حاج محمود ثباتی پهلوانی جوانمرد از دیار ما  دکتر محمدحسن ابریشمی

به نام خدا، خرد داد و گردان سپهر آفرید

شادروان حاج محمود ثباتی فرزند مرحوم حاج اسماعیل  ثباتی متولد ۱۵ شهریور  ۱۳۱۹، درگذشته ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰، از شخصیت‌های محبوب و مشهور و موفق دیار ما بود. وی پهلوانی جوانمرد، بازرگانی پرتحرک، در امور تجارت لاستیک و فرش ایران و نیز ساخت ابنیه موفقیت‌های زیادی کسب کرد. دفاتری در انگلستان، یوگسلاوی، روسیه،  ترکیه و امارات عربی داشت. در فراگیری زبان‌های انگلیسی و ترکی چنان تبحری پیدا کرد که به هنگام محاوره تشخیص ملیت ایرانی خراسانی ایشان مکتوم می‌ماند. در رشته اقتصاد دانشگاه ملی ایران تحصیل کرد، از موفقیت‌های تحصیلی و اقتصادی ایشان که بگذریم، باید به پهلوانی و قهرمانی مرحوم ثباتی اشاره کرد. وی در دوران تحصیلات متوسطه از ورزشکاران معروف دیار ما و جزء تیم کشتی تربت‌حیدریه بود و همچنین از اعضای تیم کشتی دانش‌آموزان این شهرستان به شمار می‌آمد و همواره مقام اول وزن سوم را در خراسان کسب می‌کرد. آنگاه‌که تحصیلات عالی را می‌گذراند، در شمار تیم کشتی دانشگاه ملی ایران مقام اول در بین دانشگاه‌های ایران را به دست آورد. مدال‌های زیادی از بابت قهرمانی کشتی دارد و با قهرمانان نامدار ایران آن دوران مراودات دوستانه داشت. در ازدواج و تشکیل خانواده نیز موفق بود. چون آشنایی مرحوم  ثباتی با خاندان ظروفچی، از خانواده‌های بازرگان با اصل و نسب تبریزی، منجر به خواستگاری و ازدواج با سرکار خانم  فائقه ظروفچی در روز جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۴۵ گردید. سه فرزند ایشان، آقایان علیرضا و امیررضا و حمیدرضا، حاصل این ازدواج است.  ناگفته نماند که همسر ایشان در موفقیت‌های بازرگانی آن مرحوم نقش بارزی داشته است.

 

 باری، چهل روز بیش خبر درگذشت دوست قدیمی هفتادوچند ساله‌ام محمود ثباتی را از زبان همسر محترم ایشان شنیدم، اشک امانم نداد  و غم و اندوه سراسر وجود نحیفم را فراگرفت، از آن روز تاکنون، همواره هرگاه به یاد این عزیز افتاده‌ام یا دوستان و همدیاران به مخلص تلفنی تسلیت گفته‌اند، باز هم غیرارادی اشکم سرازیر شده است. خانواده‌های دو نفرِ ما و نیز دوستان مشترکمان از  علائق دوستی دیرینه ما  آگاهند. نسبت به یکدیگر چون دو برادر مهربان بوده و همواره از همدیگر حرف‌شنوی داشتیم. به‌راستی خصلت‌های پهلوانان و جوانمردان قدیم را داشت. گویی پوریای ولی را تجسم می‌بخشید. همانند پدر مرحومش دستی دهنده داشت. به برخی از کشتی‌گیران خراسانی که در ایام پیری تنگدست شده بودند مقرری ماهانه حواله می‌کرد. مدرسه‌ای آبرومند در تربت‌حیدریه بنا کرد که ماجرای شنیدنی آن در کتاب دیار همدیاران (ص ۸۷-۸۹) آمده است، به این شرح:

مادر مرحومم به نذر و نیاز  بسی اعتقاد داشت، صاحب این قلم نیز، اثرات شگفت آن را دیده، جان و زندگی بازیافته‌ام را مدیون نذر هستم (که دوستان نزدیک و خانواده‌ام ماوقع آن را می‌دانند و شرح آن در حوصله یادداشت نیست) و نیز باور دارم که: «هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید، بستگی‌ها را گشایش از در یزدان طلب»؛ برای دوست عزیزم آقای محمود ثباتی مشکلی پیش‌آمده بود که لاینحل می‌نمود، با بیان نیت مزبور برای ایشان گفتم: محمود آقا، یک نذر از ته دل گره‌گشای کار شماست. گفت: چه نظری بکنم؟ هرچه در توان دارم حاضرم بدهم تا این مشکل حل شود. گفتم نیتِ نذرِ احداثِ یک مدرسه در تربت از ماندگارترین خیرات‌هاست، زمین آن را مخلص اهدا می‌کنم، ساختمان آن را به یاد خود و پدر و خانواده‌تان »مدرسه ثباتی« به انجام می‌رسانید. آقای ثباتی پرسید از واگذاری رایگان زمین برای ساخت «مدرسه ثباتی» چه منظوری داری؟ گفتم: زمین موروثی از پدرم دارم که جهت خوشنودی روح او، برای عمل خیر واگذار می‌کنم و چون نام خیر مکتوم می‌ماند، اجرش در نزد خداوند مضاعف است. باری، مشکل آقای ثباتی خیلی زود حل شد. باهم به تربت رفتیم، ایشان به دلایلی، از جمله می‌خواست که بهای زمین را بپردازد، چون به گفته ایشان من ثروتمند که نیستم؛ نپذیرفتم، و زمین بهتر و جای مناسب‌تری پیدا کردیم و  بهای آن توسط آقای ثباتی پرداخت و نظارت بر ساخت آن به مخلص پیشنهاد شد. پیشنهاد کردم دوستان دیگری که در تربت هستند باید ناظر باشند. آقای ثباتی وکالت انجام و نظارت آن را به دوستان مشترکمان آقای سید مهدی سیاسی و سید علی‌اکبر حسینی و این‌جانب واگذار کرد. که البته شادروان سیاسی و آقای حسینی نقش اصلی را داشتند و سرانجام ساختمان مستحکم و باشکوه مدرسه با ۱۴۲۰ مترمربع زیربنا در زمین ۲۰ هزار مترمربعی در سال ۱۳۷۵ به پایان رسید، و اکنون مجتمع آموزشی استعدادهای درخشان با ۳۴۰ دانش‌آموز ممتاز فعالانه دایر است. ضمن آنکه این مجموعه را رسماً به نام شادروان شهید بهشتی نام‌گذاری کرده‌اند، اما بر پیشانی بنا روی‌ کاشی‌ها نام بانی نیکوکار آن «حاج محمود ثباتی» خطاطی شده است. چند نوبتی که با آقای ثباتی و دیگر دوستان از این مجموعه آموزشی بازدید کرده‌ایم، خوشحالی و سرور آقای ثباتی قابل وصف نبود، چون خیل دانش آموزان شایسته مدرسه دور ایشان را گرفته بودند، در نگاه‌های آنان محبت و حق‌شناسی احترام‌آمیزی موج می‌زد، گویی پدر از سفر آمده خود را در کنار دارند، این نگاه‌های اثرگذار و شادمانی آقای ثباتی از جمله خیل پاداش‌هایی است که کمتر کسانی توفیق دستیابی به آن را پیدا می‌کنند، ضمن آن‌که پاداش اصلی در نزد حضرت  باری محفوظ و در برکات سلامتی، مال، اعتبار آقای ثباتی و خانواده ایشان مشهود و نام و یاد نیک ایشان در نزد همدیاران ما همواره باقی و ماندگار است.

 

باری، در پایان، اجازه دهید به نکته‌ای از سنت‌های کهن ایرانی اشاره‌کرده، در پی آن از دوستان و آشنایان هم‌سن (با تفاوت کم‌وبیش ۲ تا ۳ سال) در گذشته خود، که اکثراً افتخار دوستی با مرحوم ثباتی نیز داشته‌اند، یادی کرده باشم. آن سنت دعایی خیر خواهانه بزرگان و مادران نسبت به کودکان و جوانان است که می‌گویند «الهی پیر شوی». همه پیران می‌دانند و میدانیم، با تمام وجود درک و احساس می‌کنیم که «پیری» عوارض روحی و جسمی فراوان دارد. بدان سان که هرچه بر عدد سال‌های عمر در کهن‌سالی افزوده می‌شود به همان نسبت و گاه چند برابر درجه یا شمار عوارض و درد و رنج‌های «پیری» بالا می‌رود. زان سو برای «پیر» روزها چون ساعت و ماه‌ها مثل روز خیلی سریع می‌گذرد، درحالی‌که برای کودک دبستانی برعکس، دقیقه چون ساعت و ساعت چون روز دیر گذر است. افزون بر اینها «پیر» مرتباً شاهد درگذشت خیلی از کس و کسان خود بوده و باید همواره در غم و اندوه باشد؛ به‌خصوص پیری چون این هیچمدان (محمدحسن ابریشمی) با ۸۲ سال عمر و جثه‌ای نحیف (با ۴۵ کیلوگرم وزن) و عواطفی بسیار رقیق و حساس که همواره یاد و خاطره دوستی‌های بسیاری از همگنان همدیاری را در ذهن داشته، گاهی حضوری و گاهی تلفنی یا باواسطه جویای احوال آنان بوده است، پی‌درپی بار سنگین غم و اندوه درگذشته خیلی از آنان را کشیده‌ام. با تأسف بیشتر، در این روزگار بسیار سخت با مصائب و رنج‌های فراوان، هر روز در معرض خبرهای ناخوش و ناگوار تلفات ویروس کرونا باید باشم و باشیم، حتی از برپایی مجالس پرسه (سوگواری) محرومیم. به‌این‌ترتیب در این دالان تاریک پیری باید شاهد درگذشت عزیزان بوده یا خبر فوت آنان را بشنوم و بر رنج و اندوهم افزوده شود. در اینجا در خاتمه می‌خواهم فهرستی از دوستان همدیاری در گذشته خود (به ترتیب حروف الفبایی نام‌خانوادگی) ارائه دهم که اکثر آنان به عزیز ازدست‌رفته «محمود ثباتی» نیز دوستی و ارادتی داشتند، یادی کرده برای آن همدیاران گرامی از ساحت حضرت احدی طلب آمرزش کنیم:

آزادیان (رضا)، ابریشمی (حسین، عباس، محمدعلی، منصور)، اسپلانی (علی)، افتخاری (محمدعلی)، امانپور (ایرج)، امیری (نصرالله)، امینی (غلامرضا، منوچهر، هوشنگ)، امینیان (محمد)، بهرام‌زاده (احمد)، پورمهدی (مهدی)، تربتی (جواد، رضا)، ثباتی (احمد)، جعفری (مهدی)، جهانگیری (محمد)، حکمت (قاسم)، حسینی (اصغر)، حیدری (محمود)،  خدا بنده( منوچهر ) ،راشد (مهدی)، روحانی (محمود، مصطفی)، ساکت (مهدی)، سریع (حسین)، سه قلعه گی (ایرج)، سیاسی (مهدی)، سیدالحسینی (علی)، سیدین (محمود)، شرکا (ناصر)، شکوهی (علی)، شهابی (سعید)، شیرزاد (رجبعلی)، صباغیان (حسن)، صداقت (حبیب)، صراف زاده (خلیل، عباس)، صفارشرق (قاسم)، صنوبری (محمد)، ضیایی (محسن)، عریانی (علی)، علوی (بیژن، علی، علیرضا)، عنبرانی (تقی)، غوریانی/قربانی (امین)، فیاض تربتی (رضا)، قوام (محسن)، قهرمان (تیمور؟، هاشم، هوشنگ)، کارگزار (جلیل)، کاشفی (حسین)، کاظمی (حسن)، کریمی (حسین، رضا، مظفر)، کوهستانی (عطامحمد)، لاری (حسن، حسین)، متوسلی (حسین)، مجتهدی (باقر)، محمودی (خلیل، علی)، محمودیان (احمد، محمد)، مستاجر (غلامرضا)، مشرفی (رضا ،فریدون )، مصطفوی (ابراهیم)، مظاهری (احمد)، مقیمی (میرزاحسن)، ملک (منصور)، منوچهری (اسد)، مؤذن/ مؤذن‌زاده (حسن)، مهدوی (حسین)، مهدی‌زاده (حسین‌، غلامعلی)، نجد (حسین، محمد)، نوریان (حسین)، واحدی (مراد/حسینعلی)، واعظی (حسن، حسین)، هادی‌زاده رئیسی (علیرضا/پطرس)، هاشم زاده (احمد)، هاشمی (منصور)، یعقوبی (ابوالقاسم، تقی) روانشان شاد، خانواده‌ها و بستگان آنان تندرست و شادکام باشند، انشاالله

 

 

 

 

 

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. دکتر فریدون افتخاری گفت:

    با سلام
    نوشته متین دوست قدیم دکتر ابریشمی مرا بدرج چند نکته تشویق کرد
    یکم. یاد مرحوم ثباتی و همگی رفتگانی که نام بردند بخیر ‌باد . در میان آنها منسوبان، همکلاسان و دوستان خوب دوران نوجوانی و جوانی بنده دیده می‌شود که متاسفانه از رفتن چند تایی از آنها خبر نداشتم واینجا جسارتا نام برادران ذوالفقاری، مرحوم حسین آقا و منوچهر خان را هم اضافه می‌کنم.
    دوم. در زمان طبابت ‌بسیار بیماران سالخورده میدیدم . اتفاق میافتاد که با حالت دردناک میگفتند، دکتر پیر شدن خوب نیست و جواب من این بود ترجیح میدادی جوان از دنیا بروی؟
    سوم. در دوران دبیرستان دوستی داشتم به نام میرزا آقا حسینی، هر جا هست خوش و سالم باشد. روزی در خیابان پولی در دست فقیری گذاشت. مرد گدا دعایش کرد که جوان الهی پیر شوی. میرزا آقا برگشت و گفت ، میشه اون پول را بدی. مرد فقیر بخیال آنکه میخواهد پول بیشتری بگیرد اطاعت کرد. دوست من پول را که گرفت گفت من نمیخواهم پیر شوم. دعایت را دوست ندارم.و کمکت هم نمیکنم.
    روز وشبتان خوش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *