصیف ایشان چنان گیرا و جذاب بود که آقای وفاپور شهرمان را با بلاد کفر! اشتباه گرفته و پرسیدند: «جایی که وصف کردهاید تربت بوده یا ونکوور؟» سپس لبخند و تشویق حضار بدرقهی سرودهی شاعر میشود. البته نقدی نیز توسط دوستان ارائه میشود.
خانم بهشتی رباعیهای عاشقانه برایمان آوردهاند: «یک بوسهی تر ربودم از بوی بهار/ سرمست شدم ز عطر گیسوی بهار…» هر سه رباعی بسیار آرام و زیبا خوانده شد لذت بردیم. نوبت به آقای خاکشور رسید. به شخصه سرودههای آقای خاکشور را دوست دارم، و ایضأ خودشان را، خصوصأ از زمانی که جناب لسان الغیب را به چالش کشیدند! غزلی خواندند همراه با تضمینی از محمد علی بهمنی: «دوست دارم به هوای تو غزلخوان باشم/ دست در دست تو از خویش گریزان باشم» خیلی قشنگ بود و شیوا، آخرالامر هم گویا امیرحسن جان متقاعد نشدند که باشم و هستم را جابهجا کنند و مجالی خواستند برای تأمل بیشتر!
آقای حجت یدالهی با همان لبخند همیشگی روبهروی دوستان نشستند و ترانهای خواندند که: «شب از نیمه رد شد نمیخوابی و/ من از گریهی بی صدات شاکیام…». در ادامه غزلی خواندند که به جهت زیبایی مانند یک کوکاکولای تگری سنگینی ترانهی اول رو که مثل پیتزا به گلوی شنونده چسبیده بود، بُرد و همه را غرق لذت کرد. دست مریزاد و آفرین. بعدهم در گوشهای بیان کردند که این شگرد جدیدم بود! (این هم بُعد طنز ماجرا)
مشتاق بودیم که از استاد عباسی طنزی یا شعری گویشی بشنویم اما این بار ترکیبی از دو غزل داشتند: «سهم من از بهشت خدا از همان هبوط/ یک آسمان یائسه بود و کویر لوت» خوانش که تمام شد تشویقی جانانه چاشنی کار زیبای استاد بود.
خانم یعقوبی بنده را صدا زدند. به مناسبت زادروز صائب مطلبی داشتم و مروری بر سبک شعری و آثار هنرمند کثیرالشعر آذریتبار کشورمان که به شاعر تکبیتها معروف است و زمانی گمان خودم بر این بود که صائب را افزون از هزار باجناق بوده! و برای هر کدام بیتی نیشدار گفته! بس که بعضی ابیاتش قوی و کوبنده در خاطر ماندگار شده! «کوری چشم حسودان بینش ما شد زیاد/ جای خار آتش اگر بر دیدهی ما ریختند» در ادامه هم متنی با گویش محلی خواندم و صحنه را به آقای حسنپور سپردم. ایشان با شعری در وصف امام زمان حال و هوای محفل را تغییر دادند: «واله و شیدا و مجنونم نمودی نازنین/ این همه ناز و کرشمه از چه با ما می کنی؟!»
گزارش جلسهی انجمن شعر و ادب قطب شنبه ۱۴۰۰/۰۴/۰۵ به قلم شاعر همشهری آقای حمید زارع (بخش دوم)
تهمینه کرمانی نوجوان همشهریمان شعری از صائب برای دوستان خواند. بعد از شنیدن شعر، استاد موسوی او را در کنار خود نشاندند و نکاتی در باب خوانش گوشزد کردند. صدای «چَشم»، «چشم» تهمینه را گوشنواز و شیرین میشنیدم.
آقای محمد امیری با معرفی شاعر معاصر آقای نصرت رحمانی به مناسبت سالروز وفات ایشان پای به میدان ادبیات گذاشتند و به نحو احسن و اکمل در معرفی آثار و شخصیت این شاعر توانا سنگ تمام گذاشتند. در ادامه نیز چند رباعی را از سرودههای خودشان تقدیم دوستان نمودند. سپس آقای اعتقادی شعری پسا انتخاباتی! خواندند.
در ادامه بحث شیرین «شیرین» و اسب معروفش «شبدیز» از لسان گرم استاد موسوی با خوانش منظومهی خسرو شیرین نظامی همراه بود. توصیف جغرافیای ارمنستان به زیبایی هر چه تمام در شعر نظامی خودنمایی می کرد.
در کنار جلسه کودکانی فارغ از هیاهوی زندگی، سرگرم بازی در حیاط رباط زیبای تهمینه بودند و استاد صباغ زاده با وسواس و دقت تمام این لحظات را ثبت میکردند که توسط مجری جلسه فرا خوانده شدند و کار عکاسی نیمهتمام رها شد. ایشان به دهم تیرماه سالروز بزرگداشت صائب اشارهای داشتند و دلیل این نامگذاری را این طور بیان کردند که نام شاعر به حروف ابجد ۱۰۳ شده و همین میزان روز از نوروز که بگذرد به این تاریخ میرسیم و اینگونه تولد استاد قهرمان صائبپژوه برجستهی خراسانی-تربتی مقارن با بزرگداشت صائب میشود. این هم نکتهی جالبی بود! در ادامهی بحث، شعری زیبا با مضمونی عالی و ردیف «کج» توسط استاد صباغ زاده ارائه گردید که جزء شاهکارهای شعر صائب محسوب میشد: «چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج/ گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج». در حین خواندن شعر ناخودآگاه به یاد سرودهای از محمد سهرابی با ردیف «کج» افتادم با این مضمون: «من مدح دو ابروی تو گویم/ اینجاست که میشود هنر کج/ تنها نه ردیف نیست کارم/ بل گشته ردیف شعر تر کج…»
حُسن ختام برنامه آوازخوانی هنرمند عزیز جناب آقای محمد یعقوبی بود با راز و نیازی ملکوتی و زیبا؛ و آنگاه که عقربههای ساعت به حوالی عدد ۸ میرسید خانم یعقوبی زنگ پایان جلسه را با خداحافظی از دوستان نواختند. به امید روزی نو و شنبهای خاطرهانگیز